شعر : حجـاج کربلا کـه ...

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

حجـاج کربلا کـه ز کعبـه سـلامشان
صحراي سرخ خون شده بيت ‌الحرامشان
پــرواز مي‌کننــد بــه دور امـامشان
لبريـز گشته کاسـه ي صبــر تمـامشان
در انتظار صبح گرفتند سـر بـه کف
از شوق مرگ بر لبشان خنده ي شعف
*****
جون و زهير و عابس و ضرغامه و حبيب
آمـاده تـا شونـد سراپـا به خون خضيب
بر خود زدند تـا دل دريـاي خون نهيب
از دست داده در پي ايثـار جان، شکيب
خالي ز خويش و پر ز عطش بود جامشان
در عيـن سجـده حـال و هـواي قيامشان
*****
ناگـه امام، غنچـه ي معجز نمـا گشود
با بهتـرين خطابـه خداوند را ستود
آنگاه رو به جـانب انصـار خود نمود
کاي بر وفا و غيرت و ايثارتان درود!
اي عمـر جاودانـه ي دنيـا حقيرتــان
چشمي نديده در همه عالم نظيرتان
*****
اينجا حسين و مکتب خون و شهادت است
ميـدان جان نثـاري و عشق و ارادت است
در بحر خون شناي شهادت عبادت است
بـر رهـروان عشق، شهـادت ولادت است
اينجا عروج ما همه در خون تپيدن است
جـان دادن و جمـال خداونـد ديدن است
*****
اينجـا بغـل گشـوده شهادت برايتـان
اينجـا بــود کنــار خداونـد جايتــان
خون خداست در يم خون، خونبهايتان
لبخنـد مي‌زنـد بـه خـدا زخم‌هايتان
يا سينه را به تيغ شهادت سپر کنيد
يا اينکه مخفيانه از اينجـا حذر کنيد
*****
اينجا سخن ز نوک سنان و سر من است
اينجا برهنه روي زمين پيکر من است
اينجـا هـزار‌ پـاره تـن اکبــر من است
اينجا قرارگـاه علـي اصغــر من است
اين راه مکه، اين ره شامات، اين عراق
مـا تشنـه ي وصـال خداييـم، الفـراق!
*****
آن عاشقان جان به کفِ سخت، سخت‌کوش
آمد ز فرق تا به قدم خونشان به جوش
برخواست از حقيقت‌ شان بر فلک خروش
گفتند: اي به راه غمت نيشِ نيزه، نوش!
شمشير مرگ بـا تـو حيـات مکرر است
عمري که بي‌تو باشد، از مرگ بدتر است
*****
مـا لـذت زمانـه نخـواهيم بي‌حسين
در عرش، آشيانه نخـواهيم بي‌حسين
در چشم نور، خانه نخواهيم بي‌حسين
ما عمر جاودانـه نخـواهيم بي‌حسين
عباس گفت: يوسف زهرا! چرا رويم؟
اي کعبه ي اميد! از اين در کجا رويم؟
*****
ريحـانه‌هــاي دامــن گلخانــه ي عقيــل
گفتند: اي بـه دامن تـو قدسيـان دخيل
عزت اگـر نه خـار تـو گـردد، شود ذليل
ما زندگي کنيم و تو در موج خون، قتيل؟
ما را به سينه زخم تو خوش‌تر ز مرهم است
حتـي بهشت بي‌گــل رويـت جهنـم است
*****
يک‌سو حبيب جست ز جا گفت سيدي!
بـا پاره‌ هـاي آتـش دل آتشــم زدي
مـا خـار راه تـو، تـو عزيـز محمّـدي
ماييم جان‌نثـار تـو، تو جان احمدي
هفتـاد بـار اگـر که بميـرم براي تو
برخيزم و دوباره کنم جان فداي تو
*****
فرياد زد زهير که اي عرش را مدار
سوزم اگر که بعـد شهادت هزار بار
خاکسترم به باد رود سوي کوهسار
گردم دوباره زنده به اعجاز کردگار
سرافکنم دوباره به پاي تو يا حسين!
جانـم هـزار بـار فـداي تو يا حسين!
*****
اي حاميان آل علي! جـان فدايتان
آغوش گرم حضرت معبود، جايتان
در گوش جـان مردم عالم ندايتان
اينک زنـد حسين، دوباره صدايتان
خيزيـد بـاز در ره او جـان فـدا کنيد
خود را دوباره هديه به خون خدا کنيد
*****
خيل ستمگران که دم از جنگ مي‌زنند
بـر پيکـر امـام شمــا سنـگ مي‌زنند
از خون سر به ماه رخش رنگ مي‌زنند
گرگان کوفه بـر بدنش چنگ مي‌زنند
اي خفتگان وادي خون کو قيام‌ تان؟
بـر نيـزه رفـت رأس منيـر امام‌ تان
*****
اي خـون سيد الشهـداء خون ‌بهايتان
اي بـر فــراز قلـه ي تــاريخ، پايتـان
خورشيدِ قرن‌ها سرِ از تن جدايتان
بايـد حسيـن آيـد و گويد ثنايتان
تا حشر، قـامت شهدا بـر شما خم است
سرسبز با ثناي شما نخل «ميثم» است
*****

منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)