غزوه بدر صغرى

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

پیش از این در دنباله داستان جنگ احد ذکر شد که چون ابو سفیان مى‏خواست از مدینه به مکه بازگردد فریاد زد:وعده ما و شما سال دیگر در بدر!
و پیغمبر(ص)نیز دستور داد پاسخ او را بدهند و آمادگى خود و مسلمانان را براى این جنگ به او اعلام کنند.
و چون موعد مزبور فرا رسید ابو سفیان با مشکلات زیادى که در پیش داشت آماده حرکت به سوى بدر شد و به گفته برخى از مورخین براى آنکه رسول خدا(ص)را از آمدن بدان سو بترساند و به وسیله‏اى این جنگ را به تأخیر اندازد به نعیم بن مسعود اشجعى که از مکه عازم مدینه بود گفت:
نعیم!مى‏توانى پیغامى از من براى محمد ببرى و کارى را که مى‏گویم انجام دهى و من در عوض فلان مبلغ به تو بدهم!نعیم پرسید:چه پیغامى و چه کارى است؟ابو سفیان گفت:من با محمد و یارانش قرار جنگ در این وقت گذارده‏ام و امسال خشکسالى است و این کار براى ما زیانبار است،اما از آن سو مى‏ترسم محمد و یارانش روى وعده‏اى که داریم به بدر بیاید و چون ببیند ما نیامده‏ایم بر ما دلیر شوند و از نظر سایر قبایل و عربهاى دیگر نیز آمدن آنها و نرفتن ما صورت خوبى ندارد،از این رو مى‏خواهم تو به یثرب بروى و به هر زبانى که مى‏توانى و به هر ترتیبى که مى‏دانى این جنگ را به تأخیر اندازى!
نعیم به مدینه آمد و خدمت پیغمبر اسلام رسید و آنچه توانست درباره اهمیت لشکر قریش و اسلحه و افراد سپاه فراوان آنها براى آن حضرت نقل کرد و مى‏خواست با این سخنان دروغ،آن حضرت را به نحوى از حرکت به سوى بدر منصرف سازد،اما رسول خدا(ص)فرمود:قسم به آن خدایى که جانم در دست اوست من به جنگ او خواهم رفت اگر چه هیچکس با من نیاید و سپس پرچم جنگ را بسته و به دست على(ع)داد و با یک هزار و پانصد نفر از مسلمانان از مدینه خارج شد و ده‏ اسب نیز همراه داشتند.
و چون در بدر صغرى (17) گروههاى زیادى از قبایل عرب براى داد و ستد و تجارت و سایر امور اجتماعى جمع مى‏شدند مسلمانان اموال تجارتى و کالاهاى زیادى نیز همراه خود برداشتند تا در صورت امکان آنها را به فروش رسانده و به وسیله آن تجارتى نیز بکنند.
ابو سفیان نیز با دو هزار نفر سرباز و پانصد اسب از مکه خارج شد و تا«مر الظهران» (18) پیش رفت اما در آنجا سران لشکر را جمع کرده گفت:
باز گردید که امسال به واسطه خشکسالى مصلحت نیست ما جنگ کنیم،و جنگ در سالى باید باشد که حیوانات بتوانند از سبزى صحرا و برگ درختان بخورند و شما نیز از شیر آنها استفاده کنید.
به همین بهانه پس از چند روز گردش و خوشگذرانى و نوشیدن شراب آنها را به مکه بازگرداند و قریش که چنان دیدند به عنوان سرزنش آنها را«جیش السویق»یعنى لشکر سویق (19) ـنامیدند و گفتند:شما فقط براى خوردن سویق به این سفر رفتید.
رسول خدا(ص)نیز با مسلمانان روز اول ذى قعده به بدر رسیدند و به انتظار آمدن ابو سفیان هشت روز آنجا ماندند و مسلمانان هر روز در بازار بدر حاضر مى‏شدند و کالاهاى تجارتى خود را به قیمت زیادى فروخته و از این راه سود مالى فراوانى به دست آوردند و پس از هشت روز با تمام شدن بازار بدر آنها نیز به سوى مدینه بازگشتند و از نظر سیاسى هم مانند لشکریان فاتح در جنگ،به مدینه آمدند زیرا دشمن از ترس آنها در وعده‏گاه حاضر نشده بود .از این رو عظمت تازه‏اى در نظر عربها و قبایل اطراف پیدا کردند و آثار شکست احد را محو ساختند،و در برخى از تواریخ آمده که صفوان بن امیة پیش ابو سفیان رفت و زبان به ملامت و سرزنش اوگشوده گفت:
این چه کارى بود کردى؟با اینان وعده جنگ گذاردى و تخلف کردى و همین سبب دلیرى و نیروى آنها مى‏گردد،و از این رو مشرکان قریش در صدد جنگ تازه‏اى بر آمده و به تهیه لشکر و اسلحه براى جنگ احزاب پرداختند،و به گفته برخى از مورخین پس از مراجعت رسول خدا(ص)از بدر صغرى شخصى به نام معبد بن أبى معبد خزاعى که در بدر حاضر بود و لشکر اسلام را مشاهده کرده بود به سرعت خود را به مکه رسانده و کثرت سپاه مسلمانان را که در بدر بودند به اطلاع قریش رساند،و آنها را به فکر انداخت تا از قبایل اطراف و همدستان خود کمک بگیرند و از سران قریش و ثروتمندان و بلکه افراد معمولى نیز درخواست کمک مالى کنند و تا جایى که مقدور بود اسلحه و سرباز تهیه کرده و جنگ احزاب را با آن سپاه مجهز به راه اندازند که تفصیل آن را در حوادث سال پنجم خواهید خواند،ان شاء الله تعالى.

- پینوشتها -

17.بدر صغرى نام بازارى بوده که از آغاز ذى قعده تا هشتم آن ماه بازار مزبور در بدر تشکیل مى‏شد و مانند بازارهاى دیگر عرب در آن چند روز مرکز داد و ستد و سرودن اشعار و خطبه‏ها و اظهار فضل قبایل و افراد بوده است.
18.نام جایى است در نزدیکى مکه.
19.سویق به معناى آرد و شراب هر دو آمده است و شاید معناى دوم مناسبتر باشد.