نفاق عبدالله بن ابى

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

پس از پيروزى سپاه اسلام در جنگ ، اسراى بنى المصطلق را به همراه خود به مدينه درآوردند، در بين راه بر سر چاه كم آبى توقف كردند، در هنگام آب كشيدن از چاه بين شخصى از قبيله بنى غفار و به نام جهجاء بن سعيد (غلام عمربن خطاب ) و سنان جهنى نزاعى درگرفت .
در حين نزاع جهجاء (غلام عمر بن خطاب ) مشتى به دهان سنان بن جهنى كوبيد، سنان قبيله خزرج را به يارى طلبيد، و غلام عمر نيز از مهاجرين استعانت جست ، سرانجام بين مهاجرين و انصار نزاع در گرفت و مشاجرات لفظى شديد شد و بالاخره شمشيرها را از نيام بيرون كشيده و در برابر هم صف آرايى نمودند.
عبدالله بن ابى غضبناك شده قبيله خزرج را جمع كرد و آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و گفت : از اول هم قصد نداشتيم كه در اين جنگ شركت كنم ، آيا پاداش شما اين است كه عرب شما را كتك بزند و بر روى شما شمشير بكشد؟ شما مهاجرين را پناه داديد، از جان و مال خود گذشتيد، آنان را پناه داديد و گردنهايتان را جهت حفظ آنان در مقابل شمشير دشمن برافراشتيد.
آيا سزاوار است كه در برابر اين همه فداكاريها، عرب اينگونه با شما برخورد كند؟ اگر آنان را از وطنتان آواره كنيد و زحمتشان روى دوش ديگران قرار گيرد اينگونه به شما اجحاف نمى كنند، اگر به مدينه بازگشتيم عزتمندان بايد مهاجران ذليل را از مدينه بيرون برانند(178).
زيد بن ارقم كه جوانى نورس و در عنفوان بلوغ بود سخنان عبدالله بن ابى را شنيده و بلافاصله ماوقع را به حضرت گزارش داد، حضرت پس از اطمينان از صحت گزارش با حالى غضبناك سوار بر مركب شده و به سوى مدينه حركت نمود.
سعد بن عباده كه از جمله افسران نظامى بود بر سر راه حضرت گرفته و از حضرت سؤ ال كرد: الان كه وقت حركت نبود چرا سوار بر مركب شده ايد؟
حضرت فرمود: مگر حرفهاى دوستت عبدالله بن ابى را نشنيدى ؟
سعد گفت : من جز شما دوستى ندارم .
حضرت فرمود: عبدالله بن ابى قصد دارد پس از مراجعت به مدينه مهاجرين را از مدينه اخراج كند و گفته است كه عزيزان بايد ذليلان را خارج كنند.
سعد در جواب گفت : شما و اصحابتان عزيز هستيد و عبدالله بن ابى و ياران او ذليل خواهند بود(179).
سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله با ناراحتى به همراه اصحاب و ياران خود منطقه را ترك كرده و به سوى مدينه حركت نمود، كسى را ياراى صحبت با او نبود اصحاب نيز از وضعى كه پيش آمده بود ناراحت بودند پس عبدالله بن ابى را به محاكمه كشاندند و گفتند: چرا به رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران مهاجر او اهانت كرده و آنها را آزرده خاطر كردى ؟
عبدالله بن ابى سوگند ياد كرد كه هرگز من به رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران او اهانت نكرده ام واگر كسى از قول من مطلبى را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش گزارش نموده باشد كذب محض است اصحاب گفتند: به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله شرفياب شده و از حضرت و ياران او عذرخواهى كن .
عبدالله بن ابى پيشنهاد اصحاب را پذيرفت و به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف شده و از مطلبى كه به وى نسبت داده بودند عذرخواهى نموده و زيد بن ارقم را تكذيب نمود و شهادتين را بر زبان جارى كرد حضرت نيز گفته او را قبول كرد.
پس از اين ماجرا اصحاب زيد بن ارقم را مورد شما الهى و سرزنش قرار دادند و گفتند: چرا به حضرت گزارش دروغ دادى و خاطر مبارك حضرت و ياران او را آزردى و به عبدالله بن ابى تهمت و افترا بستى ؟ زيد بن ارقم از اين مساءله ناراحت شده و به خدا عرضه داشت : پروردگارا! تو خوب ميدانى كه من گزارش دروغ به رسول خداصلى الله عليه و آله ندادم .
در بين راه جبرئيل بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديد و سوره منافقون را بر حضرت نازل فرمود در آن هنگام حضرت بر شتر سوار بود و در هنگام ظهور آثار وحى سنگينى زيادى به وى عارض شد به گونه اى كه ناقه حضرت كمرش خميده و از حركت باز ايستاد و زانو زد، پس حضرت در گوش زيد بن ارقم فرمود: خداوند گفته هاى تو را تصديق نمود، و سوره منافقون را نازل فرمود پس كاروان متوقف كرده و سوره منافقون را براى آنان قرائت فرمود.
نكته : رسول خدا صلى الله عليه و آله با سرعت در حركت سپاه از هرگونه امكان وقوع درگيرى و نزاع داخلى جلوگيرى كرد، زيرا كاروان در هنگام حركت از غضب باز ايستاد و حركت رسول خدا صلى الله عليه و آله سبب شد تا آثار غضب در بين اصحاب فرو نشيند.


- پینوشتها -

 178- منافقون : 8، يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل ، قل ولله ، العزة و لرسوله و للمؤ منين ولكن المنافقون ولايعلمون
179- تفسير قمى ، ج 2، ص 369