جشن آسمانی

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

بانو سلام!
من پرنده کوچکی هستم که در ولادت تو بر شاخه درخت خانه خدیجه، نوای شادی سرودم و پس از وفات آن بانوی کریمه، نای من به بانگ عزا مرا یاری نکرد. اما امروز آمده ‏ام به مبارکباد وصلت تو ـ نور متعالی ـ بار دیگر هلهله شادی سر می‏دهم.
بانوی راستین خانه عدل و عدالت، نمک پرورده دامان عشق جاوید پیامبر! به دست ‏بوسی ساده‏ ترین عروس جهان آمده ‏ام که پیرایه‏ های زمینی را وانهاده و جامه بهشتی به تن کرده است.
سهم مرا در جشن بزرگ آسمانی ‏ات فراموش نکن!
بانوی اول و آخر جهان
پیوند یاسی از سلاله پاک محمدی و لاله ‏ای از نسل همان باغ و همان گل...؛ زمین و زمان، به شادباش این پیوند مقدس آمده ‏اند.
مروارید چشم‏هاست که بر سر و روی تازه عروس می‏ریزد و فرشتگان، سبد سبد گل از باغ ‏های بهشت، پیش پایشان می ‏افشانند. اگر زمین در غربت همیشگی‏ اش چیزی برای شادباش این دو فرشته آسمانی ندارد، ملائک از فردوس، هدیه آسمانی خدیجه علیهاالسلام را می‏ آورند و دعای خیر مادر را در طبقی از نور، نثار چشم‏های نگران فاطمه می‏کنند.
عروسی که پدرش خیرالبشر و شوهرش اسداللّه‏ باشد، عروسی که فاطمه باشد، بانوی اول و آخر جهان نیست؟!

سعیده خلیل ‏نژاد