سخنى از ويل دورانت

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

وى مـى نـويـسـد: ملاحظه كنيد كه زناشويى بى فرزند، چگونه پژمرده است و چگونه پس از آوردن فرزند، شكفته مى گردد.
ازدواج پيش از داشتن فرزند، قراردادى است براى آماده ساختن آسايش جسمانى متقابل، ولى پس از بچه دارشدن، معناى حقيقى خود را به دست مى آورد.
فـرزند مقام خود را در كل، بالاتر مى برد و مانند آبى است كه به پاى گياهى مى ريزند تا آن را تازه و شكفته گردانند.
زن در مـيان رنج و زحمت و نگرانى و جنجال، رضايت عجيبى حس مى كند كه نظير لذت معنوى است.
او هـنـگـام تـجمل پرستى و بيكارى خود، چنين خوشبخت نبود و اين وظيفه و تكليف جديد، او را چنان كامل مى كند كه حاضراست حتى خود رافداى اجتماع كند.
مرد در اين حال كه به او مى نگرد، عشقش تازه مى گردد.
اين ديگر آن زن پيشين نيست.
اين زنى است كه ذخاير و توانايى هاى تازه اى به دست آورده است، و چنان شكيبا و مهربان شده است كه حتى در هنگام هيجان و شدت عشق نيز، سابقه نداشته است.
گـرچـه رنـگـش كمى پريده است و قد و بالايش در نظر ديدگان دريده و شوخ، كمى تغيير يافته اسـت، امـا درنـظر شوهرش همچون كسى است كه ازچنگال مرگ برگشته و هديه گرانبهايى با خودآورده است.
ايـن هديه اى است كه مرد هرگز نخواهدتوانست زنش را براى آن ـچنان كه شايسته است ـ پاداش دهد.
رنج و زحمت كار، از آن پس به شيرينى و گوارايى بدل مى گردد و مانند كاركردن زنبورانى است كه به دنبال شهد مى گردند.
خـانه اى كه تا آن وقت، چهار ديوار و تخت خوابى بيش نبود، جوانى از سر مى گيرد و پراز خنده و نشاط مى گردد.
مرد نخستين بار خود را كامل و تمام حس مى كند، زيرا مرد نه تنها با داشتن فرزند، وظيفه خود را در اجـتماع، مانند يك عضو اجتماع و يك فرد درنوع انجام مى دهد، بلكه خود را كامل هم مى كند، مگر آن كه نابغه باشد، در اين صورت، عشق و كمال او در توليد عقلانى است.
مـرد با داشتن فرزند، مسئوليتى را مى پذيرد كه او را پخته مى كند و افقش را وسيع ترمى سازد و از يك غريزه پدرى عميق ـكه ناگهان فرا رسيده است ـلذت مى برد.
دوسـتـى مـيـان فـرزنـدان، او را در سـال هـاى پـيـرى تسليت مى دهد و تا اندازه اى هم بر مرگ غـلبه مى كند، زيرا جاروب مرگ فقط گوشت واستخوان پوسيده ما را دور مى اندازد، تا راه را براى جوانان پاك كند، اما روح و زندگى ما در بدن همين جوانان در جريان است.
ما فقط قسمتى از خود را به گورمى سپاريم و قسمتى ديگر كه از گوهرماست و با دست و مراقبت ما پرورش يافته است، بايدبماند و در جريان تازه اى از حيات، مجسم شود.
كـودكان ما را دچار رنج و محنت مى سازند و شايد هم ما را دل شكسته و مايوس كنند، اما مطمئنا لذتى به ما مى بخشند كه از لذت و جذبه عشق بالاتراست.
بگذار تا مرد به كمال برسد.
اين كمال در تنهايى وجدايى ورقابت بى رحمانه نيست، بلكه در وسعت دادن به افق نفس است و در آن است كه انسان بيش از آنچه مى گيرد، ببخشد، چنان كه كار محب صادق همين است.
اين كمال در آن است كه مانند پدران ديگر، در رنج نوع شركت كند و در حيات جاودانى و مستمر نوع، به رضا و رغبت به تحليل رود.
مرد در اين همكارى ميان جز و كل، و نوع و فرد، جوهر اخلاق و سر موجودات زنده را خواهد يافت و راه ساكت و خلوتى براى سال هاى خوشبختى پيدا خواهد كرد.
-------------------------
دکتر احمد بهشتي