غزوه حمراءالاسد

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

روز شنبه هفتم (يا پانزدهم ) شوّال سال سوم هجرت ، جنگ احد پايان پذيرفت و رسول خدا به مدينه بازگشت و شب يكشنبه را در مدينه بود و مسلمانان هم به معالجه مجروحين خود پرداختند. رسول خدا بلال را فرمود تا مردم را به تعقيب دشمن فراخواند و جز آنان كه ديروز همراه بوده اند، كسى همراهى نكند، در اين ميان ((جابر بن عبداللّه )) كه پدرش ‍ در احد به شهادت رسيد بود و بنا به دستور پدر براى سرپرستى خاندانش ‍ در مدينه مانده و از شركت در جنگ احد معذور و محروم گشته بود، از رسول خدا درخواست كرد تا او را به همراهى خويش سرافراز كند و رسول خدا تنها به او اذن داد كه در حمراءالاءسد شركت كند.
ابوسفيان و همراهان وى مشورت مى كردند كه بازگردند و هر كه را از مسلمانان باقى مانده است از ميان ببرند، امّا ((صفوان )) اين راءى را نپسنديد و پيشنهادشان را رد كرد. رسول خدا بعد از شنيدن اين گزارش و مشورت با بعضى از صحابه تصميم حركت و تعقيب دشمن گرفت .
بزرگان اصحاب ، زخمداران را فراخواندند و مردان قبايل با اين كه هر كدام چندين زخم برداشته بودند به راه افتادند و رسول خدا براى ايشان دعا كرد.
رسول خدا ((عبداللّه بن امّمكتوم )) را در مدينه جانشين گذاشت و پرچم را به دست على عليه السلام داد، زره و كلاه خود پوشيد و از در مسجد سوار شد و فرمود: ديگر تا فتح مكّه مانند احد براى ما پيش آمدى نخواهد شد.

- پینوشتها -

180-  دلائل الصدق ، ج 2/301.
181-  ماءخذ پيشين ، ص 271-274.