شعر «گلوی روشنِ ایمان»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

محمدسعید میرزایی
سلام، ای گل در غنچگی خود، پر پر!
بهشتِ خفته به گهواره، یا علی اصغر!
گلوی روشنِ ایمان! گلِ سپید شهود!
عزیز بود دلِ نازکت برای پدر
چه بی‏ملاحظه تیر و عطش رسید و گذشت
از آن گلوی زلال از آب نازک‏تر
هنوز، سنّ تو یک سال هم نبود و به تو،
رسید هدیه جشن تولّدی دیگر
تو یک بغل برفی، از بهشت باریده
به گاهواه آغوش تشنه مادر
چه زود آب شدی و چه زود پیوستی
ز تشنگی بیابان، به چشمه کوثر.

----------------------------------

منبع: مجله اشارات، شماره 64، شهریور1383