در استقبال از 4 شعبان، سالروز ولادت حضرت ابوالفضل(علیه السلام)
آفرینش هماره در دامان مادران میشکفد و در دستان تربیت آنان به رشد و بالندگی میرسد. و این برق مهر و عاطفه است که در نگاه به انتظار نشسته آنان نمایان است.
شجاعت، ادب، ایثار و هزاران صفت نیک که در رگهای کودکان جاری است سرچشمه در وجود نیکو مادرانی دارد که خوبیهای هستی قسمتی از ارث آنان است. و همیشه تاریخ، مادران برجسته، این بهشتیان زمینی، مادر خوبیها و جوانمردی ها و رشادتها بودهاند.
با نگاهی، هر چند گذرا، به کتاب قطور تاریخ، برگهای زرّینی خواهیم یافت که به دست توانای بزرگمردان بشریت نگاشته شده است. دقت در این سطور ما را به حقیقتی ژرف میرساند و آن اینکه این سطور نگاشته شده در پی سرمشقی است که مادران برای فرزندان خویش نوشتهاند. سرمشقی از صفات والای انسانی.
از میان جوانمردان جاودانه تاریخ، عباس بن علی(علیه السلام)، تندیس ادب و شجاعت، درخششی دارد به وسعت تمامی هستی و این درخشندگی نخواهد بود مگر از پشت چهره مهربان و برجسته مادری به نام امالبنین. اینک بر آن شدیم تا امالبنین، مادر فضیلتها را که به عباس جاودانگی بخشید شناخته و از زندگانی درسآموز وی توشههایی از آزادگی و ادب و شجاعت و بصیرت و ... بر گیریم.
زندگانی فاطمه کلابیه معروف بهامالبنین را شاید بتوان در ابعاد زیر مورد پژوهش و بررسی قرار داد:
الف) امالبنین در آینه خاندانی پاک [تبار تابناک]
ب) تولد بانوی خجسته عرب [تولدی نورانی]
ج) ویژگیهای والا و صفات آسمانی امالبنین [سینای صفات]
د) ازدواج دختر شجاعت با علی(علیه السلام)، امیر مؤمنان [پیوند آسمانی]
ه) امالبنین و تربیت فرزندانی شایسته و جاودانه [بر کرانه تعلیم و تربیت]
و) ابعاد سیاسی، اجتماعی زندگانی ام البنین [جلوههای سیاسی، اجتماعی]
ز) پایان یک زندگی پاک و درسآموز [غروب غمبار]
تبار تابناک
امالبنین دختر «حرام بنخالد بنربیعة بنالوحید بنکعب بنعامر بنکلاب» است و مادر بزرگوار او «ثمامه» دختر سهیل بنعامر بنمالک بنجعفر بن کلاب(1) بوده و پدر و مادرش از خاندان بنیکلاب، هستند و دارای خوبیها و صفات خانوادگی مشترک میباشند.
ابوالفرج در کتاب مقاتل نام یازده تن از
مادران امالبنین را ذکر میکند که همگی دارای نسب پاک و ویژگیهایی شناخته شده در عرب میباشند.
مورخان در مورد شرافت نسب امالبنین مینویسند:
«تاریخ پدران و داییهای امالبنین را به ما میشناساند و ما دانستیم که آنان از سوارکاران شجاع عرب در جاهلیت بوده و شرافت و آقایی (سیادت) آنها به حدی بوده است که حتی پادشاهان نیز به آن اذعان داشتهاند.»(2)
ابوالمحل حرام بنخالد از «آل وحید» است و از سادات و اشراف عرب و در خاندان او مردان بزرگی میزیستهاند که هر یک در بزرگی و شرافت به گونهای مشهور گشتهاند و ما جهت اختصار به برخی از ویژگیهای آنان میپردازیم.
جد دوم (مادری) فاطمه، امالبنین، ابوبراء عامر بنمالک است که در عرب معروف است به «ملاعب الاسِنَّةَ» یعنی بازیکننده با نیزهها، زیرا شجاعت و دلاوری او به حدی بود که جنگ برایش بازی با نیزهها بود. عقیل به برادر بزرگوارش علی(علیه السلام) میگوید:
«ابوبراء عامر بنمالک جدّ دوم فاطمه در شجاعت در میان قبایل بینظیر بوده و کسی را شجاعتر از او جز حضرتت نمیشناسم و از اینرو او را «ملاعب الاسنّة» میخوانند.»(3)
مورخان او را جنگاوری توانا و اسب سواری بینظیر و در حفظ عهد و پیمان کوشا میدانند. «عامر» برادری به نام «طفیل» داشت که از جمله شجاعان عصر خود بود و تمام جنگجویان به قدرت بازو و مهارت وی در شمشیر زدن اعتراف میکردند. او عموی مادر امالبنین بود.
یکی دیگر از چهرههای برجسته خاندان خجسته تاریخ، «لبید» پسر سهیل بنعامر است که از شاعران برجسته عرب بوده و در عرصه شعر و ادب کمنظیر میباشد؛ او دایی امالبنین است. «لبید» برای نعمان بنمنذر، پادشاه حیره، شعر زیبایی را در شأن شجاعت قبیله بنیکلاب و خاندان خود، بنیعامر،
میسراید که در عرب هیچ کس وی را انکار نکرد و این نمایانگر شناخت مردم نسبت به ویژگیهای والای این خاندان است. او چنین میخواند:
یا واهبَ الخیر الجزیل من سعة
نحن بنو امالبنین الاربعة
و نحن خیر عامر بنصعصعة
المطعمون الجفنة المدعدعة(4)
«ای بخشنده خیر فراوان! ما فرزندان مادر چهار پسریم و از نسل خوب صعصعه هستیم که در جنگ، با ضربات شکننده، جمجمه دشمن را در هم میشکنیم.»
در مورد نَسب مادری ابوالفضل العباس(علیه السلام) در کتب تاریخی مطالب زیادی هست که صاحب کتاب بطل العلقمی در حدود 95 صفحه از این خاندان سخن میگوید و از خصلتهای پسندیده آنان با دقت و ظرافت تمام مینویسد. شاید بتوان با یک جمله تصویری از خاندان «امالبنین» ترسیم کرد و آن اینکه پدران و مادران و خاندان امالبنین در شجاعت، کرم، اخلاق، هنر و وجاهت اجتماعی و بزرگواری پس از قریش، سرآمد قبایل گوناگون عرب بودهاند.
شجاعت، ادب، ایثار و هزاران صفت نیک که در رگهای کودکان جاری است سرچشمه در وجود نیکو مادرانی دارد که خوبیهای هستی قسمتی از ارث آنان است. و همیشه تاریخ، مادران برجسته، این بهشتیان زمینی، مادر خوبیها و جوانمردیها و رشادتها بودهاند.
گفتنی است که آشنایی با اخلاق و خصلتهای یک خانواده و حتی خاندان، ما را در شناخت ویژگیهای فردی افراد و خویها و خصلتهای آنان یاری میکند زیرا قانون وراثت از جمله قوانین علمی است که با گذشت زمان بیش از پیش اثبات شده و میشود و آثار آن برای غیر عالمان نیز مشهود و هویداست.
اسلام بیش از هر آیین دیگری به قانون وراثت و ژنتیک احترام گذاشته و ما به وضوح در معارف و مبانی اسلامی اهمیت آن را میبینیم.
به عنوان نمونه، پیامبر بزرگ اسلام، این سفیر سعادت، در مورد انتخاب همسر میفرماید:
«علیکم بذات الدّین»(5) بر شما باد که همسر دیندار انتخاب کنید.
و نیز میفرماید: «اذا جاءکم من ترضون خُلقَه و دینَهُ فزوّجوه و ...»(6) با کسانی ازدواج کنید که اخلاق و دین آنان پسندیده باشد و ...»
این دو نکته مورد نظر پیامبر گرامی اسلام(ص) در مورد شخص و شخصیت همسر است که متدین و خوشاخلاق باشد. آنگاه که رسول خدا(ص) به افقی دورتر مینگرد به امت خود چنین میفرماید:
«تزوّجوا فی الحجر الصالح فانّ العِرْقَ دسّاس».(7)
در دامان (خانواده) صالح و شایسته ازدواج کنید زیرا عِرْق (ژنها) تأثیرگذار هستند.
اثرگذاری ژنها در فرزندان چنان زیاد است که رسول خوبیها، حضرت محمد صلیاللّه علیه و آله، به جوانان امر میکند که برای ایجاد نسل خوب، به خانواده همسر آینده توجه داشته باشند. و با عبارت اندیشمندانه خود در زمانی که هیچ گونه آزمایشگاه «ژنتیک» وجود نداشت میفرماید: «فانّ الابناء تشبَهُ الاخوال»(8) همانا فرزندان از داییها شکل میگیرند و همواره
از میان جوانمردان جاودانه تاریخ، عباس بنعلی(علیه السلام)، تندیس ادب و شجاعت، درخششی دارد به وسعت تمامی هستی و این درخشندگی نخواهد بود مگر از پشت چهره مهربان و برجسته مادری به نام امالبنین.
مردم را نهی میکرد از ازدواج با دختران خوب و زیبایی که در دامان خانوادههای پلید و ناصالح رشد کردهاند. (خضراءالدمن)
اکنون که تا حدی به اهمیت خانواده و خاندان در شکلگیری شخصیتها پی بردیم و دانستیم که اصل پاک و ریشه پاک، به یقین میوهای طاهر خواهد داد ارزش «علمِ انساب» بر ما مشخص میشود و به عظمت جمله عقیل آنجا که به علی(علیه السلام) میگوید:
«تزوّج امالبنین الکلابیة فانه لیس فی العرب اشجعُ من آبائها»(9)
«با امالبنین کلابیه ازدواج کن زیرا شجاعتر از پدران و اجداد وی در عرب نیست» واقف میشویم.
تولدی نورانی
در کتب تاریخی نوشتهاند:
حَرام بنخالد به همراه جمعی از «بنیکلاب» به سفر رفته بود. در یکی از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤیا دید که در زمین سرسبزی نشسته است و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر جماعت و بر دستان او میریزد و او از زیبایی آنها متعجب میشود. سپس مردی را میبیند که به سوی او میآید ـ از طرف بلندی ـ و هنگامی که به او میرسد سلام میکند و حرام او را جواب میدهد. آن مرد به او میگوید:
«این مروارید را به چه قیمت میفروشی؟»
حرام نگاه کرد و آن درّ زیبا را در دستان خود دید؛ رو به مرد کرده و گفت:
«من قیمت این درّ را نمیدانم که به شما بگویم، شما آن را به چه قیمت خریداری؟»
مرد گفت: من نیز نمیدانم قیمت او را ولی این هدیهای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است.»
حرام گفت: آن چیز چیست؟
مرد گفت: تضمین میکنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از او است. حرام گفت: آیا این را برایم ضمانت میکنی.
و مرد پاسخ داد: آری.
و حرام در پایان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در این امر میشوی.
و مرد نیز گفت: و من واسطه میشوم؛ او را به من اعطاء کردهاند و من به تو عطا میکنم.
وقتی حرام از خواب بیدار شد رؤیای خود را برای بنیکلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد. یکی از خاندان وی گفت:
«اگر رؤیای صادقه باشد دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد خواهد کرد و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد.»
و هنگامی که او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، حامله بود و هنگام بازگشت همسرش از سفر وضع حمل کرده و دختری چونان مروارید درخشان به دنیا آورد.
حرام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت:
«قد صدّقت الرؤیا» و از این بشارت شاد و مسرور شد.(10)
نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنیهای برای وی برگزیدند که «امالبنین» بود.
پدران و مادران و خاندان امالبنین در شجاعت، کرم، اخلاق، هنر و وجاهت اجتماعی و بزرگواری پس از قریش، سرآمد قبایل گوناگون عرب بودهاند.
گفتنی است اگر چه خواب همواره حجت نیست ولی میتواند راهنما و دلیل خوبی باشد و در تاریخ میبینیم که بسیاری از انبیاء و اولیاء خدا در زندگانی خویش خوابهایی میدیدند که در مسیر زندگی با آنها راهنمایی میشدند. خواب حضرت یوسف(علیه السلام) در کودکی و خواب عبدالمطلب برای قربانی فرزند خود و خواب پیامبر(ص) در جنگها و نمونههای فراوان دیگری وجود دارد که در قرآن یا کتب روایی یافت میشوند که نباید به آنان با دیده حقارت نگریست.
به هر حال پس از این رؤیای صادقه فاطمه، مادر فضلیتها، به دنیا آمد و دوران کودکی را چونان دیگر کودکان گذراند و در دامان مادری مهربان و پاک و پدری شجاع که دارای سجایای اخلاقی فراوان بودند رشد کرد.
مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه این گونه مینویسند:
و کانت ثمامة ادیبةٌ کاملةٌ عاقلةٌ فادَّبَتْ ابنتها بِآداب العرب و علَّمتها بما ینبغی ان تعلمها من آداب المنزل و تأدیة الحقوق الزوجیة و غیر ذلک مما تحتاجه فی حیاتها العامة.(11)
«ثمامه، مادر امالبنین، بانویی ادیب و کامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نیاز یک دختر است در زندگانی از مسایل مربوط به خانهداری و اَدایِ حقوق (دیگران) و همسرداری و غیره را به او یاد داد.»
لازم به ذکر است که شایستگی تعلیم و باور حقیقتها در وجود امالبنین بوده است که بذر تعلیم مادر، در سرزمین افکار و اندیشه او شکوفا شده است.
و این گونه پاک بانوی بنیکلاب به رشد و پویایی جسمی و روانی رسید به گونهای که در عرب ضربالمثل بود و نه تنها در حُسن و جمال و عفاف که در علم و ادب و اخلاق مورد نظر اهل دقت و بینش بوده است.
اثرگذاری ژنها در فرزندان چنان زیاد است که رسول خوبیها، حضرت محمد صلیاللّه علیه و آله، به جوانان امر میکند که برای ایجاد نسل خوب، به خانواده همسر آینده توجه داشته باشند.
سینای صفات
صفات آسمانی و ویژگیهای والای انسانهای پاک، همواره چونان فانوسی فرا راه پویندگان راه معرفت و کمال است که با این روشنگری، راه هدایت از کورهراههای ضلالت و جهالت باز شناخته میشود. در سایه شناخت این صفات نورانی و الگوگیری از شخصیتهای الهی است که میتوان خدایی زیست و جاودانه ماند.
از جمله چهرههای برجستهای که تاریخ به ما معرفی میکند فاطمه کلابیه، امالبنین، است که فقیه فرزانه و عالم بزرگ، شهید ثانی در باره او میگوید:
و کانت امالبنین من النساء الفاضلات العارفات بحق اهل البیت مخلصة فی ولائهم ممحضة فی مودّتهم و لها عندهم الجاه الوجیه و المحلّ الرفیع.
«امالبنین از بانوان بامعرفت و بافضیلت بوده و نسبت به حق اهلبیت شناخت کامل داشته و در ولایت و محبت آنان مخلص و پا برجا بود. و او نزد اهلبیت منزلت بالا و وجاهت خاصی داشته است.»
اینک برخی از صفات آسمانی این پاک بانوی عرب را به گونهای گذرا و کوتاه بررسی میکنیم.
ولایت، کیمیایی بیهمتا
ارادت و عشق به اهلبیت(علیه السلام) و معرفت به آنان اکسیری است که مسّ وجود آدمیان را طلا میکند و اساس هستی بر ولایت آنان بنیان شده است.
عالم رجالی، مامقانی در کتاب خود، تنقیح المقال، ولایت فاطمه کلابیه را این چنین به تصویر میکشد:
فَاِنّ علَقَتها بالحسین(علیه السلام) لیس اِلاّ لاِمامته.(12)
«همانا علاقه امالبنین به حسین بنعلی(علیه السلام) به خاطر امامت حضرت است.» (نه آنکه چون او را در دامان خویش پرورانده است.)
زیباترین چهره عشق به ولایت و رهبری در زندگانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وجود داشت؛ دفاع از ولایت و مبارزه برای حمایت از مقام والای امام علی(علیه السلام) و گویی فاطمه دوم، امالبنین، استمرار آن چهره درخشان تاریخ بود.
در جای دیگر «مامقانی» مینویسد:
«اینکه او به شرط سلامت حسین(علیه السلام)، مرگ چهار فرزند خویش را بر خود آسان میگرفت نشان درجه عالی ایمان او است. من او را از نیکان به حساب میآورم.»(13)
عشق و ارادت امالبنین نسبت به مقام والای امامت و ولایت چنان بود که بعد از واقعه کربلا و شهادت چهار فرزند برومند و دلاور او بشیر، سفیر خون و شهادت، به مدینه بازگشت و امالبنین را ملاقات کرد. در حالی که میخواست خبر شهادت فرزندانش را به وی دهد امالبنین گفت:
اخبرنی عن ابیعبداللّه الحسین(علیه السلام) «مرا از حسین(علیه السلام) خبر ده.»
بشیر خبر شهادت یکایک فرزندانش را به وی داد و او باز همان جمله را تکرار کرده و از امام و رهبر خویش میپرسید و سپس با دلی مالامال از عشق به ولایت و امامت گفت:
اولادی و مَنْ تحتَ الخضراء کُلُّهم فِداءٌ لاَبی عبداللّه الحسین(علیه السلام).
«فرزندانم و آنچه زیر آسمان است جملگی فدای اباعبداللّه الحسین(علیه السلام).»
و آنگاه که خبر شهادت امام، مقتدا و رهبر خویش را شنید نالهای سر داد و با سوز فراوان گفت:
قد قَطّعتَ نیاطَ قلبی.(14)
«آه که بندهای (رگهای) قلبم را پاره پاره کردی.»
به واقع آنگاه که مادری، فرزندان خود را فدایی ولایت و شریعت بداند حق است که جاودانه شود و برای همیشه تاریخ اسوهای برای اهل ولایت باشد.
و چه زیباست شکفتن غنچههایی چون عباس و برادرانش در دامن تربیت مادری این چنین. به گونهای که مورخان مینویسند: در کربلا زمانی که شمر ـ لعنةاللّه علیه ـ برای عباس و برادرانش اماننامه میآورد عباس میگوید:
زیباترین چهره عشق به ولایت و رهبری در زندگانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وجود داشت؛ دفاع از ولایت و مبارزه برای حمایت از مقام والای امام علی(علیه السلام) و گویی فاطمه دوم، امالبنین، استمرار آن چهره درخشان تاریخ بود.
«بریده باد دستت ای شمر و خدا لعنت کند تو را! آیا میخواهی ما در امان باشیم و مولا و امام خود را تنها گذاریم.»
این کلام ثمره تربیت ولایی امالبنین بود؛ همان که علی(علیه السلام) در آینه آینده میدید.
مادر محبتها
مهر و محبت از صفات ویژه مادران است و هماره برای تفسیر واژه عاطفه از خداوندگار محبتها، مادر، استفاده میشود. آنچه در زندگانی امالبنین با نام مهر و عاطفه جلوه میکند تنها مهر مادری نیست که این مهر در سینه هر مادری نسبت به فرزندان و دلبندانش شعله میکشد.
مورخان مینویسند:
«آن گاه که فاطمه کلابیه، امالبنین، نزد امیرالمؤمنین آمد، حسن و حسین(علیه السلام) مریض بودند؛ او با مهربانی با آنان سخن میگفت و از صمیم قلب آنان را پرستاری میکرد و درست همانند مادری حقیقی با آنها برخورد میکرد. آنان نیز او را بسیار دوست میداشتند و زینب(سلام الله علیها) پس از واقعه کربلا به دیدار او آمده و او را تسلی میداد اگر چه خود بیشترین مصیبت را دیده بود و در اعیاد نیز به دیدن او میآمدند همان گونه که اگر مادرشان، حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود، به دیدن وی میرفتند.»(15)
علاقه به فرزندانی که از آنِ او نبود، به خاطر مقام و عظمت مادر و پدرشان، و همچنین پرستاری از آنان و ترجیح آنها بر فرزندان خود از صفات خاص امالبنین بود.
یکی از نتیجههای عاطفه و محبت، حس وفاداری به عزیزان است. انسانهایی که سراسر سرزمین وجودشان و قلبشان را محبت پر کرده است همواره نسبت به بستگان خود وفادار میمانند و در زندگی امالبنین این وفادار در سخنان او پس از شهادت مولای متقیان علی(علیه السلام) مشهود است. آنگاه که «امامه» یکی از همسران آن حضرت(علیه السلام) توسط «مغیرة بن نوفل»که یکی از مشاهیر عرب است خواستگاری میشود با ام البنین در مورد ازدواج مشورت میکند، او در جواب میگوید:
«سزاوار نیست پس از علی، ما در خانه دیگری باشیم و با مرد دیگر پیمان همسری بندیم.»(16)
این سخن امالبنین نه تنها در اَمامه که در لیلی تمیمیّه و اسماء بنتعمیس نیز اثر گذاشت و تا پایان عمر هر چهار همسر علی بنابیطالب(علیه السلام) ازدواج مجدد نکردند.
در پارهای از کتب نیز داریم که فاطمه کلابیه پس از ورود به خانه علی(علیه السلام) از او درخواست نمود که او را «فاطمه» صدا نکند زیرا ممکن است فرزندان زهرای مرضیه(سلام الله علیها) با این نام، بیش از پیش به یاد مادر بزرگوار خود افتاده و غم و حزن وجودشان را فرا گیرد.
در آینه هنر
از دیگر صفات والای امالبنین فصاحت و بلاغت اوست که نمود آن در اشعار زیبا و جاودانه وی متجلی است.
شعر تصویر زیبایی از احساس آدمی است که برای بیان آن و انتقال به دیگران سراینده باید در افق وسیعی از هستی قرار گیرد و خود را از زنجیر تعلقات برهاند.
در خاندان بنیکلاب شاعران برجستهای وجود داشتند که عرب همواره به اشعار آنان استناد میکرد آنان در اوج فصاحت و بلاغت قرار داشتند و دقت بادیهنشینان در استفاده از واژههای اصیل و دقیق و در عین حال لطیف نیز زبانزد عام وخاص است. امالبنین در این خانوادهها و در بادیه، آنجا که نهایتی و دیواری برای زندانی کردن احساسات نیست زندگی کرد و با شعر و ادب و فصاحت بیان و صراحت لهجه به رشد و بالندگی رسید.
از جمله اشعار جاودانه وی که مورد تجلیل و تحسین بزرگان ادب قرار گرفته است شعر جانسوز وی پس از شهادت پسرش که پدر فضایل بود میباشد:
لا تدعونی ویک امالبنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
و الیوم اصبحتُ و لا من بنین
اربعة مثل نسور الرّبی
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
«مرا امالبنین نخوانید که به یاد شیران دلاور میافکنیدم.
مرا فرزندانی بود که به نام آنها خوانده میشدم ولی امروز فرزندی ندارم.
چهار فرزند داشتم همچون بازهای شکاری و همگی به شهادت رسیدند.»
مورخان مینویسند:
امالبنین آنچنان جانسوز برای شهادت فرزندان و بویژه برای امام حسین(علیه السلام) نوحه و گریه میکرد که حتی دشمن اهلبیت، مروان بنحکم، نیز از شنیدن مراثی وی گریه میکرد. از دیگر اشعار وی در مورد عباس، تندیس بزرگ شجاعت، است که میگوید:
یا من رَاَی العباس کرّ علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
نبئّت اَنّ ابنی اصیب براسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمل
لو کان سیفک فی یدیک لما دنامنه احد(17)
«ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حیدر پشت سر او بودند.
میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فروده آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمیشد.»
پیوند آسمانی
پارهای از مورخان بر این باور هستند که پس از مرگ دخت آفتاب، حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، علی بنابیطالب ـ علیهالسلام ـ با «اَمامه» دختر زینب، دختر رسول گرامی اسلام، ازدواج کرده و یکی از وصیتهای حضرت زهرا، یگانه درّ آفرینش، ازدواج علی(علیه السلام) با «اَمامه» دختر خواهرش بوده است و برخی دیگر معتقد هستند که حضرت علی(علیه السلام) پس از شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) با امالبنین ازدواج کرده است.
به نظر میرسد با توجه به اینکه ابوالفضل(علیه السلام) هنگام شهادت 34 سال داشت و طبق نقل مورخان «در سال 26 هجری قمری به دنیا آمده است»(18) و فاصله تولد عباس بنعلی با شهادت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در سال 11 هجری، حدود 15 سال میباشد؛ اولین ازدواج علی بنابیطالب(علیه السلام) پس از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) با امامه بوده است و پس از وی با امالبنین ازدواج کرده است.
به واقع آنگاه که مادری، فرزندان خود را فدایی ولایت و شریعت بداند حق است که جاودانه شود و برای همیشه تاریخ اسوهای برای اهل ولایت باشد.
به هر حال بنا به سفارش دختر گرامی پیامبر اسلام و با وجود فاصله زیاد بین تولد اولین فرزند امالبنین و شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) میتوان امالبنین را سومین همسر علی(علیه السلام) به شمار آورد.
در ازدواج فاطمه کلابیه با امالبنین دو نکته مهم وجود دارد که پرداختن به آنها برای نسل امروز میتواند پیامآور سعادت و سلامت خانوادگی و اجتماعی باشد.
نکته اول چگونگی انتخاب امالبنین است که به زبانهای مختلف و در موارد گوناگون نویسندگان و محققان و سخنوران از آن سخن گفتهاند و ما آن را از زاویهای دیگر مورد بررسی قرار میدهیم.
گفته شده است که عقیل بنابیطالب دانای به علم أنساب بود و پیشینه اخلاقی و اجتماعی و سیاسی گذشتگان را در سینه خود نگاه میداشت. «علم أنساب» از علومی است که در زمان جاهلیت به اوج خود رسیده بود و عالم به این علم نزد مردم احترام و عظمت خاصی داشت.
آنگاه که مولای متقیان، علی بنابیطالب(علیه السلام)، تصمیم به انتخاب همسری شایسته گرفت نزد برادر خود، عقیل، رفته و برای این امر مهم از وی کمک خواست تا با استفاده از دانش خود، همسری شجاع و مهربان و صالح به او معرفی کند. [بحث در مورد اینکه چرا علی(علیه السلام) که خود «باب علم النبی» بود از عقیل یاری میخواست از حوصله مقاله ما خارج است و با رجوع به کتابهایی چون قهرمان علقمه و العباس و ... میتوان دلیل آن را یافت.]
سخن حکیمانه علی(علیه السلام) به عقیل دارای نکات بسیار مهم تربیتی و اخلاقی است. حضرت چنین میفرماید:
اُنظر لی اِمرأة ولدتها الفحولة من العرب لاتزوّجها فتلد لی غلاما فارسا.(19)
«برای من همسری را انتخاب کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم فرزندی اسبسوار و شجاع به دنیا آورد.»
علی(علیه السلام)، این تندیس علم و فقاهت، پیش از آنکه همسری برای خویش بخواهند مادری برگزیده با نسب پاک برای فرزندان خویش میطلبد. افق فکری علی(علیه السلام) آنچنان بالاست که برای پایهگذاری نسل پاک فردا، امروز با بصیرت و بینش ژرف به خصلتهای مادر آینده فرزندان مینگرد. براستی اگر مادری، «مادرِ فضیلتها» نباشد که فرزندش «ابوالفضل» نخواهد بود.
گفتنی است که مورخان مینویسند:
زُهیر بنقین در روز عاشورا، پرچم بزرگ را به دست عباس داد و گفت:
«ای پسر علی! میخواهم حدیثی را برای تو نقل کنم (و همین حدیث عقیل و انتخاب مادرش را نقل کرد) و به او گفت:
و قد اِدَّخرک ابوک لِمثلِ هذا الیوم.
«همانا پدرت تو را برای چنین روزی ذخیره کرده بود.»(20)
فاطمه کلابیه پس از ورود به خانه علی(علیه السلام) از او درخواست نمود که او را «فاطمه» صدا نکند زیرا ممکن است فرزندان زهرای مرضیه(سلام الله علیها) با این نام، بیش از پیش به یاد مادر بزرگوار خود افتاده و غم و حزن وجودشان را فرا گیرد.
از دیگر صفات والای امالبنین فصاحت و بلاغت اوست که نمود آن در اشعار زیبا و جاودانه وی متجلی است.
عقیل در پاسخ مولا و برادر خویش گفت:
تزوج امالبنین الکلابیه فانه لیس فی العرب اشجع من ابائها.
«با امالبنین کلابیه ازدواج کن. همانا در عرب شجاعتر از پدران او نیست.»
با این وصف امالبنین از خانوادهای پاک با نَسَبی معروف و برجسته و خلق و خوی شایسته به علی(علیه السلام) معرفی میشود و او نیز پذیرای این سخن میباشد و امر خواستگاری را به برادر خویش عقیل میسپارد.
عقیل به امر علی(علیه السلام) نزد حرام بنخالد میرود و حرام که بسیار میهماندوست بود پذیرایی کاملی از او کرده و با احترام فراوان به او خیرمقدم گفته و در مقابل وی قربانی کرد. سنت و رسم عرب این بود که تا سه روز از میهمان پذیرایی میکردند و روز سوم حاجت او را میپرسیدند و از علت آمدنش سؤال میکردند و خانواده امالبنین که خارج از مدینه زندگی میکردند نیز چنین رسمی را به جای آوردند.
روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وی جویا شدند و عقیل گفت:
به خواستگاری دخترت فاطمه آمدهام، برای پیشوای دین و بزرگ اوصیا و امیر مؤمنان علی بنابیطالب. پدر فاطمه گفت:
بَه بَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی! اما ای عقیل کسی چون امیرالمؤمنین باید همسری با معرفت و خوشاخلاق با آداب و منش شهری بگیرد و ما «بادیهنشین» هستیم و با «شهری»ها فرق میکنیم.
عقیل گفت: ای حرام! برادرم به همه آنچه تو میگویی آگاه است و با این اوصاف به ازدواج با وی تمایل دارد.
حرام، پدر دانا و صادق فاطمه، گفت:
اذا تمهل حتی اسأل عنها و أمها هل تصلح لامیرالمؤمنین ام لا؟ فَاِنَّ النساءَ اعلم ببناتهنّ من الرجال فی الاخلاق و الاداب.(21)
«پس مهلت بده تا از دخترم و مادرش بپرسم که آیا امیرالمؤمنین را میپذیرند یا نه؟ زیرا زنان نسبت به اخلاق و آداب دخترانشان از مردان داناتر و آگاهتر هستند.»
آنچه در جریان صحبت عقیل و حرام بنخالد مورد نظر است و الگوی خانوادههای امروز میتواند باشد، موارد زیر است:
الف) اکرام و احترام به میهمان حتی اگر ناشناس بوده و هدفش نیز ناشناخته باشد.
ب) احترام متقابل میهمان نسبت به میزبان و حفظ آداب و رسوم آنان چنان که عقیل انجام داد.
ج) صداقت خانواده عروس در بیان حقایق اگر چه به نفع آنان نباشد.
د) صراحت بیان خانواده داماد و عدم توجه به معیارهای غیر منطقی چون ثروت و مقام و شهری بودن و ...
ه) توجه پدران به نظر مادرها در امر ازدواج دخترهایشان.
و) توجه و اهمیت دادن به نظر دختر برای انتخاب همسر آیندهاش.
ز) در نظر گرفتن نکات خاص روانشناسی اگر چه سطحی باشد در مسایل خانواده و مراعات ادب.
سخنان این دو بزرگوار، عقیل و حرام، به پایان رسید و حرام به سوی دختر بافضیلت خود، امالبنین آمد برای شنیدن پاسخ نهایی از وی.
رؤیایی راستین
در برخی از منابع آوردهاند:
در روز خواستگاری امالبنین در حالی که مادرش موهای او را شانه می کرد خوابی را که شب گذشته دیده بود برای مادر تعریف میکرد و خواستار تعبیر آن بود؛ او گفت: «در خواب دیدم که در باغ پردرختی که میوههای فراوان داشت و جویها و نهرها جریان داشتند و ماه و ستارگان میدرخشیدند نشسته بودم و در باره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر میکردم. در مورد آسمان که بدون ستون در بالا قرار گرفته است و روشنایی ماه و ستارگان در این افکار بودم که ناگهان ماه از دل آسمان ناپدید شد و در دامن من قرار گرفت در حالی که نوری از آن تلألو میکرد که چشمها را خیره میکرد. در حالی که تعجب میکردم دیدم سه ستاره نورانی نیز در دامنم هست که نورشان چشم مرا فرا گرفته است و در حیرت و تعجب فرو رفتم. سپس هاتفی مرا خطاب کرد که صدایش را میشنیدم ولی او را نمیدیدم گفت:
بشراکِ فاطمةُ بسادة الغُرَر
ثلاثة انجم و الزاهر القمر
ابوهم سیّد فی الخلق قاطبة
بعد الرسول کذا قد جاء فی الخبر
مرا امالبنین نخوانید که به یاد شیران دلاور میافکنیدم.
مرا فرزندانی بود که به نام آنها خوانده میشدم ولی امروز فرزندی ندارم.
چهار فرزند داشتم همچون بازهای شکاری و همگی به شهادت رسیدند.
امالبنین در این خانوادهها و در بادیه، آنجا که نهایتی و دیواری برای زندانی کردن احساسات نیست زندگی کرد و با شعر و ادب و فصاحت بیان و صراحت لهجه به رشد و بالندگی رسید.
«فاطمه مژده باد تو را به نور سیادت، به ماه و سه ستاره نورانی و درخشنده.
پدر آنها آقا و سید همه انسانهاست بعد از پیامبر آن گونه که در خبر آمده است.
پس از خواب بیدار شدم در حالی که میترسیدم ای مادر تأویل آن چیست؟!»
مادر گفت: رؤیای تو صادقه است ای دخترکم. به زودی تو ازدواج میکنی با مرد جلیلالقدری که شأن والایی دارد و در خاندان خود مورد اطاعت است. از او چهار فرزند به دنیا میآوری که اولین آنها چهرهاش مثل ماه است و سه تای دیگر چونان ستارگان درخشانند.(22)
پیش از این در مورد خوابها و رؤیاهای صادقه و اثر آنها در زندگانی انسانها صحبت کردیم. اکنون با توجه به خواب حرام بنخالد قبل از تولد فرزندش «امالبنین» و نیز با نظر
به صداقت اعراب بادیهنشین و بویژه خاندان و خانواده او و همچنین خوابی که قبل از ازدواج توسط خود فاطمه نقل میشود درمییابیم که ازدواج علی(علیه السلام) و فاطمه کلابیه ازدواج آسمانی بوده و خداوند برای پرورش مرواریدی چون عباس(علیه السلام) صدف پاک و مطهری چون امالبنین را که میزبان شایستهای بود قرار داده است و از میان زنان عرب او را برگزیده است.
گفتنی است که شیخ عبدالعظیم ربیعی در دیوان شعر خود در مرثیه عباس بنعلی(علیه السلام) قصیدهای سروده است که در حاشیه آن اشاره به این رؤیا کرده و در مضمون شعر، این رؤیا را وارد کرده است.
عقیل با اجازه از امالبنین عقد بین این دو بزرگوار را اجرا کرد با مهریهای که سنت رسولاللّه(ص) بود و برای دختران و همسران خود معین کرده بود و آن 500 درهم بود در حالی که پدر او میگفت: «او هدیهای است از سوی ما به پسرعموی رسول خدا و ما طمع به مال و ثروت او ندوختهایم.»(23) و این گونه پیوند خجسته و مبارک بین سید اوصیاء و مادر شجاعتها برقرار شد.
بر کرانه تعلیم و تربیت
با توجه به معارف و مبانی اسلامی درمییابیم که امر مقدس تربیت برای زنان به عنوان یک امتیاز مهم مطرح شده است. خداوند اولین مربی بشر است که «رب العالمین» از نامهای او است و این لباس فاخر تنها بر قامت زنان پاک و مهربان شایسته است.
وظیفه حقیقی و واقعی زن، تربیت زنان و مردانی است که سازنده جوامع بشری هستند. در این راستا «ام البنین» یکی از مربیان تاریخ قلمداد میشود که تا هستی بر جاست و تا صفات عباس بر زبانهاست سخن از امالبنین نیز هست.
آنگاه که کتاب زندگانی عباس بنعلی(علیه السلام) را ورق میزنیم و ویژگیهای والا و فضیلتهای بالای وی را میبینیم و صفاتی چون ادب، شجاعت، آزادگی، وفادری و اخلاص و ایمان و بصیرت که همه و همه به گونهای در وجود مادر او بوده است و ظهور و بروز این صفات در فرزند متجلی میشود را مییابیم، به عظمت مسأله تربیت و پرورش معنوی و اخلاقی فرزندان پی میبریم.
بنا به سفارش دختر گرامی پیامبر اسلام و با وجود فاصله زیاد بین تولد اولین فرزند امالبنین و شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) میتوان امالبنین را سومین همسر علی(علیه السلام) به شمار آورد.
به نظر میرسد پارهای از صفات در وجود ابوالفضل درخشش فراوانی داشته است؛ از جمله ادب او که در مورد پدر بزگوارش، علی بن ابی طالب(علیه السلام)، و برادران عزیز و گرامیاش حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) به وضوح دیده میشد.
مورخان میگویند: عباس بنعلی هر گاه حسین(علیه السلام) را مورد خطاب قرار میداد از واژه «یا مولای» و «یا سیدی» استفاده میکرد و کمتر اتفاق میافتاد که او را با لفظ برادر صدا کند. اگر چه هر دو از یک پدر بودند اما تواضع و ادب او نسبت به حسنین(علیه السلام) به علت نگرش عمیق او به عظمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده است و این درسی است که از کودکی آنگاه که سر بر دامن معلم اولین خود، امالبنین، مینهاد آموخت.
آری، درس ادب، ولایت، عشق به همنوع و آشنایی با دردهای زمان از جمله درسهایی بود که چهار پسر امالبنین در مکتب مادر آموختند و همواره به آنها پایبند بوده و با آنها جاودانه شدند.
اعتقادات و باورهای دینی عباس(علیه السلام) گویی با خونی که در رگهای او بود عجین شده بود. به گونهای که نوشته شده است: در اولین روزهایی که عباس(علیه السلام) زبان گشوده بود و الفاظ را از پدر میآموخت امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به او فرمود: بگو یک.
و عباس گفت: یک.
حضرت فرمود: بگو دو.
عباس گفت: شرم میکنم با زبانی که خدا را به یگانگی خواندهام دو بگویم.(24)
این نهایت عظمت این کودک است که به واقع خداباور و دینباور است و کودکی با این سن کم باید در دامان مادری معتقد و دینباور پرورش یافته باشد که چنین شیوا پاسخ پدر را گوید. و چه زیباست که در باره او گفته شود:
ایمان و وفا سایه بالای تو بود
ایثار علی نقش به سیمای تو بود
گر لب نزدی به آب دریا عباس
دریای ادب میان لبهای تو بود(25)
این پاکبانوی قبیله بنیکلاب که اکنون به واسطه پیوند آسمانی خویش با علی بنابیطالب(علیه السلام) از خاندان بنیهاشم محسوب میشود در خانه علی(علیه السلام) زیست و چهار پسر به نامهای عباس، جعفر، عثمان و عبداللّه به دنیا آورد که به نقل همه مورخان در کربلا شهید شدند.
در کتب تاریخی در شمارش شهدای کربلا نوشتهاند:
«اولاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) ... و العباس و جعفر و عثمان و عبداللّه (یا عبیداللّه) الشهداء مع اخیهم الحسین(علیه السلام) بِطَفّ کربلا، اُمّهُم امالبنین بنت حرام بنخالد».(26)
وظیفه حقیقی و واقعی زن، تربیت زنان و مردانی است که سازنده جوامع بشری هستند. در این راستا «ام البنین» یکی از مربیان تاریخ قلمداد میشود که تا هستی بر جاست و تا صفات عباس بر زبانهاست سخن از امالبنین نیز هست.
«از فرزندان امیرالمؤمنین(علیه السلام) (پس از ذکر تعدادی از فرزندان) عباس و جعفر و عثمان و عبداللّه است که با برادرشان حسین(علیه السلام) در سرزمین کربلا به شهادت رسیدند. مادر آنها امالبنین دختر حرام بنخالد است.»
براستی پرورش فرزندانی چنین شجاع که در راه شریعت و ولایت از جان گذشته و به تمامی تعلقات و وابستگیهای خاص دوره جوانی و نوجوانی پشت پا زده و در راه دین و رهبر فدا شوند کاری بس عظیم و ستودنی است.
امالبنین، مادر چهار شهید در یک جبهه، الگو و اسوهای است برای مادران شهدای کربلای ایران. اگر نبود صبر و بردباری و بصیرت این زن در تاریخ اسلام، به یقین دفتر صبر و استقامت بیسرمشق میماند و مادران شهیدان در ایران باافتخار و سربلندی از جوانان به خاک خفته خویش چنین صبورانه سخن نمیگفتند.
* جلوههای سیاسی، اجتماعی
یکی از ابعاد شخصیتی انسانهای برجسته آشنایی و بصیرت نسبت به زمان خود است که امروزه از آن با واژه سیاسی بودن و سیاست یاد میشود. در هر زمانی، مظاهر ظلم و فساد به گونهای ظهور کرده و در مقابل آنان مردان و زنان خدایی و صالح به مبارزه برخاستهاند. اما مبارزه چهرههای گوناگون دارد؛ گاه به شکل مبارزه نظامی است و حضور فیزیکی در جبههها بر ضد باطل و کفر و گاه به گونه ارشادی و کلامی است و لباس تبلیغ به تن دارد و گاه با جلوههای هنری خود را نشان میدهد.
درس ادب، ولایت، عشق به همنوع و آشنایی با دردهای زمان از جمله درسهایی بود که چهار پسر امالبنین در مکتب مادر آموختند و همواره به آنها پایبند بوده و با آنها جاودانه شدند.
مبارزه زمانی با فریاد صورت میگیرد و گاه با سکوت؛ همانگونه که سکوتِ علی(علیه السلام) و صلح امام حسن(علیه السلام) در مبارزه علیه ستم تفاوتی با فریاد حسین(علیه السلام) نداشت.
جلوههای دیگر مبارزه که به نام مبارزه منفی است تأثیر فراوانی در تاریخ دارد. مواردی چون مخفی بودن قبر حضرت زهرا(سلام الله علیها)، صحبت نکردن با بنیانگذاران ظلم و بیداد، اذان نگفتن بلال حبشی پس از واقعه سقیفه و اذان گفتن وی با درخواست حضرت زهرا(سلام الله علیها)، اشکهایی که در بیتالاحزان بر زمین ریخته شد و ... که همه و همه نوعی مبارزه علیه حکومت وقت بود.
امالبنین از افرادی بود که با توجه به شجاعت و شهامت فراوان به علت تأثیر عمیق و ژرف مبارزه کلامی برای مخالفت با عاملان واقعه کربلا از سخنرانی و مرثیهخوانی و اشعار جانسوزی که از آن صحبت شد، استفاده کرد.
مورخان مینویسند:
«پس از شهادت عباس، امالبنین هر روز به همراه عبیداللّه، فرزند عباس، به بقیع میرفت و نوحه میخواند و گریه میکرد و مردم اجتماع کرده و همراه با او میگریستند.»(27)
آنچه گفتنی است بصیرت و بینش ژرف امالبنین است. او میتوانست در منزل خود برای فرزندانش عزاداری کند ولی به بقیع میرفت تا عزاداری وی وسیلهای برای شناساندن چهره پلید یزیدیان و مظلومیت حسینیان باشد. به همراه بردن فرزند عباس نیز هم نکتههای تربیتی داشت و هم سیاسی و اجتماعی.
امالبنین از افرادی بود که با توجه به شجاعت و شهامت فراوان به علت تأثیر عمیق و ژرف مبارزه کلامی برای مخالفت با عاملان واقعه کربلا از سخنرانی و مرثیهخوانی و اشعار جانسوزی که از آن صحبت شد، استفاده کرد.
سخن از امامت و رهبری و لزوم اطاعت از رهبری در سخنان او کاملاً مشهود است و بینش سیاسی وی را به ما مینمایاند.
از دیگر صفات این پاکبانوی خاندان ولایت، علمِ سرشارِ وی است که در کلام او و فرزند بزرگوارش عباس نمایان است. او از محدثات شیعه است و فرزندان خود را با علم و دانایی تربیت کرد. اگرچه آنان فرزندان «باب علم نبی» بودند اما از دانش مادری هم بیبهره نبودند چنانکه حضرت علی(علیه السلام) در مورد عباس میفرماید:
اِنّ ولدی العباس زُقّ العلمَ زقّاً.
«همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا میگیرد از من معارف را فرا گرفت».(28)
در مورد اعتقادات و باورهای دینی عباس در کتب مربوط به زندگانی حضرت، مطالب فراوانی نوشته شده است که جملگی نشانگر روح بلند و دانش و بینش مادر وی میباشد. اخلاص، ادب، شجاعت، معرفت و صفات دیگر امالبنین نمایانگر شخصیت والای او است که ما جهت رعایت اختصار از شرح آنها خودداری میکنیم.
* غروب غمبار
اگر بخواهیم چشماندازی از زندگانی سراسر ایثار و از خودگذشتگی امالبنین، مادرِ شجاعت، را در برابر آیندگان بگشاییم باید بگوییم که:
امالبنین آسمانی زندگی کرد و در دامان حقیقتها پرورش یافت و در بوستان زندگی خویش گلهایی را پرورش داد و سپس با دست خویش و از اعماق قلب مطهرش به امام زمان خود، حسین(علیه السلام) فرزندِ پاکبانوی آفرینش، تقدیم کرد.
ام البنین پس از واقعه عاشورا(61 ه.ق) در مدت 9 سال به افشاگری ظلم بیدادگران زمان خویش مشغول بود و در سال 70 ه.ق دار فانی را وداع گفت.
رسالت واقعی انسانهای والا فدا شدن و فدا کردن داشتههای ارزشمند خود در راه معبود است. همه چیز را از خدا دیدن و از خدا دانستن و به او پیوستن شعار آزاداندیشهای مسلمان است.
امالبنین پس از واقعه عاشورا(61 ه.ق) در مدت 9 سال به افشاگری ظلم بیدادگران زمان خویش مشغول بود و در سال 70 ه.ق(29) دار فانی را وداع گفت و به دستپروردگان خود و همسر بزرگوارش پیوست.
زندگانی این بانوی حرم علی بنابی طالب(علیه السلام) آینهای است برای هدایت بشر امروز و به ویژه درسی برای زنان برجسته است و میتوان دورههای زیر را در زندگی سراسر عشق و مبارزه او مشاهده کرد:
1) دوران قبل از ازدواج با روحیات پاک و صادقانه که رؤیای صادقه او نتیجه این طهارت بود.
2) زندگانی در خانه ولایت و به جای گذاشتن خاطرههای خوش در اذهان فرزندان همسر
3) تربیت فرزندانی شجاع و دلاور و شیفته دانایی و تربیت ولایی جوانان خود که 34 سال این دوره به طول انجامید و انجام وظایف مادری به بهترین صورت.
4) ایثار در جایگاه «همسر شهید» و صبر و بردباری در فراق همسر باوفای خود که 20 سال به طول انجامید.
5) نگهداری از یتیمان و بازماندگان واقعه کربلا و بیدادگریها و مبارزات سیاسی که این دوره 9 سال به طول انجامید.
آخرِ سخن اینکه این بانوی کریمه و بزرگوار، مادر چهار شهید و همسر شهید، برگ زریّنی از کتاب تاریخ را بر جای گذاشت و جاودانه شد. امید آنکه با پویش راه کمال و الگوگیری از بزرگانی این چنین، نام ما نیز در زمره شیفتگان ولایت ثبت شود.
قبر مطهر او در قبرستان بقیع(30)، بُقعهای از آسمان است و مردان و زنان دین باور به زیارت او میروند تا جرعهای از دریای بیکران مجد و عظمت او را جویا شوند و کویر تفتیده خویش را حیات بخشند.
*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*
1ـ عبدالرزاق المقرم، قمر بنیهاشم، ص9 با ترجمه.
2ـ همان، ص10.
3ـ مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص70 با ترجمه.
4ـ دکتر احمد بهشتی، قهرمان علقمه، ص32 و بَطَلَ العلقمی، عبدالواحد مظفر، ج1، ص167.
5ـ شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج14، ص31.
6ـ همان، ص51.
7ـ علی اکبر مظاهری، جوانان و انتخاب همسر، ص116.
8ـ همان.
9ـ مقرّم، قمر بنیهاشم، ص26 با ترجمه.
10ـ محمدعلی الناصری، مَولِد العباس بنعلی(علیه السلام)، ص26 با ترجمه.
11ـ همان، ص28.
12ـ مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص70 با ترجمه.
13ـ همان.
14ـ ذبیحاللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج3، ص294.
15ـ مقرّم، قمر بنیهاشم، ص16 و قهرمان علقمه، ص38.
16ـ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص93.
17ـ احمد بهشتی، قهرمان علقمه، ص40، به نقل از انیس الشیعه.
18ـ همان.
19ـ مقرّم، قمر بنیهاشم، ص51.
20ـ الکبریت الاحمر، ج3، ص144.
21ـ محمدعلی الناصری، مولد عباس بنعلی(علیه السلام)، ص36.
22ـ همان، ص38 ـ 36.
23ـ همان، ص39.
24ـ احمد لقمانی، سپهسالار عشق، ص23.
25ـ سیدرضا مؤید خراسانی، از آینه ایثار، ص63.
26ـ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص89.
27ـ ذبیحاللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج3، ص294.
28ـ احمد لقمانی، سپهسالار عشق، ص23.
29ـ دکتر نَهلا غروی نایینی، محدثات شیعه، ص25.
30ـ عبدالحسین مؤمنی، زندگانی قمر بنی هاشم باب الحوائج، ص137.
مادر ماه - پژوهشی در زندگی و شخصیت ام البنین(سلام الله علیها)
(زمان خواندن: 19 - 37 دقیقه)
- بازدید: 16088
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا