جبر تاريخ ماترياليستى

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

در عصر ما تفكر ماترياليستى، به تفكر جبرگرائى با شكل جديدى روى آورد و در قالب نوينى آنها را شناساند و از نظر نتيجه گيرى نيز به همان تكيه گاههاى دو گروه گذشته، پناه آورد. با اين فرق كه به سراغ خدايان، و ارواح، و نيروهاى غيبى، و سرنوشت محتوم، و قضا و قدر آنچنانى. نرفته بلكه اينبار «خدائى تاريخ را به رخ كشيد» و براى تاريخ اصالت قائل شد و در ديدگاه جديد هيستوريسم [historisme] «اصالت تاريخ» چنين قضاوت كرد كه:
الف. سير جبرى تاريخ غير قابل انسداد است [كتاب اصول كمونيزم ص 19 نوشته انگليس. و ماترياليسم دياليك تيك ص 9 ص 19 و 25 نوشه دكتر أرانى. و. منتخبات آثار ماركس ج 1 ص 269. و. كتاب سرمايه ص 550 نوشته ماركس.] ب. حركت جبرى تاريخ غير قابل پيشگيرى است.
ج. اگر تاريخ حركت جبرى خود را شروع كند نمى شود كارى كرد.
مى بينيم كه ماترياليسم تاريخى، همان باورهاى خرافى و جبرگرايانه را مطرح مى كند و براى تاريخ اصالت و شخصيت حاكمى قائل مى شود كه:
اگر حركت كند يا سير ارتجاعى را آغاز نمايد نمى شود در برابرش ايستاد. و هر گونه مقاومتى محكوم به شكست است.
مى پرسيم:
پس اراده و اختيار انسانها چه ارزشى دارند؟ و وعده هاى پيروزى براى چيست؟ و فرمان (كارگران جهان متحد شويد) براى چه صادر مى شود؟ جوابى ندارند.
اگر ظهور اسلام و بعثت رسول خدا (ص) و سپس سير ارتجاعى سران سقيفه و امّت بى تفاوت، همه از سير جبرى تاريخ باشد و پيروزى و شكست نهضت ها از جبر تاريخ منشاء گيرد، پس هر گونه وحدت و قيامى، حركت و پيامى بى ارزش است و فايده اى نخواهد داشت زيرا بايد منتظر تاريخ و حركت جبرى آن بود تا «حرف آخر را جبر تاريخ بزند».
بنابراين عليه حكومت هاى استعمارى كاپتياليسم، و حاكميت هاى خونين مستبدانه كمونيزم، نبايد قيام كرد.
در تحليل و حوادث صدر اسلام، سران سقيفه را نبايد به باد انتقاد گرفت، و از كسى شكايت داشت.
بايد رفت در كوه ها و دشت ها تاريخ، و جبر تاريخ را بيدار نموده مورد محاكمه جدى قرار داد!! تا بلكه از خواب بيدار شده و به سر عقل آيد و سير جبرى ديگرى مطابق ميل ما آغاز نمايد.