عـادت

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

نقش حياتى عادت
اگـر چـه انـسـان بـا داشتن نيروى عقل، از موجودات اين جهان، امتياز مى يابد ومى تواند در باره گـفتار و رفتار خويش، به انديشه پردازد، آن گاه پس ازتشخيص نيك از بد، راه صواب را بپيمايد، ولى اگر بنابراين باشد براى هركارى كوچك، مدت ها ـ دست كم چند لحظه ـ سر به جيب تفكر فرو برد، مشكل بزرگ زندگى اش از همين جا آغاز مى شود و همه يا بيشتر كارها متوقف مى ماند.
خوشبختانه قسمت عمده كارها به گفته روان شناسان: بر اثر تكرار فراوان به صورت اعمال خودكار درآمـده اسـت (1) و آدمـى براى انجام آنها نيازى به تفكرجديد ندارد، تنها يك قسمت ناچيز و مـخـتـصـرى اسـت كـه بـه تـفـكـر جـديد نيازمند است و همان هم بر اثر تكرار، به صورت اعمال خودكاردرمى آيد وزمينه براى ابتكارات تازه فراهم مى گردد.
جان ديوئى مى گويد: عادت باعث صرفه جويى در صرف انرژى است و از اين رو به ارگانيسم، امكان تغيير و تحول مى دهد، به عبارت ديگر: عادت زمينه ابتكاراست.(2)
انـسـان از ساده ترين كارها، مانند لباس پوشيدن، غذا خوردن وب گرفته، تا كارهاى دشوار، از قبيل رانـنـدگـى، خواندن، نوشتن، سخنرانى وب همه رابه طورخود كار انجام مى دهد و اين كه برخى از روان شناسان او را مخلوق عادت (3) دانسته اند، از همين لحاظاست وبدون شك، وجود عادت درزندگى، يگانه وسيله سعادت و خوشبختى است.
جان ديوئى مى گويد: يكى ديگر از عناصرى كه عادت را تشكيل مى دهد، عنصر روانى است.
هـر عـادتـى مـوجـد تـحول روانى است، هرگاه به كارى معتاد شويم تمايل يا علاقه شديدى به آن پيدامى كنيم و از اجراى آن لذت مى بريم، با خوشى وخوش بينى به آن مى نگريم، دانسته يا ندانسته، براى آن كار فوايد و مزاياى فراوان برمى شماريم و اگر از آن كار ممنوع شويم، احساس محروميت وناراحتى مى كنيم، طرز تفكر و كيفيت عواطف ما سخت زير نفوذ عادات ما قراردارند.(4)
عادت هاى ناروا و علاج آن
بايد توجه داشت استعدادهايى كه در وجود آدمى نهفته است، ممكن است مورد بهره بردارى درست يا نادرست قرار گيرد.
زيـانـى كه دامنگير انسان شده و مى شود، اين است كه به جاى اين كه همواره در راه تشكيل عادات خـوب و پـسـنـديده كوشا باشد و از تشكيل عادات زشت و ناروا جلوگيرى نمايد، دستخوش خطا مـى شـود و وجـود خـود را بـا عـادتـهـاى نـاروا وزشت، آلوده ساخته تا دم مرگ نيز با آنها دست به گريبان مى ماند.
ژان ژاك روسو، در كتاب معروف خود اميل مى گويد: من هميشه كوشش مى كنم كه فرزند خود را عادت دهم به اينكه هرگز عادتى نكند.
اين گفتار اگر چه به ظاهر صحيح نيست، ولى از آن جا كه بسيارى ازعادات انسان نتيجه دوران كـودكـى اوسـت، صـحـيـح است، زيرا در اين دوران نيروى تشخيص انسان ضعيف است و اگر از آمـوزش و پـرورش صـحـيـح بـرخـوردار نـباشد، به طور كوركورانه و ماشينى، عادت هايى در او تـشـكـيـل مى شود كه اگر با آنها مبارزه نشود و ريشه كن نگردد، تا پايان عمر با او بوده و بسا او را دستخوش ركود و جمود مى سازد و از تحصيل عادات مفيدهم باز مى دارد.
بنابراين، كودكى كه هر نوع عادتى مى پذيرد و خود او هم به هيچ نحو نمى تواند ميان عادات نيك و بـد فـرق گـذارد، بايد تحت مراقبت دقيق درآيد و بايك سلسله عادات نيك، پرورش يابد و شكى نيست كه پله اول تشكيل عادات نيك و بد، خانواده، به ويژه آغوش گرم مادران است.
از هـمـيـن جـاست كه كودك، به دزدى، دروغگويى، لافزنى، تنبلى، فرار از انجام وظيفه وب عادت مى كند و پدران و مادران بايد كودك را عادت دهند كه به اين صفات زشت عادت ننمايد.
پـس از آن كه قوه تميز و تشخيص در آدمى بيدار شد، بايد خود از تشكيل عادات بد در وجود خود جـلـوگـيرى نمايد و تحت تاثير هوا و هوس، معاشر ناجنس و اشتباهات ديگر، گرفتار عادت هاى ناروا نشود.
بـسـيـارى از جـوانـان، بـراثـر يـك اشتباه، دوستى ناباب، هوسى ابلهانه وبعمرى را به پريشانى و بـدبـختى مى گذرانند و همواره در آتش پشيمانى وحسرت مى سوزند و بر لحظات غفلت و اشتباه خويش، لعن و نفرين مى فرستند.
بيمارى عادات ناروا، خطرناك تر از هر نوع بيمارى كشنده و زيان بخش است.
روان شناسان سعى كرده اند راه هايى براى جانشين ساختن عادات خوب به جاى عادات بد، پيشنهاد كنند و اين قبيل بيماران را درمان روحى بخشند.
براى ترك عادت نامطلوب، نبايد هيچ گونه استثنايى قائل شد و بايد عادات ارادى جديد را تمرين و عـادات غـير ارادى را با تمرين هاى ارادى ترك كردو مشخصاتى صريح براى عادت جديد تعيين نمود.
عادت و آموزش و پرورش
بايد اعتراف كرد كه نقش معلم و متصديان آموزش و پرورش در بنيان گذارى عادات نيكو، بسيار مهم است.
بـدنيست بدانيم كه برخى، آموزش و پرورش را عبارت از: تحصيل عاداتى كه سبب سازگارى فرد با محيط مى شود (5) دانسته اند، البته اين سازگارى بايد سبب ايجاد تغييراتى در محيطشود و صرفا عملى منفى و منفعل و معلول حوادث محيط نباشد.
بـا تـوجـه بـه تـعريف مذكور، دراين جا دو وظيفه اساسى براى معلم بيان مى شود: 1ـايجاد عادات مطلوب، 2ـترك دادن عادات زشت و ناروا.
همان طوركه گفتيم، طفل يا نوجوان به خودى خود قادر نيست خويشتن را در ايجاد عادات نيك و ترك عادات ناروا رهبرى كند.
اين وظيفه مربى واقعى و معلم وظيفه شناس است كه در راه آموزش و پرورش آنها سعى بيشتر و پـى گـيرتر و دقت شايسته ترى از خود ابراز دارد، استعدادهاى نهفته نونهالان را كشف كند، نقاط ضـعـف آنـهـا را جـسـتـجـو نـمـايـد و بـا صـبـر و حوصله، به تدريج عادات زشت آنها را به دست فـرامـوشـى بـسپارد و آن عاداتى كه سبب سازگارى آنان با محيط و فعاليت و ابتكارو سعادتشان مى شود در آنها به وجود آورد.
بـايـد طورى كودك و نوجوان را تحت مراقبت دقيق قرارداد و طورى از آموزش و پرورش واقعى بـرخـوردار سـاخـت كه همواره از روى فكر و انديشه و ملاحظه غايت و نتيجه عمل، آن را از روى شـعـور و اراده تـمـريـن كـنند، تا به صورت عادت و خودكار درآيد، و هم در موارد لازم بتوانند با يـك تصميم، عادتى را ترك نمايند ودر تمام عمر از همين راه و رسم صحيح پيروى كنند و هرگز دچار عادت هاى كوركورانه نگردند.
آرى، مـعلم خوب همواره به شاگردان خود درس فضيلت و انسانيت مى دهد و عقل آنها را بيدار و آگاه مى سازد وكاخ سعادت آنها را با روشى خردمندانه در محيط آموزشگاه پى ريزى مى نمايد.
پـدران نـبايد خيال كنند كه وظيفه آنها تنها نان و لباس دادن است و نسبت به آموزش و پرورش كـودكـان و تشكيل عادات نيكو در وجود آنها وظيفه اى ندارند، و معلمان نيز نبايد تصور كنند كه تـنـهـا بـا يـاددادن و خواندن و نوشتن، تمام وظيفه هاى آنها انجام گرفته است و در مورد عادات نـامـطـلوب و تربيت اخلاقى و اجتماعى كودكان، سهمى ندارند و به عبارت ديگر، تصور نكنند كه درس هـاى آمـوزشـگـاهى ارزش اخلاقى ندارد، بلكه بايد درآموزشگاه ها به وسيله درس جداگانه اخلاقى شاگردان را با مسائل اخلاقى، آشنا بكنند.
جـان ديـوئى مـى گـويـد: آمـوزش و پرورش، دست كم در جامعه دموكراتيك، نه تنها بايد رفتار خارجى افراد را با موازين اجتماعى همنوا سازد، بلكه افكار و اميال آنان را موافق آرمان هاى اخلاقى جامعه پرورش دهد، تا رفتار آنان خودبه خود بر موازين اخلاقى استوار شود.(6)
مـربـيـان بـايـد بـكـوشـند تا عالم سازى را با آدم سازى توام سازند، وگرنه پيشرفت علم و عقب ماندگى انسانيت همواره بر دردها و گرفتارى هاى بشر مى افزايد.
مـا بـيـش از آن كـه به مهندسان كارخانه راه سازى و ساختمان احتياج داشته باشيم، به مهندسان انسانى نيازمنديم و بدون آنها جامعه ما به كمال نخواهدرسيد.
------------------------------
1-هـمـان، ص 55ك بـراى اين كه معلوم شود اسلام تا چه اندازه كودك را محترم شمرده و براى شـخـصيت او ارزش قائل شده است، ركك: مكتب اسلام، سال ششم، شماره چهارم، بحث در تفسير قرآن.
2-بـرخى از روان شناسان بر همين اساس مى گويند: چون طول دوران كودكى مردان بيش از زنان است، معلوم مى شود كه جنس مرد كامل تر ازجنس زن است.
در مـورد حـيوانات هم اين نظريه كاملا صادق است، زيرا دوران كودكى حيوانات نسبت به انسان، بسيار كوتاه است و به همين دليل، كمال انسان به مراتب بيش از حيوانات است.
3-نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، حكمت 70، ص 1117.
4-ساموئيل كينگ (خ ‌خذحد دحس ذچث)، جامعه شناسى، ص 528.
5-براى تفصيل اين بحث ر.ك: دكتر صاحب الزمانى، جوانى پررنج.
6-روان شناسى كودك، ص 296.
------------------------
دکتر احمد بهشتي