در منقبت امام علی (علیه ‏السلام)

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

دومین نمازگزار
یحیی ‏بن عفیف از پدرش روایت کرده، پیش از آنکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله امر نبوت را اظهار کند من با عباس ‏بن عبدالمطلب نشسته بودیم. اول ظهر جوانی آمد رو به کعبه ایستاده به نماز مشغول شد. فاصله[ای] نشد، جوان دیگری آمد و به طرف راست او ایستاد و زنی هم آمد و پشت سر آن‏ها به نماز مشغول شد. من به عباس گفتم: امر عظیمی مشاهده می‏کنم. گفت: آری. می‏دانی این جوان کیست؟ [او] پسر برادر من محمد بن عبداللّه و این جوان دیگر نیز پسر برادر من علی‏ بن ابی طالب است و این زن خدیجه دختر خویلد است. پسر برادر من می‏گوید: پروردگارش او را به این دینی که هم اکنون به آن توجه دارد مأمور داشته و سوگند به خدا، به جز این سه نفر، متدین به این دین نمی ‏باشند.


محک ایمان
ابوسخیله گفته: من و عمار به عزم حج بیت الله [حرکت کرده و در راه] بر ابوذر غفاری وارد گردیدیم، و سه روز از حضور آن مرد نورانی استفاده می‏کردیم. چون هنگام مراجعتمان نزدیک شد به او گفتیم: ما امروز از اسلام جز اختلاف و تفرقه میان مسلمانان اثر دیگری نمی‏بینیم. عقیده شما چیست؟ پاسخ داد: در چنین وقتی باید به کتاب خدا و علی توجه کرد. زیرا گواهی می‏دهم رسول خدا صلی الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود: علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که فردای قیامت با من مصافحه می‏کند. او صدیق اکبر و فاروق میان حق و باطل و او رهبر مؤمنان است.
برگزیده ‏ای پس از پیامبر
[ابوسعید خدری چنین نقل می‏کند که] روزی فاطمه سلام الله علیها با چشم گریان حضور پیامبر آمد و گفت: زن‏های قریش مرا از ناداری علی سرزنش می‏کنند. پیغمبر فرمود: اعتنا نکن. زیرا تو را همسری بزرگوار داده ‏ام که پیش از همه ایمان آورده و علمش از همه زیادتر است. خدای متعال به همه اهل زمین توجه کرد و پدرت را از میان آن‏ها برگزید... و بار دیگر بدان‏ها توجهی کرد و... شوهرت را برگزید و او را جانشین من قرار داد و وحی کرد تا تو را به ازدواج او درآورم.
ای فاطمه مگر نمی‏دانی بر اثر اهمیتی که در پیشگاه خدا داری، او تو را به همسری مردی درآورده که از همه بردبارتر و داناتر و پیش قدم‏تر به اسلام. [پس] فاطمه خندید و خوشحال شد.
علم اولین و آخرین
پیامبر فرمود: ای فاطمه! علی در دنیا و آخرت برادر من است و هیچ یک از افراد بشر چنین برادری ندارد. و تو ای فاطمه که سیده زن‏های آخرتی همسر او هستی و دو فرزندت که نشانه رحمت خدایند، دو یادگار اویند. برادر او جعفر که دو بال به او اعطا شده و با فرشتگان در هر کجای بهشت که بخواهد پرواز می‏کند. و علم اولین و آخرین در اوست و او نخستین کسی است که به من ایمان آورده و آخرین کسی است که به پیمان من وفا نموده و او جانشین من و وارث وصیین است.
دریای کرم
معلی‏بن زیاد گفته: پسر ملجم حضور امیرالمؤمنین رسید. عرض کرد: به مرکب سواری محتاجم. حضرت نگاهی به او کرده فرمود: تو عبدالرحمن‏ بن ملجم مرادی هستی؟ گفت: آری. باز هم همین پرسش را [تکرار] کرده و همان پاسخ را شنید. آن‏گاه به غزوان فرمود: اسب اشقری در دست اختیار نامبرده قرار بده. چون ابن ملجم سوار بر آن شده و دهانه ‏اش را به دست گرفت و رفت، حضرت به این شعر مترنم شد:
اریدُ حیاتهُ و یریدُ قَتلی***عذیرک من خلیلک من مراد
یعنی من می‏خواهم به او بخشش کنم و او عازم کشتن من است. با این تفاوت، در مرام هیچ کس او را بی‏گناه نخواهند شناخت. [پس از دستگیری ابن ملجم، حضرت به او فرمود:] سوگند به خدا آن همه احسانی که نسبت به تو انجام می‏دادم، [می‏خواستم] موقعیت خود و بیچارگی تو را در پیشگاه خدا ثابت کنم.
شیفته وصال
عثمان ابن مغیره گفت: ماه رمضان که فرا رسیده بود، امیرالمؤمنین علیه ‏السلام یک شب را در خانه حضرت امام حسن علیه ‏السلام و یک شب را در منزل امام حسین علیه ‏السلام و شبی در خانه عبداللّه‏ بن عباس یا عبدالله‏ بن جعفر به سر می‏برد و همانجا افطار می‏کرد. و افطار او بیش از سه لقمه نبود. چون سببش را می‏پرسیدند؛ می‏فرمود: بزودی باید به ملاقات خدا برسم و می‏خواهم برای ادراک چنین سعادتی گرسنه باشم. و یک یا دو شب فاصله نشد که ثلث آخر آن به مطلوب خود رسید.
بهار بی‏ گُل
اصبغ ‏بن نباته گوید: در ماهی که [حضرت در آن به شهادت رسید] علی علیه‏ السلام بر فراز منبر آمد و خطبه خواند و فرمود: ماه رمضان در رسیده و شما را در سایه رحمت خود قرار داده و آن سیّد ماه ‏ها و آغاز سال [تازی] است. و آسیای سلطنت در این ماه به چرخ درمی ‏آید و همه‏ تان امسال را به اتفاق به عزم حضور حج خانه خدا آماده خواهید شد.
و نشانه آن، این است که من از میان شما می‏روم. اصبغ گوید: منظور حضرت، اطلاع از شهادتش بود و ما نمی‏دانستیم.
______________________
پدیدآورنده:شیخ مفید