نماز و عبادت اميرالمومنين عليه السلام در لحظات آخر

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

برادران امروز روز بيستم ماه رمضان است، نمى دانم ديشب اميرالمؤ منين نمازهاى نافله را چگونه خوانده است فكر نمى كنم سرپا خوانده باشد، شايد نشسته خوانده بياييد برويم كوفه كنار مسجد بزرگ كوفه خانه اميرالمؤ منين است، از امام حسن عليه السلام بايد اجازه ورود بگيريم، در عالم معنا وارد مى شويم، مى بينيم اصحاب خاص حضرت دور بستر شهادت را گرفته اند، و نگاه به حضرت مى كنند و گريه مى كنند.
در كتاب بحارالانوار در ضمن روايت مفصلى در باب شهادت اميرالمؤ منين عليه السلام را از بعضى كتب قديمه از محمد بن حنيفه نقل مى كند كه او مى گويد:
شب بيستم ماه رمضان، سم تا قدم هاى آن حضرت اثر كرده بود، و آن شب نماز نشسته خواند و مرتب به ما وصيت و سفارش مى فرمود و خبر از شهادت خودش مى داد. چون صبح شد، به مردم، اجازه ورود داد. آنان وارد مى شدند و سلام مى كردند و حضرت پاسخ سلام آنها را مى داد. پس فرمود: اى مردم! از من سوال كنيد، پيش از آن كه از ميان شما بروم. ولى پرسشها را سبك كنيد؛ به سبب درد و مصيبتى كه امامتان دارد پس مردم شديدا گريه كردند و به خاطر رعايت حال آن كه حضرت سوال نكردند.
پس حجربن عدى از جا بلند شد و اشعارى در تمجيد از اميرالمؤ منين و اهل بيت عليهم السلام و تاءسف در مصيبت حضرت و لعن بر قاتل او خواند. پس از شنيدن اشعار، حضرت به او نگاه كرد و فرمود: اى حجر! هنگامى كه تو را به برائت و دورى از من بخوانند، در آن وقت چه ميگويى؟ عرض كرد: به خدا سوگند يا اميرالمؤ منين! اگر مرا با شمشير تكه تكه كنند و شعله هاى آتش را روشن كنند و مرا در آن بيندازند، هر آينه اينها را مى پذيرم؛ ولى از تو تبرى نمى جويم، حضرت فرمود: اى حجر! موفق به هر خيرى شوى و خدا تو را پاداش نيكو از اهل بيت پيغمبر مرحمت فرمايد! (1).
پس حضرت فرمود: آيا شير هست؟ پس ظرف شيرى آوردند. حضرت گرفت و آشاميد در اين هنگام به ياد ابن ملجم ملعون افتاد كه چرا براى او شير نگذاشت. پس فرمود: (و كان امر الله قدر مقدورا) (2) بدانيد من تمام شير را خوردم و براى اسير شما چيزى نگذاشتم، اين آخرين رزق من از دنيا بود اى فرزندانم! شما را به خدا براى او شير ببريد. پس براى ابن ملجم نيز شير بردند و او نيز خورد.
----------------------------------------------
1-بحارالانوار، ج 42، ص 290
2-سوره احزاب، آيه 38
------------------------------------------
سيد محمد على جزايرى (آل غفور)