سوال : لطفاً نسبت به اسم أبو طالب (عليه السلام) و ولادت و وفات ايشان از نظر علماء شيعه و سني توضيح بفرمائيد.
استاد حسيني قزويني
در رابطه با ولادت، وفات و اسم أبو طالب من چند نكتهاي را خيلي فشرده خدمت بينندگان عزيز عرض كنم. آقا عبد المطلب پدر بزرگوار أبو طالب كه شيبة الحمد نام دارد، داراي 10 فرزند بود حارث، زبير، أبو طالب، حمزه، قيدار، زرار، مقوم، أبو لهب، عباس، عبد الله. أبو طالب و عبد الله فرزند يك خانم بودند، فاطمه بنت عمر بن عابد بن عمران. در رابطه با اينكه اسم أبو طالب چيست؟ ميان علماء اختلاف است؛ چون أبو طالب كنيه اوست. إبن حجر عسقلاني (از استوانههاي علمي أهل سنت) ايشان ميگويد: «شهرت أبو طالب، به كنيه او هست و اسمش عبد مناف بود».
بعضيها ميگويند كه اسمش عمران بود. حاكم نيشابوري گفته است:
أكثر المتقدمين علي أن إسمه كنيته.
اكثر علماي متقدمين معتقدند كه اسم أبو طالب همان كنيه او بود.
أكثر المتقدمين علي أن اسمه كنيته
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص196، شماره10175 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج66، ص310
يعني أبو طالب هم اسم او بوده و هم كنيه او.
بعد از آن كه عبد المطلب از دنيا رفت، به فرزندش أبو طالب وصيت كرد كه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) را تحت تربيت خود قرار دهد و تكفل او را بر عهده بگيرد. أبو طالب هم به نحو أحسن مراقب او بود و در مسافرتهايش او را با خودش ميبرد و هنگامي كه در مكه قحطي آمد و باران نميآمد، أبو طالب، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را واسطه قرار داد پيش خداوند و خداوند باران رحمتش را بر مردم مكه نازل فرمود.
همسر أبو طالب، فاطمه بنت أسد كه در حقيقت اولين زن هاشمي بود كه با مرد هاشمي ازدواج كرد و خداوند فرزنداني از فاطمه بنت اسد به أبو طالب داد. بزرگترين فرزند او، طالب بود كه به همان جهت هم كنيه شوهرشان أبو طالب شد. همچنين عقيل، جعفر، علي و از دختر هم أم هاني كه به فاخته مشهور هست و جمانه. همچنين فاطمه بنت أسد به منزله مادر براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود و خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فاطمه بنت اسد را مادر صدا ميكرد.
درباره ولاديت، أبو طالب (عليه السلام) 35 سال قبل از ولادت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به دنيا آمده است.
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص196
در رابطه با وفات أبو طالب (عليه السلام)، ميان بزرگان اختلاف است. أهل سنت نظري دارند كه بعضيها معتقدند كه ايشان در نيمه شوال از دنيا رفته است
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص203
إبن اثير هم ميگويد ايشان در اول ذي القعده از دنيا رفته و بعضي ميگويند در نيمه شوال از دنيا رفته است.
در ميان علماء شيعه هم مثل مرحوم شيخ طوسي (ره) و ديگران اتفاق نظر دارند كه 26 رجب وفات آقا أبو طالب (عليه السلام) صورت گرفته است.
مصباح المتهجد للشيخ الطوسي، ص812 ـ مصباح الكفعمي، ص566 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج19، ص24.
سوال : شبهاتي كه وهابيت نسبت به ايمان أبو طالب (عليه السلام) مطرح كردهاند را اشاره نموده و توضيح دهيد كه هدف آنان از اين شبهات چيست؟
استاد حسيني قزويني
قضيه أبو طالب (عليه السلام) يكي از اساسيترين اختلافات ما با خود آقايان أهل سنت هم هست. ولي وهابيت در اين زمينه خيلي دور برداشتهاند و مانور ميدهند. إبن تيميه (تئوريسين وهابيت) در كتاب منهاج السنة، جلد 4، صفحه 351 ميگويد:
شيعهها نسبت به عباس، عموي پيامبر اشكال ميكنند و او را مذمت ميكنند؛ با اينكه ايمان او به تواتر ثابت شده است:
و يمدحون أبا طالب الذي مات كافرا بإتفاق أهل العلم، كما دلت عليه الأحاديث الصحيحة ففي الصحيحين.
شيعيان أبو طالب تعريف و تمجيد ميكنند، در حاليكه به اتفاق أهل علم، كافر از دنيا رفته و احاديث صحيحي بر آن دلالت ميكند.
بعد رواياتي از صحيح بخاري و مسلم نقل ميكند كه نشانگر كفر أبو طالب بوده است.
در جلد 7، صفحه 304 منهاج السنة ميگويد:
أبو طالب الذي أعان النبي (صلي الله عليه و سلم) لأجل نسبه و قرابته لا لأجل الله و لا تقربا إليه.
أبو طالب، نبي (صلي الله عليه و سلم) را به خاطر اينكه فاميل او بوده و نسبي كه با او داشته، كمك كرد؛ نه به خاطر خدا و تقرب به سوي خدا.
محمد بن عبد الوهاب (مؤسس وهابيت) هم صراحتاً ميگويد:
أبي أبو طالب أن يقول لا اله الا الله.
أبو طالب إبا كرد از اينكه لا اله الا الله را بر زبان جاري كند.
مجموعة مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص54 ـ الشيعة و أهل البيت لإحسان إلهي زهير، ص237
بعد هم آيه 113 سوره توبه را نقل ميكند.
جالب اين است كه همين آقاي محمد بن عبد الوهاب نقل ميكند از ابو محمد بن قدامه كه ميگويد:
كان أبو طالب يقر بنبوة النبي و له في ذلك اشعار.
أبو طالب به رسالت پيامبر اعتراف و اقرار كرد و در اين زمينه اشعاري هم دارد.
بعد چند تا از اشعارش را قرائت ميكند:
بأنا وجدنا في الكتاب محمدا نبيا كموسي خط في اول الكتب
ما در كتابهاي آسماني محمد را پيامبري يافتيم همانند موسي كه از روز اول، نبوت او قلم خورده است
بعد اين شعر را ميخواند:
تعلم خيار الناس ان محمدا وزير لموسي و المسيح بن مريم
به مردم آموزش بدهيد كه محمد همانند وزيري است براي عيسي و حضرت مسيح
فلا تجعلوا لله نداً و اسلموا و ان طريق الحق ليس بمظلم
براي خداوند شريكي قائل نشويد و اسلام بياوريد كه راه حق، تاريك نيست
بعد از اينكه اشعار را آقاي محمد بن عبد الوهاب از أبو محمد بن قدامه نقل ميكند، ميگويد:
و لكنه أبي أن يدين بذلك خشية العار.
أبو طالب إبا و خودداري كرد از اينكه به اسلام گرويده شود؛ زيرا قبول كردن اسلام را براي خودش عار ميدانست
مجموعة مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج4، ص61 و 62 ـ مختصر السيرة، ج1، ص62، چاپ رياض با تحقيق عبد العزيز بن زيد الرومي و دكتر محمد بالتاجي و دكتر سيد حجاب.
إن شاء ا... ما اگر سؤالي جناب آقاي نقوي داشته باشند، ثابت خواهيم كرد كه ايمان أبو طالب (عليه السلام)، هم از اشعار خودش، هم از عملكرد خودش، هم رواياتي كه أهل سنت از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كردهاند و ما إن شاء ا... به حول و قوه إلهي اگر بتوانيم امشب، اگر نشد در جلسه بعدي أدله وهابيها و أهل سنت را در رابطه با كفر أبو طالب نقل ميكنيم و عالمانه نقد ميكنيم.
من از عزيزان بيننده، برادران عزيز أهل سنت يا وهابيها تقاضا دارم به بحثهاي ما در اين زمينه، به دور از تعصب مذهبي نگاه بكنند و ذهنشان را از اين گرايشها و تعصبات مذهبي خالي كنند و ببينند كه اين بحثهايي كه به حول و قوه إلهي در ايمان أبو طالب داريم، آيا بحثهاي محكمهپسند هست و قابل قبول هست يا نه. اگر واقعاً ديدند قابل قبول هست و محكمهپسند، نسبت به عقيدهشان در رابطه با أبو طالب إن شاء ا... تجديد نظر كنند.
سوال : نظر علماء شيعه نسبت به ايمان أبو طالب (عليه السلام) چيست؟
استاد حسيني قزويني
علامه مجلسي (ره) ميفرمايد:
و قد أجمعت الشيعة علي إسلامه و أنه قد آمن بالنبي صلي الله عليه و آله في أول الأمر و لم يعبد صنما قط ، بل كان من أوصياء إبراهيم عليه السلام و اشتهر إسلامه من مذهب الشيعة.
شيعيان اجماع و اتفاق نظر دارند بر اسلام أبو طالب و اينكه در همان اول امر به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ايمان آورد و هرگز بت نپرستيد و از أوصياء حضرت ابراهيم (عليه السلام) بوده است.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج35، ص138
ايشان نقل ميكند از إبن اثير جزري در كتاب جامع الاصول كه أبو طالب مسلمان شد.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج35، ص139
از طبرسي (ره) نقل ميكند:
قد ثبت إجماع أهل البيت عليهم السلام علي إيمان أبي طالب و إجماعهم حجة، لأنهم أحد الثقلين اللذين أمر النبي صلي الله عليه و آله بالتمسك بهما.
ائمه (عليهم السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) اجماع و اتفاق نظر دارند بر ايمان أبو طالب و اجماع أهل بيت هم حجت است و آنها يكي از دو ثقليني هستند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به ما دستور داده تا به آنها تمسك كنيم.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج35، ص139
سوال : آيا از علماء أهل سنت افرادي هستند كه به اسلام أبو طالب (عليه السلام) اعتراف كرده باشند؟
استاد حسيني قزويني
بله، جناب زيني دحلان (متوفاي 1306 هجري كه كتابهاي زيادي دارد بر نقد عقايد وهابيت) نقل ميكند از امام عبد الواحد سفاقسي إبن التين كه يك شرحي بر بخاري دارد و به نقل از ايشان ميگويد:
إن في شعر أبي طالب هذا دليلا علي أنه كان يعرف نبوة النبي (صلي الله عليه و سلم) قبل أن يبعث، لما أخبره به بحيرا الراهب و غيره من شأنه مع ما شاهده من أحواله و منها الإستسقاء به في صغره و معرفة أبي طالب بنبوته صلي الله عليه و سلم جاءت في كثير من الأخبار زيادة علي أخذها من شعره.
شعري كه أبو طالب در رابطه با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفته، نشانگر اين است كه أبو طالب معترف و مقر به نبوت پيامبر بوده، قبل از آنكه پيامبر به نبوت مبعوث بشود. زيرا بحيرا، آن راهب مسيحي خبر داده بود كه اين همان محمدي است كه خدا وعده آمدنش را داده و مطالبي كه ايشان از احوالات پيامبر ديده بوده و همچنين إستسقاء أبو طالب در كودكي پيامبر به او براي نزول باران رحمت. ايمان أبو طالب به نبوت پيامبر، افزون بر اينكه در اشعار أبو طالب هم هست، در بسياري از روايات آمده است.
السيرة النبوية لزيني الدحلان، ج1، ص43، چاپ دار إحياء التراث العربي بيروت ـ إرشاد الساري شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج3، ص26 ـ المواهب اللدنية للقسطلاني، ج1، ص185
إبن حجر عسقلاني مطلبي را از إبن التين نقل ميكند و فقط به يك قسمتي از اين عبارت اشكال ميكند و ميگويد:
و فيه نظر لما تقدم إبن اسحاق أن إنشاء أبي طالب لهذا الشعر كان بعد المبعث.
اينكه إبن التين گفته اين اشعار قبل از مبعث بوده، نه، أبو طالب اين اشعار را در مدح پيامبر، بعد از مبعث گفته.
فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص412
يعني اينكه اين اشعار براي أبو طالب است و نشانگر ايمان أبو طالب به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است را قبول ميكند، ولي ميگويد اين اشعار بعد از مبعث بوده است.
جناب عيني (از شارحين صحيح بخاري) در كتاب عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 7، صفحه 30 ميگويد:
في هذا النظر نظر، لأنه لما علم أنه نبي بأخبار بحيراء و غيره أنشد هذا الشعر، بناء علي ما علمه من ذلك قبل أن يبعث صلي الله عليه و سلم.
اين اشكالي كه إبن حجر كرده و گفته اين اشعار بعد از مبعث بوده، وارد نيست؛ زيرا أبو طالب با خبري كه بحيرا و ديگران داده بودند كه اين پيامبر آخر الزمان است، چون آگاهي باش أبو طالب به نبوت پيامبر، قبل از آنكه به نبوت مبعوث بشود.
علامه اميني (ره) هم در كتاب الغدير، جلد 7، صفحه 341 ميگويد:
أنا لا أدري كيف تكون الشهادة و الإعتراف بالنبوة إن لم يكن منها هذا الأساليب المتنوعة المذكورة في هذه الأشعار و لو وجد واحد منها في شعر أي أحد أو نثره لأصفق الكل علي إسلامه، لكن جميعها لا يدل علي إسلام أبي طالب. فاعجب و اعتبر.
من نميدانم شهادت و اعتراف به نبوت، اگر با اين شيوههاي مختلفي كه در اين اشعار ذكر شده، محقق نگردد با چه چيزي محقق ميشود؟ اگر يكي از اين مطالب يا أشعار از هر كس ديگر نقل شده بود، همه بر اسلام او متفق قول بودند. اما اينهمه مطالب، دلالت بر اسلام أبو طالب نميكند؛ اين مسئله عجيب و جاي تأمل هست!
أبو القاسم راغب اصفهاني (از شخصيتهاي بلند آوازه أهل سنت) در كتاب محاضرات الادباء عبارت خيلي زيبايي دارد و ميگويد:
و قال سفيان بن عيينه: من أبغض أبا طالب فهو كافر.
سفيان بن عيينه گفت: هر كس أبو طالب را دشمن بدارد، كافر است.
محاضرات الأدباء، ج2، ص498، تحقيق عمر الطباع، نشر دار القلم بيروت، سال 1420 هجري
بعد هم ادلهاي را نقل ميكند.
راغب اصفهاني يك از شخصيتهاي بلند آوازه أهل سنت است و ذهبي درباره او دارد:
العلامة الماهر، المحقق الباهر.
او دانشمندي ماهر و محققي ورزيده است.
سير أعلام النبلاء للذهبي، ج18، ص120
آقاي صفدي (از روايتشناسان بزرگ أهل سنت) درباره راغب اصفهاني ميگويد:
احد اعلام العلم و مشاهير الفضل متحقق بغير فن من العلم.
او از سرشناسان دانش و فضيلت است كه بدون فن علم تحقيق كرده است.
الوافي بالوفيات للصفدي، ج13، ص29
آقاي سيوتي تعبيرش اين است:
ان أبا القاسم الراغب من أئمة السنة.
راغب اصفهاني يكي از پيشوايان أهل سنت است.
بغية الوعاة في طبقات اللغويين و النحاة، ج2، ص297، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، نشر مكتبة عصرية لبنان
پس اينطور نيست كه بگوئيم عدم ايمان أبو طالب (عليه السلام) در ميان أهل سنت، اتفاقي است. نه، هر كسي آمده بررسي كرده، تحقيق كرده و روايات مختلف را ديده، هم رواياتي كه دلالت بر ايمان أبو طالب (عليه السلام) و هم رواياتي كه در صحيحين بر كفر أبو طالب (عليه السلام) است را بررسي منصفانه كرده، بياختيار اعتراف كرده بر ايمان و اسلام أبو طالب (عليه السلام).
سوال : آيا إقرار صريحي از ايمان أبو طالب (عليهم السلام) به رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بوجود دارد يا نه؟
استاد حسيني قزويني
بله، اعتراف صريحي كه از أبو طالب (عليه السلام) نسبت به اسلامش و رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) إلي ما شاء ا... وجود دارد؛ هم إقرار صريح دارد و هم عملكرد او. در مورد اعتراف صريح او، آقاي إبن اسحاق مينويسد بعد از نزول آيه «تَبتْ يَدا أَبي لَهَبٍ» كه أبو لهب از عموهاي پيامبر را قرآن كاملاً مذمت كرد و او را أهل دوزخ معرفي كرد، قريش جمع شدند و همپيمان شدند تا كارهاي قبيحي بر ضد پيامبر اسلام انجام بدهند و إصرار كردند كه أبو طالب، پيامبر را تحويل قريش بدهد تا او را بكشند. إن شاء ا... عرض خواهم كرد كه بعد به جايي رسيد كه قريش آمدند پيش أبو طالب گفتند:
ما حاضريم ديه 2 نفر را به تو بدهيم و محمد را به ما تحويل بدهي و بدهيم به يك نفر غير از قريش تا او را به قتل برساند.
أبو طالب (عليه السلام) ميگويد:
أ لم تعلموا أنا وجدنا محمدا نبيا كموسي خط في اول لكتب
...
فلسنا و رب البيت نسلم احمدا لعزاء من عض الزمان و لا حرب
آيا نميدانيد ما محمد را پيامبري يافتيم همانند موسي كه به پيامبري او، در كتابهاي اولين تصريح شده.
قسم به خداي كعبه! ما پيامبر را به خاطر سختيها و مشكلات، با بت عزي عوض نميكنيم.
اين يك مورد كه خيلي صريح در اينجا آمده و هيچ شبههاي در اينجا نميتوانند داشته باشند و الحق و الإنصاف اين تعبير، تعبير خيلي صريحي است كه آدم نميتواند از كنار اين به سادگي رد بشود.
سيره إبن اسحاق، ج2، ص138، تحقيق محمد حميد الله، نشر معهد الدراسات و الابحاث ـ السيرة النبوية لإبن هشام، ج2، ص197 ـ مختصر صفوة العرب لإبن عبد السلام، ج1، ص105 ـ معجم البلدان للحموي، ج4، ص345 ـ الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله لكلائي آندلسي، ج1، ص256، تحقيق دكتر محمد كمال الدين، نشر عالم الكتب بيروت ـ الجوهر في نسب النبي انصاري تلمساني، ج1، ص204 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص87 ـ حدائق الانوار للحضرمي الشافعي، ج1، ص190
نكته دوم در اين رابطه، نامهاي است كه آقا أبو طالب به نجاشي نوشته در سال 6 هجري كه وقتي مسلمانها بر اثر اذيت و آزار قريش در فشار قرار گرفتند و در رأس آنها آقاي عمر بن الخطاب بودند. (حالا اين را إن شاء ا... در بحثهاي بعدي ما بايد يك شب در رابطه با ايمان جناب خليفه دوم كه چه زماني ايمان آورد را مطرح ميكنيم و آنجا إن شاء ا... عرض خواهيم كرد كه وقتي مهاجرين ميخواستند به حبشه بروند، خليفه دوم به آنها گفت: كجا ميرويد؟ گفتند: به حبشه. گفت: چرا؟ گفتند: از اذيت و آزاري كه شما داشتيد). أبو طالب رفت به همراه دستهاي از مسلمانها كه همراه با جعفر طيار به حبشه رفتند و از آن طرف هم تعدادي از قريش نامه نوشتند و افرادي را فرستادند به حبشه تا اينكه پادشاه حبشه اينها را به طرف مكه برگرداند و در رأس اينها عمر بن عاص بود. وقتي اينها رفتند و شايعه شد كه پادشاه حبشه تصميم دارد با مهاجرين مسلمين برخورد بد كند، أبو طالب (عليه السلام) شعر خيلي زيبايي سرود و به پادشاه حبشه، نجاشي فرستاد و وقتي پادشاه حبشه اين اشعار را خواند، آنچنان لذت برد و آنچنان شيفته شد كه تمام آنچه را كه امثال عمر و عاص عليه مهاجرين داشتند، همهاش نقش بر آب شد. به عنوان نمونه آن چيزي كه در شعر آقا أبو طالب به پادشاه حبشه آمده، اين است كه ميگويد:
و تعلم أبيت اللعن أنك ماجد كريم فلا يشقي لديك المجانب
و تعلم بأن الله زادك بسطة و أسباب خير كلها بك لازب
ميداني كه تو چنان خوب و كريم هستي كه از طرف تو به كسي كه نزد توست، ستم روا داشته نميشود و ميداني كه خدا قدرت تو را زياد كرده و همه اسباب نيكي و خير با تو عجين شده.
...
تعلم خيار الناس أن محمدا وزير لموسي و المسيح بن مريم
أتي بالهدي مثل الذي أتيا به فكل بأمر الله يهدي و يعصم
تمام بهترين مردم بدانند كه محمد، وزيري حضرت موسي و عيسي بن مريم است.
براي ما هدايتي آورده همانند هدايتي كه حضرت موسي و مسيح آورده و هر كدامي از اينها به امر و فرمان خدا هدايت ميكنند و حفظ ميشوند.
سيرة ابن إسحاق، ج4، ص203 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج1، ص222 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص97 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج2، ص27 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص680
آقاي قسطلاني (از علماي بزرگ أهل سنت و شارح صحيح بخاري) ايشان ميگويد:
قصيدة طويلة من بحر الطويل و عدة أبياتها مائة و عشر أبيات.
اين قصيدهاي كه أبو طالب سروده، خيلي جليل و با ارزشي است كه از درياي عميقي سرچشمه گرفته است و مشتمل بر يكصد و ده بيت است.
بعد نقل ميكند از آقاي إبن التين و ميگويد:
اين اشعار أبو طالب كه به نجاشي، پادشاه حبشه فرستاد، نشانگر إقرار و اعتراف أبو طالب بر نبوت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است.
كتاب إرشاد الساري شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج3، ص26
اينها مباحثي است كه در كلمات آقا أبو طالب (عليه السلام) آمده است. اشعار و عبارتهاي ايشان نشانگر اين است كه أبو طالب (عليه السلام) كاملاً به نبوت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) عقيده داشت و معترف و مقر بوده است.
سوال : مواردي از عملكرد أبو طالب (عليه السلام) را كه اسلام او را اثبات ميكند، ذكر نمائيد.
استاد حسيني قزويني
در رابطه با عملكرد آقا أبو طالب نسبت به ايمان به رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، سخن خيلي زياد است. من فقط چند مورد را اشاره ميكنم.
آقاي ذهبي از استوانههاي علمي و رجالي أهل سنت است در شرح حال أبو طالب از إبن عرفطه نقل ميكند كه ميگويد:
من وارد مسجد الحرام شدم و ديدم قريش در اثر قحطي فريادشان بلند است و به فكر استقساء و طلب باران در اطراف بيت الله الحرام جمع شدند. يكي از آنها گفت:
إعتمدوا اللات و العزي و قائل يقول: اعتمدوا مناة الثالثة الاخري.
و قال شيخ وسيم قسيم حسن الوجه جيد الرأي:
أني تؤفكون و فيكم باقية إبراهيم عليه السلام و سلالة إسماعيل؟ قالوا له: كأنك عنيت أبا طالب. قال: إيها . فقاموا بأجمعهم و قمت معهم فدققنا عليه بابه فخرج إلينا رجل حسن الوجه مصفر عليه إزار قد اتشح به فثاروا إليه فقالوا: يا أبا طالب! قحط الوادي و أجدب العباد، فهلم فاستسق؛ فقال: رويدكم زوال الشمس و هبوب الريح؛ فلما زاغت الشمس أو كادت، خرج أبو طالب معه غلام كأنه دجن تجلت عنه سحابة قتماء و حوله أغيلمة؛ فأخذه أبو طالب فألصق ظهره بالكعبة و لاذ بأضبعه الغلام و بصبصت الأغيلمة حوله و ما في السماء قزعة، فأقبل السحاب من هاهنا و هاهنا و أغدق و اغدودق و انفجر له الوادي و أخصب النادي و البادي و في ذلك يقول أبو طالب:
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ربيع اليتامي عصمة للأرامل
تطيف به الهلاك من آل هاشم فهم عنده في نعمة و فواضل
و ميزان عدل لا يخيس شعيرة و وزان صدق وزنه غير عائل
يكي از آنها ميگويد: به بت لات و عزي تكيه كنيد و از آنها كمك بخواهيد براي طلب باران. بعضيها ميگويند: نه، به منات ثالثه ديگر تكيه كنيد و به او متوسل شويد.
پيرمردي خوش منظر و صاحب نفوذي بود كه گفت: چرا بيراهه ميرويد؟ با اينكه يادگار حضرت ابراهيم و سلاله اسماعيل در ميان شما هست. به او گفتند: گويا تو نظرت بر أبو طالب است؟ پاسخ داد: آري. آنگاه همگي برخاستند و به در خانه أبو طالب رفتند و از او خواستند كه براي طلب باران قدمي بردارد. أبو طالب گفت: منتظر باشيد تا ظهر فردا فرا رسد و وزش باد در فضاي مكه شروع به وزيدن كند. به هنگام ظهر بود كه ديدند أبو طالب به همراه طفلي است كه گويا خورشيدي است كه ابري بر چهره او نقاب افكنده و اطراف او را چند كودكي فرا گرفته بودند و كنار كعبه آمدند كه آن طفل آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و به آن طفل متوسل شد آقاي حضرت أبو طالب و كودكان هم با أبو طالب زمزمه ميكردند.
ذهبي ميگويد:
با اينكه در آسمان اثري از تكههاي ابر نبود، همانوقت ابرها از گوشه و كنار آسمان به هم پيوستند و بارش آغاز شد، به طوريكه تمام صحراها و درهها انباشته از آب گرديد و در نتيجه سرزمين اطراف مكه سبز و خرم گرديد.
أبو طالب هم اين شعر را خواند:
آن سفيد رويي كه به آبروي او، باران رحمت إلهي بر يتيمان و بيوهزنان و بيچارگان نازل ميشود.
...
تاريخ الإسلام للذهبي، ج1، ص52 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج1، ص189 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج2، ص136 ـ الخصائص الكبري للسيوطي، ج1، ص86
جالب اين است كه در صحيح بخاري يادي از شعر أبو طالب شده، ولي متأسفانه قضيه را نقل نميكند؛ چون احساس ميكند نقل اين قضايا، با آن عقايد و باورهاي خودش منافات دارد. ولي اين روايت را نقل ميكند از عبدالله بن دينار از پدرش ميگويد:
سمعت إبن عمر يتمثل بشعر أبي طالب:
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل
صحيح بخاري، ج2، ص15
بعد ميگويد:
ربما ذكرت قول الشاعر و أنا أنظر إلي وجه النبي صلي الله عليه و سلم يستسقي فما ينزل حتي يجيش كل ميزاب
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل
و هو قول أبي طالب.
البته اين داستان اشاره است به اينكه در اطراف مدينه قحطي آمد و مردم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) تقاضا كردند تا طلب باران كند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) طلب باران كرد. راوي ميگويد: اين شعر را ميخوانديم و چهره نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) باز و خوشحال ميشد:
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل
اين شعر، شعري است كه أبو طالب در رابطه با نبي مكرم سروده است.
صحيح بخاري، ج2، ص15
خب اين يك مورد كاملاً نشان ميدهد كه أبو طالب (عليه السلام) ايمان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشت قبل از آنكه مبعوث بشود، در حاليكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) طفلي بيشتر نبود و او را ميآورد كنار بيت الله الحرام و از خداوند طلب باران و رحمت ميكند، در برابر آن كساني كه ميخواستند با بت لات و عزي و مناة الثالثة الاخري متوسل بشوند.
مورد ديگر در رابطه با قضيه حديث دار است .بعد از نزول آيه شريفه «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين» سوره شعرا، آيه 214، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 40 نفر از قريش را جمع كرد و در آنجا فرمود:
«أَيهَا الناسُ» خداوند مرا مبعوث كرده براي نبوت و اين علي برادر من، وصي من و خليفه من هست.
و:
فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب قد أمرك أن تسمع لابنك و تطيع.
قريش به أبو طالب طعنه زدند و گفتند: اين پسرت به تو دستور ميدهد تا از او حرف شنوي داشته باشي.
تاريخ الطبري للطبري، ج2، ص63 ـ جامع البيان للطبري، ج19، ص149 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص486 ـ تفسير البغوي، ج3، ص400 ـ تفسير إبن كثير، ج3، ص364 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص53 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج1، ص459
اين نشانگر اين است كه حضرت أبو طالب (عليه السلام) كاملاً معتقد به نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود كه اينچنين طعنهاي ميزنند.
برخورد تند أبو طالب در همان مجلس با أبو لهب:
لما اعترض أبو لهب علي النبي صلي الله عليه و سلم عند إظهاره الدعوة، قال له أبو طالب: يا أعور! ما أنت و هذا.
وقتي أبو لهب شروع كرد به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اعتراض كرد بر هر اظهار نبوتش، أبو طالب گفت: اي مرد يك چشم! اين حرفها به تو چه ربطي دارد؟
المحكم و المحيط الأعظم، ج2، ص343، تأليف أبو الحسن علي بن اسماعيل بن سيده، تحقيق عبد الحميد حندابي، نشر دار الكتب العلمية بيروت ـ الفائق في الغريب الحديث للزمخشري، ج3، ص37، تحقيق علي محمد البجاوي، نشر دار المعرفة بيروت غريب الحديث لإبن الجوزي، ج2، ص134، تحقيق دكتر عبد المعطي، نشر دار الكتب العلميه بيروت ـ النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج3، ص319 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج4، ص615 ـ تاج العروس للزبيدي، ج7، ص272
نكته ديگري اينكه أبو طالب (عليه السلام)، خطبه عقد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) را خوانده است.
من از بينندگان عزيز تقاضا ميكنم، چه أهل سنت، چه شيعه، چه وهابي، چه غيره دقت كنند اين چيزي است كه خود آلوسي وهابي با نظر صحت، اين قضيه را نقل ميكند. به نظر من «در خانه كس است يك حرف بس است». آلوسي مينويسد:
و قد صح أن أبا طالب يوم نكاح النبي صلي الله عليه و سلم خطب بمحضر رؤساء مضر و قريش فقال: الحمد لله الذي جعلنا من ذرية إبراهيم . . .
اين مطلب صحت دارد كه أبو طالب در آن روز نكاح پيامبر (صلي الله عليه و سلم) با خديجه در حضور رؤساي قبيله مضر و قريش اين خطبه را خواند: حمد خدايي را كه ما را از ذريه حضرت ابراهيم قرار داد. اين برادر زاده من، محمد بن عبدالله است و همتايي ندارد ...
قبل از آنكه نبي مكرم به نبوت برسد، ايشان به خدا ايمان آورده و ميگويد:
الحمد لله الذي جعلنا من ذرية إبراهيم . . .
آن وقت ما بياييم بگوييم ـ نستجير بالله ـ حضرت أبو طالب كافر از دنيا رفت؟
تفسير الآلوسي، ج18، ص51 ـ ربيع الأبرار للزمخشري، ج1، ص467 ـ الكشاف للزمخشري، ج1، ص477
آقاي مبرد در كتاب الكامل في اللغة و الأدب، جلد 1، صفحه 302 نقل ميكند همين قضيه خطبه حضرت أبو طالب (عليه السلام) را و ميگويد:
و خطب أبو طالب إبن عبد المطلب لرسول الله في تزوجه خديجة بنت خويلد (رحمة الله عليها) فقال: الحمد لله الذي جعلنا من ذريته ابراهيم ...
... خدا را شكر كه ما را از ذريه ابراهيم قرار داد ...
سپس مبرد ميگويد:
و هذه الخطبة من أقصد خطب الجاهليه.
اين خطبه از زيباترين و با ارزشترين خطبه دوران جاهليت است.
از جمله چيزهايي كه عملكرد أبو طالب (عليه السلام) نسبت به ايمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ثابت ميكند، قضيه شعب أبو طالب است. عزيزان بيننده همه ميدانند كه از سال هفتم تا سال دهم هجري، وقتي قريش تصميم گرفتند قاطعانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بكشند، حضرت أبو طالب (عليه السلام) به قريش دستور داد همه برويد در شعب سكني گزينيد. چون اطراف مكه، همهاش كوه بود و هر كدام از درهها به نام يك نفر بود و اين دره هم به نام شعب أبو طالب بود. در اين 3 سال أبو طالب (عليه السلام) همانند تخم چشمش از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) محافظت كرد و جانانه از او دفاع كرد. حتي بعضي از مورخين مينويسند:
وقتي شب ميشد، مثلاً از بالاي كوه، كفار متوجه ميشدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كجا خوابيده، در اول شب، أبو طالب، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در گوشهاي ميخواباند و مدتي كه از شب ميگذشت، أبو طالب، جاي رسول اكرم را عوض ميكرد و به جاي او علي بن أبي طالب پسرش را ميخواباند و ميگفت: پسرم علي! اگر بناست امشب براي پيامبر خطري باشد، تو حاضر شو تا پيشمرگ پيامبر اكرم باشي.
تاريخ اليعقوبي، ج2، ص31 ـ دلائل النبوة للبيهقي، ج2، ص311 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج1، ص221 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص84
جالب اينجاست كه در بعضي از اين ماهوارههايي كه نميخواهم نامش را ببرم، من ديدم چند شب قبل، يكي از كارشناسهايشان شروع كرد وقيحانه به امير المؤمنين جسارت كردن:
جناب عمر چنين و چنان كرد و آقاي ابوبكر در خدماتي كه پيامبر داشت در مكه، اصلاً قابل مقايسه با خدمات علي نبود. علي يك بچه ده سالهاي بود كه كاري از او ساخته نبود، ولي ابوبكر و عمر جانانه از پيامبر دفاع كردند.
من از آن كارشناسان و از اين ماهواره تقاضا ميكنم به اين سؤال من جواب بدهند:
يكي از سختترين دوران نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، اين 3 سال در شعب أبو طالب بوده كه تمام قريش با تمام توان تصميم گرفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بكشند و از همه امكانات و ظرفيتها براي نابودي وجود مقدس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) استفاده كردند. شما به ما بگوئيد اين جناب آقاي عمر و أبو بكر در اين 3 سال كجا بودند؟ آيا در شعب بودند؟ دليل؟ آيا براي اينهايي كه در شعب زنداني بودند، غذا آوردند يا نان و آب و شير آوردند؟ يك دليل بياوريد. ولي ما به عكس، دليل داريم آقاي اسكافي (از علماي بزرگ أهل سنت) ميگويد:
وقتي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در شعب أبي طالب بود، علي بن أبي طالب پيشمرگ پيامبر بود و پدرشان أبو طالب به بهترين وجه از پيامبر دفاع ميكردند.
و أبو بكر مع أهله في أمن و سعة.
آقاي ابوبكر در طول اين 3 سالي كه سختترين دوران پيامبر و بني هاشم بود، كاملاً در امنيت و وسعت زندگي ميكردند.
فهذه فضيلة في بدء إسلامهم، ليس لأبي بكر مثلها و هي من أعظم المصائب كانت علي بني هاشم، لأن العرب تعاقدت و تحالفت أن لا يبايعوهم و لا يأمنوا فيهم حتي يدفعوا إليهم النبي صلي الله عليه و سلم ليقتلوه.
اين فضيلتي است براي علي كه براي آقاي ابوبكر امثال اين فضيلتها نيست ...
المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص88
سوال : آيا حديث صريحي از پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله) نقل شده كه ثابت كننده ايمان أبو طالب (عليه السلام) باشد؟
استاد حسيني قزويني
در رابطه با اين، بزرگان أهل سنت روايات متعددي آوردند.
آقاي ذهبي، إبن جوزي و ديگران آوردهاند از عباس، عموي پيامبر:
أنه سأل النبي (صلي الله عليه) ما ترجو لأبي طالب؟ قال: كل خير ارجوه من ربي.
از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سؤال كردند: چه چيزي را اميد داري نسبت به أبو طالب؟ فرمود: هر خيري را براي أبو طالب از پروردگارم طلب ميكنم.
زاد المسير لإبن الجوزي، ج5، ص251 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج66، ص336 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج1، ص233 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج14، ص68
وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد تمام خوبيها را از خداوند اميدوارم به أبو طالب برساند، ـ نستجير بالله ـ اگر أبو طالب، كافر از دنيا رفته، اين سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سخن بيمعنايي نيست؟
نكته ديگر اينكه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در تشييع جنازه أبو طالب (عليه السلام) حاضر ميشود.
إبن عباس ميگويد:
أن النبي (صلي الله عليه و سلم) عاد من جنازة أبي طالب فقال: و صلتك رحم و جزيت خيرا يا عم.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در هنگام بازگشت از دفن أبو طالب ميفرمايد:
اي عمو! تو صله رحم بجا آوردي و پاداش نيكي از خداوند داري.
دلائل النبوة للبيهقي، ج2، ص349 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص198 ـ تفسير ابن كثير، ج2، ص409 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج1، ص260 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج66، ص335 ـ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص35 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص155 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج2، ص129 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج6، ص38 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج3، ص398
حتي در بعضي از جاها دارد كه حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) زير جنازه أبو طالب ميرفت و گريه ميكرد و طلب رحمت براي او ميكرد.
نكته سوم اينكه وقتي أبو طالب (عليه السلام) از دنيا ميرود، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
فسماه عام الحزن.
سال وفات أبو طالب و خديجه را سال حزن و سال غم اعلام كرد.
عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج8، ص180 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج3، ص498
يعني نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) سال وفات حضرت أبو طالب (عليه السلام) و حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) را عزاي عمومي سالانه اعلام كرده است.
البصائر و الذخائر لأبو حيان، ج14، ص179، نشر دار صادر بيروت ـ المحكم و المحيط الأعظم لإبن سيده، ج3، ص225، نشر دار الكتب العلميه بيروت ـ نهاية الإرب في فنون الأدب للنويري، ج1، ص157
اينها چيزي نيست كه انسان بتواند از كنار اينها به سادگي رد بشود.
اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر جنازه ابو طالب گريه ميكرد را إبن سعد در الطبقات الكبري آورده و ميگويد: عبيدالله بن أبي رافع از امير المؤمنين نقل ميكند و ميگويد:
أخبرت رسول الله صلي الله عليه و سلم بموت أبي طالب، فبكي، ثم قال: إذهب فاغسله و كفنه و واره غفر الله له و رحمه.
وقتي به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خبر دادند كه أبو طالب از دنيا رفت، قطرات اشك از چشمان پيامبر جاري شد و فرمود: علي جان! برو مقدمات غسل و كفن و دفن پدرت را فراهم كن؛ خداوند او را بخشيده و مورد رحمتش قرار داد است.
الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج1، ص123 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص38 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج2، ص47 ـ عمدة القاري للعيني، ج8، ص55 ـ تلخيص الحبير لإبن حجر، ج5، ص150 ـ شرح السير الكبير للسرخسي، ج1، ص153 ـ شرح السير الكبير للسرخسي، ج1، ص153
آيا نسبت به كسي كه ايمان ندارد، همچنين سخني ميشود گفت؟ اينها كاملاً نشان ميدهد كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت به آقا أبو طالب عنايت ويژهاي داشتند.
سوال : نظر ائمه (عليهم السلام) در رابطه با ايمان أبو طالب (عليه السلام) چيست؟ و اساسيترين دليل وهابيون بر كفر أبو طالب چيست؟
استاد حسيني قزويني
بگذاريد خيلي خلاصه عرض كنم اين را. من يكي دو مورد از روايات ائمه (عليهم السلام) عرض ميكنم. اگر چه ما 50 ، 60 مورد روايت داريم.
يكي از همين أهل سنتي كه به مغزش كرده بودند كه أبو طالب در آتش جهنم معذب است، به أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
يا أمير المؤمنين أنت بالمكان الذي أنزلك الله به و أبوك معذب في النار؟ فقال له علي بن أبي طالب: مه! فض الله فاك! و الذي بعث محمدا بالحق نبيا! لو شفع أبي في كل مذنب علي وجه الأرض، لشفعه الله فيهم، أبي معذب في النار و ابنه قسيم الجنة و النار؟! و الذي بعث محمدا بالحق نبيا! إن نور أبي يوم القيامة ليطفئ أنوار الخلايق كلهم إلا خمسة أنوار: نور محمد صلي الله عليه و آله و نوري و نور الحسن و نور الحسين و نور تسعة من ولد الحسين، فإن نوره من نورنا، خلقه الله تعالي قبل أن يخلق آدم عليه السلام بألفي عام.
يا علي! تو جايگاه رفيعي داري و خليفه مسلمانها هستي و پدرت در ميان آتش جهنم ميسوزد. حضرت فرمود: ساكت باش! خداوند دهانت را بشكند! قسم به خدايي كه پيامبر را به رسالت مبعوث كرد! اگر پدرم درباره تمام گناهكاران روي زمين شفاعت كند، خدا شفاعت پدرم را قبول ميكند. بعد فرمود: پدر من در آتش جهنم است با اينكه من تقسيمكننده بهشت و جهنم هستم!؟
الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص341 ـ كنز الفوائد لأبو الفتح الكراجكي، ص80 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج35، ص69
در روايت ديگري از آقا امام هشتم (عليه السلام) آمده است:
مردي ميآيد خدمت امام رضا و ميگويد:
قد شككت في إيمان أبو طالب.
من در ايمان أبو طالب شك كردم.
حضرت فرمود:
إنك إن لم تقر بإيمان أبي طالب، كان مصيرك إلي النار.
اگر به ايمان أبو طالب اعتراف نكني، نهايت راهت داخل آتش جهنم خواهد بود.
شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج14، ص68 ـ كنز الفوائد لأبو الفتح الكراجكي، ص80 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج35، ص110
در رابطه با سؤال بعدي شما كه اساسيترين دليل وهابيون بر كفر أبو طالب چيست؟ خلاصه عرض ميكنم و اگر در جلسه بعدي فرصتي داشتيم، إن شاء ا... در خدمت بينندگان عزيز خواهيم بود.
يكي از مسائلي كه أهل سنت و وهابيها مخصوصا إبن تيميه خيلي رويش مانور ميدهند، حديثي است كه به حديث ضحضاح معروف است. روايتي را در صحيح بخاري، جلد 3، صفحه 1408، حديث 3670 از برنامه نرمافزاري مكتبة الشاملة أهل سنت، در آنجا نقل كردند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
هو في ضحضاح من نار و لولا أنا لكان في الدرك الأسفل من النار.
أبو طالب در حوضچهاي از آتش جهنم است و اگر من نبودم، در پايينترين درجه جهنم به سر ميبرد.
در نرم افزار مكتبة أهل البيت: صحيح البخاري، ج4، ص247 و صحيح مسلم، ج1، ص135
و در روايت ديگري نقل ميكنند:
فيجعل في ضحضاح من نار، يبلغ كعبيه يغلي منه دماغه.
أبو طالب در حوضچهاي از آتش است و آنچنان آتش وجودش را فرا گرفته كه از ساق پا تا مغزش را ميجوشاند.
صحيح البخاري، ج4، ص247 ـ صحيح مسلم، ج1، ص135
اساسيترين اشكال و دليل آقايان أهل سنت، همين حديث ضحضاح است كه در صحيحين آمده است. ما در اشكال سندي كه نسبت به اين روايت داريم، نسبت به سفيان ثوري است كه آقايان گفتهاند: «مدلس» و عبد الملك بن عمير است كه احمد بن حبنل گفته است: «ضعيف» و إبن معين گفته است: «مخلط» و إبن خراش گفته است: «شعبه، رضايت نميداد به روايات او» و از احمد نقل كردهاند: «أنه ضعفه جداً».
حديث ضحضاح، مخالف با قرآن است
جداي از اينها، حديث ضحضاح اصلاً با قرآن مخالف است. چون حديث ضحضاح صراحت دارد بر اينكه حضرت أبو طالب (عليه السلام)، كافر از دنيا رفته و وارد آتش جهنم شده است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «من او را از بخشي از جهنم از أسفل درك جهنم خارج كردم و در حوضچهاي از آتش قرار دادم». يعني كاري كردم كه عذاب بر أبو طالب سبك شد و تخفيف گرفتم از خداوند. اين با قرآن كاملاً مخالفت دارد؛ قرآن صراحت دارد:
وَ الذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنمَ لا يُقْضي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَففُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها
آنهايي كه كافر از دنيا رفتند، وارد آتش جهنم ميشوند و كوچكترين تخفيفي براي عذاب آنها نيست.
سوره فاطر/آيه 36
در آيه 161 و 162 سوره بقره صراحت دارد:
إِن الذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الناسِ أَجْمَعين / خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنْظَرُونَ
آنهايي كه كافر از دنيا رفتند، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنها باد و در عذاب آنها تخفيف داده نميشود و مهلت به آنها نميدهند.
حال آنكه در صحيح بخاري آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميگويد: «أبو طالب كه كافر از دنيا رفته، من از خداوند براي او تخفيف گرفتم». اين كاملاً منافات با قرآن دارد.
نكته بعدي اينكه بر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) دروغ بستهاند كه نسبت به أبو طالب (عليه السلام) فرمود:
و لولا أنا لكان في الدرك الأسفل من النار.
اگر شفاعت من نبود، در پايينترين درجه جهنم به سر ميبرد.
بعد ميگويد:
لعله تنفعه شفاعتي يوم القيامة فيجعل في ضحضاح من النار.
شفاعت من شامل حال أبو طالب خواهد شد و به خاطر شفاعت من، در حوضچهاي از آتش قرار ميگيرد.
اين هم كاملاً با قرآن مخالفت دارد. شما ببينيد كه قرآن صراحت دارد در سوره مدثر، آيه 48 كه نسبت به كفار ميفرمايد:
فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ
كساني از كفار كه وارد آتش جهنم ميشوند، شفاعت شفاعتكنندگان به هيچوجه به حال آنها فايدهاي ندارد.
در آيه 18 سوره غافر ميفرمايد:
وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَي الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لَا شَفِيعٍ يُطَاعُ
آنهايي كه واقعاً ظلم ميكردند و شرك به خدا ورزيدند، فرداي قيامت ... شفاعتي درباره آنها انجام نميگيرد.
اينها كاملاً نشانگر اين است كه اين حديث ضحضاح مخالف با قرآن هست.
حديث ضحضاح، مخالف سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است
حديث ضحضاح مخالف با سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. آقايان در روايات متعددي آوردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
فأخرت مسألتي إلي يوم القيامة و هي لكم و لمن شهد أن لا إله إلا الله.
من شفاعتم را به تأخير انداختم براي روز قيامت و شفاعتم براي شما مسلمانان است و براي كسي كه شهادت بر وحدانيت خدا بدهد.
مسند احمد، ج2، ص222
خب، آقايان ميگويند حضرت أبو طالب، شهادت به وحدانيت خدا نداد، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از او شفاعت ميكند.
إبن كثير هم اين روايت را نقل ميكند و ميگويد:
إسناد جيد قوي أيضا و لم يخرجوه.
سند اين روايت خيلي خوب و قوي است.
تفسير ابن كثير، ج2، ص266
و همچنين الباني در إرواء الغليل ميگويد:
أخرجه أحمد بسند حسن.
سند اين صحيح هست
إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج1، ص317
اينها كاملاً نشان ميدهد كه «شفاعت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي كسي است كه گوينده لا اله الا الله باشد».
همچنين در روايت ديگر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است:
و شفاعتي لمن شهد أن لا اله الا الله مخلصاً يصدق قلبه لسانه و لسانه قلبه
شفاعت من براي كسي است كه از روي اخلاص، شهادت به يگانگي خداي متعال بدهد و قلب او با زبانش يكي باشد و زبانش هم با قلبش يكي باشد.
مسند احمد، ج2، ص307 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج10، ص404
آقاي حاكم نيشابوري ميگويد:
هذا حديث صحيح الاسناد.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص70
پس رواياتي كه آقايان أهل سنت براي كفر آقاي أبو طالب (عليه السلام) آوردهاند، كاملاً هم با قرآن در تضاد است و هم با سنت پيامبر مخالفت دارد.
سؤال 1 :
1. جناب آقاي قزويني در صحبتهايشان فرمودند اين شبكههايي كه در ماهوارها صحبتهايي ميكنند از قبيل اينكه مثلاً فلان، فلان، فلان من نميخواهم اسم بياورم و صحيح هم نيست من خودم يكي از ماهوارهها را داشتم نگاه ميكردم گوينده و همچنين يك نفري كه آنجا مفسر بود خودشان اعتراف كردند زمانيكه برنامهشان در مورد ولايت بود، يعني در مورد عيد غدير، ميگفتند: حضرت رسول اكرم در آنجا فرمود: «خدايا دوستدار علي را دوست بدار، دشمن علي را دشمن بدار» و براي تعيين كردن نيابت نبوده است. من به آقاي قزويني عرض ميكنم جناب آقاي قزويني شما خودتان استاد هستيد، بفرماييد ببينيم در طول تاريخ چه كسي دشمن علي (عليه السلام) بود؟ آنها با صراحت به دشمني علي (عليه السلام) هم (رضي الله عنه) ميگويند. من خودم به گوش خودم شنيدم. من نميدانم اينها حافظهاي ندارند يا به گفتههاي خودشان اعتنايي نميكنند يا يادشان ميرود صحبتهايي كه قبلاً كردند. از قديم و نديم گفتند: دروغگو كمحافظه هست. إن شاء ا... كه اينطوري است.
از حضور جناب آقاي قزويني خواهش ميكنم در مورد اين بفرمايند:
2. آقاي عمر و ابوبكر در چه تاريخي به دين مبين اسلام ايمان آوردند؟ آيا در شعب أبي طالب، در همان صحنهاي كه بايد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع ميكردند، بودند يا نبودند؟
جواب:
1. اينكه يكي از اين ماهوارها نقل كرده كه حديث غدير فقط دلالت ميكرد به امير المؤمنين (عليه السلام) به عنوان اينكه «دوست علي، دوست خداست و دشمن علي، دشمن خداست». ببينند كه آقايان أهل سنت چه آوردهاند؟ ما فقط يكي و دو مورد اشاره ميكنيم و قضاوت را به مخاطبين عزيز واگذار ميكنيم.
آقاي عبد الله بن مسعود ميگويد:
كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» إن عليا مولي المؤمنين «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»
ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، اين آيه را اينگونه ميخوانديم:
اي پيامبر! به مردم برسان آنچه را كه از سوي خداوند بر تو نازل شده است كه علي، مولاي مؤمنين است و اگر انجام ندهي رسالتت ناتمام است.
الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60 ـ المنار لرشيد رضا، ج6، ص463
من از آقايان أهل سنت سؤال ميكنم كه آيا دوستي علي (عليه السلام) و دشمني علي (عليه السلام) چيزي است كه اگر آن را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ابلاغ نكند، رسالتش ناتمام هست؟ مگر خود قرآن نميفرمايد: «الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ : همه دوست هم ديگر هستند»؟
آقاي آلوسي ميگويد:
كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» إن عليا ولي المؤمنين «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ».
تفسير الآلوسي، ج6، ص193
اگر شما درباره مولي شبهه داريد، درباره ولي كه ديگر شبهه نداريد! خود آقاي خليفه اول، دوم، سوم، خلافتشان را با واژه ولي اعلام كردند: «وُليتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ» يا «وُليتُ عليكم عمر بن الخطاب» و «لو كان لولا ابو حذيفة حيا لوليت عليكم» و امثال اينها وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حديث غدير را تمام كرد، مسلمانها آمدند به أمير المؤمنين (عليه السلام) بشارت دادند و تبريك گفتند و از جمله از آنها جناب خليفه دوم بود كه گفت:
هنيئا لك يابن أبي طالب! أصبحت مولي كل مؤمن و مؤمنة.
گوارا باد بر تو اين امري كه پيامبر فرموده! امروز تو مولاي تمام مؤمنين و مؤمنات هستي.
مسند احمد، ج4، ص281 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص632
اگر بناست مولي به معناي محبت باشد، آيا تبريك گفتن ميخواهد؟
جالب اين است كه آقاي إبن اثير جزري ميگويد:
عمر اينگونه تبريك گفت:
هنيئا لك يابن أبي طالب أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.
گوارا باد بر تو اي پسر ابو طالب! امروز ولي امر همه مؤمنين هستي.
أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص28 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص220 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386
كلمه ولي را استعمال كرده است.
همچنين تعبير إبن اثير ميگويد:
و قول عمر لعلي: «أصبحت مولي كل مؤمن»، أي ولي كل مؤمن.
مراد از «مولي كل مؤمن» يعني، ولي هر مؤمني هستي.
النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج5، ص228 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج15، ص410
اينكه خود أمير المؤمنين (عليه السلام) ميآيد به حديث غدير استناد ميكند و مردم را قسم ميدهد:
آي مردم! هر كس از پيامبر شنيد كه در غدير خم فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِي مَوْلَاه»، بلند شود گواهي بدهد.
اگر غدير به خاطر محبت بود، ديگر اين قسم دادنها و شهادت دادن اصحاب پيامبر و قسم خوردنها به چه معناست؟
مسند احمد، ج1، ص119 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص28
خود هيثمي هم ميگويد: «روايت صحيح است».
مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص105
2. اينكه جناب أبو بكر و عمر در چه زماني ايمان آوردند؟ إن شاء ا... شايد در آينده، يك بحث مفصلي داشته باشيم. ولي من فقط يك جمله خدمت بينندگان عزيز عرض كنم براي اينكه سؤال ايشان شبهه ايجاد نكند، إبن كثير دمشقي نقل ميكند و ميگويد:
فيكون إسلامه قبل الهجرة بنحو من أربع سنين و ذلك بعد البعثة بنحو تسع سنين و الله أعلم.
عمر بن خطاب 4 سال قبل از هجرت مسلمان شد و آن، 9 سال بعد از بعثت پيامبر بود كه آقاي عمر بن خطاب مسلمان شد.
البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص103
يعني 9 سال بعد از اينكه همه به اسلام رو آورده بودند، جناب خليفه دوم مسلمان شد. در مسلمان شدنش هم گفتهاند كه رفت داماد و خواهرش را زد و بحثهاي ديگري هم دارد كه الآن وقتش نيست.
أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج5، ص519 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص270، الإستيعاب لإبن عبد البر، ج1، ص369
اينكه من عرض كردم و قول دادم براي بينندگان هم عرض كنم، مسلمانان كه در سال 6 بعثت به حلشه هجرت ميكردند به سر كردگي آقاي جعفر طيار، ميگويند عامر بن ربيعه از مادرش ليلا نقل ميكند و ميگويد:
كان عمر من أشد الناس علينا في إسلامنا، فلما تهيأنا للخروج إلي الحبشة جاءني عمر و أنا علي بعير نريد أن نتوجه فقال: إلي أين يا أم عبد الله؟ فقلت: قد آذيتمونا في ديننا فنذهب في أرض الله حيث لا نؤذي في عبادة الله فقال: صحبكم الله ثم ذهب فجاء زوجي عامر بن ربيعة فأخبرته بما رأيت من رقة عمر بن الخطاب فقال: ترجين أن يسلم؟ قلت: نعم، قال: فوالله! لا يسلم حتي يسلم حمار الخطاب. يعني من شدته علي المسلمين.
عمر از همه بيشتر ما را به خاطر مسلمان شدنمان اذيت كرد. وقتي ميخواستيم به حبشه هجرت كنيم، عمر آمد و من بالاي شتر بودم و به ليلي گفت: مادر عبد الله! كجا ميروي؟ ليلي گفت: به قدري به خاطر اسلاممان اذيتمان كرديد كه هجرت ميكنيم تا برويم در يك منطقهاي خدا را عبادت كنيم كه ما را اذيت نكنيد. ليلي ميگويد: وقتي شوهرم عامر بن ربيعه آمد، جريان را گفتم كه ظاهراً عمر بن خطاب خيلي ناراحت شد و قلبش رقيق شد به اينكه ما داريم به خاطر اذيت آنها هجرت ميكنيم. شوهرم گفت: آيا اميد داري كه عمر بن خطاب اسلام بياورد؟ با اين دل رحمي كه من ديدم، گمان ميكنم ايمان بياورد. عامر بن ربيعه گفت: به خدا قسم! عمر اسلام نخواهد آورد، مگر روزي كه ألاغ خطاب ايمان بياورد.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج1، ص181 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص58 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج6، ص23 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج25، ص29 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج5، ص541 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص303 ـ سيرة إبن إسحاق، ج2، ص160 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج2، ص4 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص84 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص23 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص100 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج1، ص229 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج2، ص32
سؤال 2 :
استاد حسيني قزويني چندين بار در صحبتهايشان گفتند: احمد بن حنبل، امام اين آقايان وهابي هست. در حاليكه من 24 جلد از مسند احمد را خواندم. آقاي احمد بن حنبل يك كتابي هم نوشته در مدح علي بن أبي طالب به نام مناقب علي بن أبي طالب. من بررسي كردم آقاي احمد بن حنبل اصلا با ائمه مصاحبت نداشت. اين آقا در واقع امام برادران أهل سنت، إبن تيميه دمشقي است، إبن تيميه ملعون و محمد بن عبد الوهاب است كه اين برادران عربستاني كه اكثراً هم بر اين مذهب هستند، متأسفانه اين آقاي عبد الوهاب مذهب حنبلي دارد.
جواب:
اينكه گفتند من احمد إبن حنبل را امام وهابيت ميدانم؛ من نگفتم امام وهابيت، برادر عزيزم! عرض كردم آقايان وهابيها و إبن تيميه از نظر مذهب، حنبلي مذهب هستند. بله، ايشان مخالف مذهب شافعي، مالكي و حنفي هست و خودش را حنبلي مذهب معرفي ميكند. حتي محمد بن عبد الوهاب و الآن هم امروز وهابيها، خودشان را حنبلي مذهب معرفي ميكنند و امام اينها در مسائل فقهي، آقاي احمد بن حنبل است.
سؤال 3 :
در مورد آيه 8 سوره حشر كه آنجا خداوند ميفرمايند: «اين غنائم نخست اختصاص به بينوايان مهاجر دارند كه از ديارشان و اموالشان رانده شدند، خواستار فضل خدا و خوشنودي آن ميباشند و خدا و پيامبرش را ياري ميكنند». اينان همان مردم درستكار هستند، همچنين سوره 33، آيه 6 و سوره 24، آيه 22 و سوره 9، آيه 100 و 117، در اين آيات قرآن تصديق كردهاند مهاجرين را انصار را و بعد هم أهل سنت ميگويند: به دليل اين آيات، آنها از همه گناهان مبراء هستند و هر كاري كه ميكنند، شايسته هستند و ما نميتوانيم به آنها خرده بگيريم.
در اينباره مقداري توضيح بدهيد.
جواب:
آياتي كه در مدح مهاجرين و انصار آمده و أهل سنت ميگويند: «اينها از تمام گناهان مبراء هستند». صحابه كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بالاتر نيستند! قرآن درباره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ
اگر شرك بورزي، تمام اعمال تو را نابود ميكنيم.
سوره زمر/آيه65
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ / لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ / ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ
اگر يك جمله به ما افترا ببندي، رگ گردنت را ميزنيم و نابود ميكنيم.
سوره حاقة/آيه46ـ44
صحابه كه از خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بالاتر نيستند كه بگوييم: «صحابه، اگر هر گناهي كردند و آنهايي كه جنگ بدر را درك كردند، خدا براي آنها گناه نمينويسد». يعني مقام صحابه از مقام أنبياء (عليهم السلام) بالاتر است.
من توجه برادران عزيز را به يك نكته اساسي جلب ميكنم و تقاضا دارم اين نكته را خوب توجه بكنند. اگر اشكالي هم دارند، نكات و انتقاداتشان را به سايت ما بفرستند و يقين بدانند پاسخشان را به ايميلشان ميفرستيم و در صورتي كه انتقاد آنها قابل طرح در شبكه باشد، در اين شبكه مطرح ميكنيم. آن نكته اين است:
در زمان خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، تعدادي از صحابه كه آيه 100 سوره توبه و آياتي در آخر سوره فتح از مهاجرين و انصار تجليل كرده و مدح و ثناء كرده، همين صحابه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مثلاً شراب خوردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر آنها حد شراب جاري كرد.
صحيح بخاري، ج8، ص13، ح6875، كتاب الحد، باب من أمر بضرب الحد في البيت
آقاي عقبة بن حارث نقل ميكند:
آقاي إبن نعيمان را كه شراب خورده بود، آوردند و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دستور داد به او حد زدند.
إبن حجر ميگويد:
همين صحابه، بيش از 50 بار شراب خورد.
فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج12، ص56
همچنين در رابطه با عبد الله، ملقب به حمار، كه شراب خورد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دستور داد با او حد زدند.
صحيح بخاري، ج8، ص14، ح6780
يك زني از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به نام إمرأة مخزومية كه دزدي كرد:
فأمر النبي (صلي الله عليه و سلم) بقطع يدها.
صحيح بخاري، ج8، ص16، ح6788، باب كراهية الشفاعة في الحد ـ صحيح مسلم، ج5، ص115 ـ سنن ابو داود، ج2، ص338
يكي از صحابه كه زنا كرده بود، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد او را سنگسار كردند.
صحيح بخاري، ج8، ص23
زني با مردي از صحابه زنا كرده بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد آن زن را سنگسار كردند و آن مرد را شلاق زدند و تبعيد كرد.
صحيح بخاري، ج8، ص28، ح6835
همچنين افرادي كه 4 مرتبه دزدي كرده بودند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد دست و پايش را قطع كردند و مرتبه پنجم هم رفت دزدي كرد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد او را كشتند.
سنن أبو داود، ج2، ص341، ح4410، باب في السارق يسرق مرارا
حتي در رابطه با قضيه آيه إفك كه افرادي آمدند به همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، عاشيه، تهمت زنا زدند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد آقاي عبد الله بن أبي و حسان با ثابت و مسطح بن أثاثة و حمنة بنت ججش را شلاق زدند و حد قذف زدند.
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص74، ح7953 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج23، ص128
مگر اينها صحابه نبودند؟
اينها در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم موارد زيادي وجود دارد كه ما از آقايان تقاضا داريم به اين جواب بدهند:
در زمان خلافت آقاي عمر بن خطاب، عمرو بن عاص، امير مصر، عبد الرحمن بن عمر و عقبة بن حارث كه در جنگ بدر شركت كرده بود، به جرم شراب خورد، حد زد.
السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص312 ـ المصنف عبد الرزاق، ج9، ص233 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج3، ص75
وقتي عمر بن خطاب شنيد پسرش عبد الرحمن شراب خورده و عمرو بن عاص هم در مصر او حد زده، دستور داد او را احضار كردند به مدينه و دوباره براي مرتبه دوم پسرش را حد زد و به خاطر حد زدن دوم، پسرش مرد.
الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص842، شماره 1443
ابو محجن ثقفي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و چندين بار شراب خورد و عمر دستور داد او را حد زدند.
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص300، ح10507 ـ المصنف لإبن أبي شيبة، ج8، ص10 ـ جلد الثقات لإبن حبان، ج2، ص209
حتي آقاي أبي محجن گفت:
من اگر شراب خوردم، به خاطر اين آيه بود كه در قرآن ميگويد:
لَيْسَ عَلَي الذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا
آنهايي كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام ميدادند، نسبت به خورد و خوراكشان كسي حق اعتراض ندارند.
الأغاني، ج21، ص142، المناقب للخوارزمي، ص99
آقاي وليد بن عقبه كه خيلي واضح و روشن است كه صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و شراب خورد و رفت كه نماز صبح را به جماعت بخواند و به جاي 2 ركعت، 4ركعت نماز خواند. به او اعتراض كردند كه نماز صبح 4 ركعت نيست! گفت: امروز من سر حال هستم و بخواهيد بيشتر هم ميخوانم
صحيح مسلم، ج5، ص126، ح1707، كتاب الحدود، باب حد الخمر
إبن حجر ميگويد:
قصة صلاته بالناس الصبح أربعا و هو سكران مشهورة.
اينكه آقاي وليد بن عقبه شراب خورد و نماز صبح را 4 ركعت خواند، مشهور و معروف است.
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص482
آقاي قدامة بن مظعون كه أهل بدر است و در جنگ بدر شركت كرده:
شرب الخمر فحده عمر.
خليفه دوم به خاطر شرب خمر، به او حد زد.
و وقتي گفت: من به خاطر اين آيه شراب خوردم:
لَيْسَ عَلَي الذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا
عمر با صحابه مشورت كرد و آنها گفتند: قرآن ميگويد: «آنهايي كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام ميدهند» و شراب خوردن، عمل صالح نيست و عمل زشت و حرامي است و آقاي قدامة بن مظعون اشتباه ميكند به اين آيه استدلال ميكند. عمر هم او را خواباند و بر او حد شراب زد.
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج5، ص323 ـ فتوح البلدان بلاذري، ج1، ص100 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص202 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص102
در رابطه با مغيرة بن شعبه هم كه آوازه تاريخ است و با أم جميل زنا كرد و أبو بكرة، نافع بن حارث و شبل بن معبد شهادت دادند، ولي چون نفر چهارم آمد شهادت بدهد، عمر به او اشاره كرد كه طوري شهادت ندهد كه يك صحابه حد بخورد. اين نفر چهارم آمد كه شهادت بدهد، به خاطر اشاره عمر، شهادت را طوري داد كه عمر قبول نكرد. تا اينكه آقاي عمر گفت:
يا مغيرة إليهم فاضربهم فقام يقيم الحد علي الثلاثه.
بر اين 3 نفر (أبو بكرة و نافع و شبل) حد قذف زدند.
آيا اين 3 نفر صحابه نبودند؟ اينها كاملاً مشخص است.
پس آقايان أهل سنت كه ميگويند: «صحابه يك هالهاي از قداست دارند و گناهشان نوشته نميشود»، به ما جواب بدهند كه خليفه دوم چرا بر اينها حد جاري كرد؟ اگر گناه اينها نوشته نميشود و گناهي ندارند، خليفه بر اينها حدّ جاري كرده، اين در حقيقت، اعتراض بر خليفه است. و اگر نه، صحابه هم مثل ساير مردم و مانند ساير أنبياء (عليهم السلام) اگر گناه كنند و گناهشان نوشته ميشود و با گناه كردنشان، از عدالت بيرون ميروند و فاسق ميشوند، همانطور كه قرآن در نسبت به وليد ميگويد: «إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَينُوا»، نظر شيعه هم همين است كه صحابه دو دسته بودند؛ يكدسته افراد خوب، متدين و پاك بودند و در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و به درجه شهادت رسيدند و بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم با أمير المؤمنين (عليه السلام) بودند، متدين بودند، أهل عبادت بودند و أهل تقوا بودند و اينها را شيعه احترام ميگذارد و بر اينها ترَضّي ميكند و تعدادي از صحابه هم بودند كه دور از تقوا بودند و عمل به دستورات إلهي نميكردند و گناه و معصيت ميكردند و اينها را ما متدين و عادل نميدانيم و به رواياتشان هم عمل نميكنيم. عقيده شيعه؛ هم با قرآن تطبيق ميكند و هم با سنت و هم با واقعيت تاريخ.
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر حسيني قزويني