فرستنده : علی
متن سؤال :
از شناخت خدا به شناخت امام میرسیم یا برعکس؟ آیا این دو تناقض دارند؟
/=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=/
پاسخ :
سلام علیکم
تناقضی در بین نیست؛
میتوان گفت: در مقامی و مرتبهای، از راه شناخت امام به شناخت خداوند میرسند : «من أراد الله بدأ بکم ... و من قصده توجّه بکم»؛ «بنا عُرف الله»
و در مقام و مرتبهای بالاتر، شناخت امام متوقّف بر شناخت خداوند است : «اللهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک ... لم أعرف حجّتک ...»
/=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=//=/
بطور کلّی در موضوع مورد سؤال با دائرهای وسیعتر که شامل همهی مخلوقات بشود،
آیات و روایات، با نگاه اوّلیه، دو دستهی متفاوت به نظر میرسد :
ـ بعضی از آنها مانند آیهی کریمهی ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتی یتبيّن لهم أنه الحقّ﴾ و نیز مانند ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فی ذلِكَ لآیاتٍ لِلْعالِمینَ﴾ و همچنین مانند ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فی ذلِكَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾
و مانند آیات دیگر در همین معنی ...
مردم را ترغیب میکند به سوی اینکه از طریق مخلوقات (که آیات و آثار و افعال خداوند هستند) به وجود او و صفات کمال او (چون علم و قدرت بیپایانش) پی ببرند (برهان إن) ؛
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
ـ و در مقابل، برخی دیگر مانند ﴿أ فی الله شكّ﴾؟
و مانند ﴿أ و لم یكف بربّك أنه علی كلّ شیء شهید﴾ در دنبالهی ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق ...﴾
و مانند فراز دعای صباح : یا من دلّ علی ذاته بذاته
و در دعای ابوحمزه : بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَيْكَ وَ لَوْ لاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ
و در دعای عرفه : كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّی يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِیباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِیباً
دلالت میکند بر اینکه شناخت خداوند فطری است و انسان ـ بلکه همه موجودات ـ او را میشناسند، یا بر اینکه خداوند را به خودش باید شناخت، بلکه باید موجودات دیگر و مخلوقات را به سبب او شناخت (برهان لِم) ؛
روز درصحرا که رفته با شتاب ! تـا بـه نـور شمـع جـویـد آفتـاب ؟
حلّ مسأله به این است که : معرفت و شناخت خداوند، از این جهت، دارای دو مرتبهی متفاوت و دو درجهی متفاضل است؛
پی بردن از اثر به مؤثّر و از معلول به علّت و از مخلوق به خالق ، و خلاصه، شناختن خدا به سبب آثار و افعالش، راهی است عقلی و مطابق با سطح درک عمومی مردم . هر کس دارای حدّ متوسط نیروی عقل باشد، قانون عمومی علّت و معلول را درک میکند، و بدون نیاز به نبوغ و هوش فوقالعاده، از همان راه میتواند منتقل شود به وجود خالق کلّ پدیدهها و آفرینندهی تمامی آفریدهها.
و همین مقدار، برای شکلگیری اساس باورهای دینی، و ورود در جرگهی متديّنین و یکتاپرستان، و رستگاری از هلاکت کفر و شرک ، کفایت میکند.
اما در مرتبهی بالاتر از مرتبهی عمومی و متوسط، مرتبهای عالیتر و درجهای والاتر هست که افراد ویژه و دارای نبوغ سرشار و صفای باطن، در آن رتبه از درک قرار دارند، و با دقّت نظر خاص به جهان مینگرند.
اینان میفهمند که شناختن خالق به سبب مخلوق، و پی بردن به اصل از راه فرع، و هدایت شدن به سوی خداوند با راهنمایی ذرّهای که هستی و وجودش و اوصاف و کمالاتش و همه چیزش و نخ نخِ تار و پودش از آنِ حق و و در چنگ مالکيّت حق است، و سراسرِ بود و نمودش ترشّح و تفضّلی از رشحات بیکران، و تراوش و افاضهای از دریای نامتناهی فیض و احسان اوست ، همچون پیدا کردن سرچشمهی نور است بواسطهی روشنایی شمعی.
و اینچنین کسی که از دیدن خورشیدِ عالمتاب نابینا است، و با وجود روز روشن، در شب تیره و تاریک بسر میبرد، پس قطعاً شمع و سوسوی ضعیف آن را نیز نمیبیند؛
شمع جویی و آفتاب، بلند؟ روز بس روشن و تو در شب تار!
طبعاً این گروه با هوش سرشار جبلّی خویش و نورانيّتی که بواسطهی تقوای الهی در دل پاکشان پدید آمده، یکسره چشم امید از مخلوق و اثر و فعل و پدیده بربسته، درمییابند که خودشان نیز جلوهای و پرتوی از آن کانون لایتناهی بوده و سراسر گدایی و فقر محض و متعلّقالوجود به آن غنیّ بالذات و قيّوم کلّ ذواتاند، و برای آشنایی بیشتر با خدای خود، با تضرّع و ابتهال به آستان دربار او رفته، با اندک احساس عظمت و کبریایش از عمق جان و روح خود اعتراف به عدميّت و فنای خویش و هستی و غنای مطلق او مینمایند.
و ادراک واقعی عجز و فقر و هیچی خود و همه چیزيّت او ، خود مرتبهی والایی از معرفت و ادراک است (که این هم جز با ادراک و با صِرف توصیف و توضیح، نمیتواند حاصل شد).
و چون عنایت ویژهی حضرت حق شامل حالشان شد و به مقام منیع معرفت و شناخت او نائل آمدند، از آن رهگذر که همهی عوالم وجود و شراشر کون و هستی طرّاً جلوهها و پرتوهای وی میباشند، روشن است که هر آنکه صاحبِ صورت را شناسد، صورت او را بخوبی میشناسد؛ و هر آنکس که با خورشید آشناست با اشعه و لمعات او به نکویی آشناست؛ پس خدای را به خدای شناخته و جمله اشیاء را نیز به او دریافته است.
نتیجه اینکه در مقامی و مرتبهای، از راه شناخت امام به شناخت خداوند میرسند : «من أراد الله بدأ بکم ... و من قصده توجّه بکم» ؛ «بنا عُرف الله»
و در مقام و مرتبهای بالاتر، شناخت امام متوقّف بر شناخت خداوند است : «اللهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک ... لم أعرف حجّتک ...»
إِلَهِی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَی الآثَارِ فَأَرْجِعْنِی إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاِسْتِبْصَارِ
حَتَّی أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا ، كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا
مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِعْتِمَادِ عَلَيْهَا
إِنَّكَ عَلَی كُلِّ شَيْءٍ قَدِیرٌ
پرسش و پاسخ
از شناخت خدا به شناخت امام می رسيم یا برعکس؟ آیا این دو تناقض دارند؟
- بازدید: 2894
دیدگاهها
خدایا خودتت را به من بشناسان!چرا که اگر ترا نشناسم نمیتوانم پیامبرت را بشناسم.
خدایا پیامبرت را به من بشناسان!چرا که اگر پیامبرت را نشناسم امامم را نمیتوانم بشناسم.
خدایا امامم را به من بشناسان چرا که اگر امامم را نشناسم در دینم گمراه خواهم شد.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا