در يكى از مقاتل آمده است كه ضعيفهاى از زنان كوفه از جمله تماشاچيان بود كه بر بام خانهاش بر آمده و نشسته و مشغول تفرج اسراى آل احمد مختار بود، در اين اثناء كه نظاره مى كرد بانوان محترمه را ديد كه بر روى چوب جهاز شتران بى حجاب نشستهاند و مانند مرغان پر شكسته در ناله و افغانند آن ضعيفه صدا زد كه اى زنان دل خسته و اى اسيران دل شكسته من اى الاسارى انتن شما از كدام طائفه و ملت و چه شهر و ديارى مى باشيد؟
يكى از آن بانوان در جواب فرمود: اى زن اين چه سوالى است كه مى نمائى؟
آن ضعيفه گفت: من اسير بسيار ديدهام ولى هيچ اسيرى را مثل شما نديدهام با آنكه آفتاب به صورتهاى شما تابيده و گرسنگى و تشنگى به شما صدمه زده معذلك نور از سيماى شما ساطع است و دل از ملاحظه شكل و شمايل شما سير نمى شود.
در جواب گفتند: نحن بنات آل رسول الله و بناته و نساء الحسين (عليه السلام) اى زنان ما اسيران، دختران رسول خدائيم يعنى خويشان پيغمبريم و نيز بعضى دختران خود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و بعضى ديگر عيال و حرم حسين بن على عليهما السلام پسر پيغمبريم.
آن ضعيفه همين كه فهميد آن بانوان عيال الله و آل رسول هستند با دو دست به صورت خود زد و فرياد كرد: وا مصيبتاه عليكم يا اهل بيت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) سپس از پشت بام به زير آمد دختران و خواهران و خواهر زادههاى خود را خبردار نمود كه دختران على و فاطمه و اولاد رسول الله را ابن زياد مانند اسيران روم و زنگبار وارد اين شهر كرده كه روزى پدر و جد اين محترمات در همين شهر سلطنت داشت برخيزيد آنچه از البسه و مقنعه و چادر داريد بياوريد كه خانمها سر برهنه بوده و از بى حجابى غرق عرق خجالتند.
دختران و خواهرانش آنچه لباس داشتند آوردند، آن زن آنها را در ميان ساروقى پيچيد، پس چادر بر سر كشيد و به تعجيل از خانه بيرون آمد و خود را در ميان اسراء انداخت تا آنكه به عليا مكرمهام كلثوم رسيده با كمال عجز و زارى عرض كرد: يا سيدتى خذى فاسترى على هذه النسوان اى خانم من اينها لباس و معجر است بگيريد باين خانمهاى سر برهنه مرحمت كنيد تا خود را بپوشانند و آن قدر از برهنگى نجوشند و نخروشند.
عليا مكرمه زينب خاتون سلام الله عليها فرمودند: اى زن اگر اينها را به رسم صدقه آوردهاى به خدا صدقه بر ما حرام است.
عرض كرد: لا يا سيدتى انما هى هبة منى اليكم اينها هديه است، بخشيدم به شما و پيشكش كردهام، بانوان محترمه از باب لا علاجى و اضطرار با آنكه مظاهر غيرت الهيه بودند آن ثياب و مقانع را قبول كردند و خود را از انظار نامحرمان مستور كردند.
زجر بن قيس حرامزاده چشمش به آن زن افتاد كه اين كار را كرد به او دشنام داد و سرش فرياد كشيد آن ضعيفه از ترس ابن زياد فرار كرد و خود را در ميان زنان پنهان كرد.
حكايت زن كوفى و متأثر واقع شدنش از مشاهده احوال اهل اهل بيت عليهم السلام
- بازدید: 1109