ممنوعيت نوشتن حديث‏

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

به دنبال انحرافهاى عميقى كه پس از رحلت پيامبر (ص) در جامعه اسلامى به وقوع پيوست، حادثه اسف‏انگيز ديگرى نيز رخ داد كه آثار شوم و زيانبار آن مدتها بر جهان اسلام سنگينى مى‏كرد و آن عبارت از جلوگيرى از نقل و نوشتن و تدوين «حديث» بود/
با آنكه حديث و گفتار پيامبر (ص) بعد از قرآن مجيد در درجه دوم اهميت قرار گرفته است و پس از كتاب آسمانى بزرگترين منبع فرهنگ اسلامى به شمار مى‏رود، و اصولاً اين دو، از هم قابل تفكيك نمى‏باشند، خليفه اول و دوم به مخالفت با نقل وتدوين حديث برخاستند و به بهانه‏هاى پوچ و بى اساس، و در واقع با انگيزه‏هاى سياسى از هر گونه فعاليت مسلمانان در زمينه نقل و كتابت حديث بشدت جلوگيرى نمودند/
ابوبكر گفت: از رسول خدا چيزى نقل نكنيد و اگر كسى از شما درباره مسئله‏اى پرسيد، بگوييد كتاب خدا (قرآن) در ميان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد.(1)
خليفه دوم براى جلوگيرى از نوشتن احاديث پيامبر (ص) طى بخشنامه‏اى به تمام مناطق اسلامى نوشت: «هر كس حديثى از پيامبر (ص) نوشته، بايد آن را از بين ببرد».(2)
وى تنها به صدور اين بخشنامه اكتفا نكرد، بلكه به تمام ياران پيامبر (ص) و حافظان حديث اكيداً هشدار داد كه از نقل و كتابت حديث خوددارى كنند!
«قرظه بن كعب»، يكى از ياران مشهور پيامبر، مى‏گويد: هنگامى كه عمر ما را به سوى عراق روانه مى‏كرد، خود مقدارى با ما راه آمد و گفت: آيا مى‏دانيد چرا شما را بدرقه كردم؟ گفتيم: لابد خليفه براى احترام ما كه ياران پيامبريم، قدم رنجه كرده‏اند! گفت: گذشته از احترام شما، براى اين جهت شما را بدرقه نمودم كه مطلبى را به شما توصيه كنم تا به پاس پياده روى و بدرقه‏ام آن را انجام دهيد/
آنگاه افزود: شما به منطقه‏اى مى‏رويد كه مردم آنجا، با زمزمه تلاوت قرآن، فضاى مسجد و محفل خود را پر كرده‏اند، توصيه من به شما اين است كه آن‏ها را به حال خود واگذاريد و مردم را با احاديث، مشغول نسازيد و با نقل حديث، از خواندن قرآن باز نداريد، قرآن را پيراسته از هر سخن و حديثى براى مردم بخوانيد و از پيامبر (ص) كمتر حديث به ميان آوريد، من نيز در اين كار با شما همكارى خواهم كرد!
وقتى كه «قرظه» به محل ماموريت خود وارد شد، به او گفتند: براى ما حديث نقل كن. وى جواب داد: خليفه ما را از نقل حديث باز داشته است.(3)
عمر در دوران خلافتش يك بار تصميم گرفت كه احاديث پيامبر را بنويسد، آنگاه به منظور تظاهر به آزادى، موضوع را با مردم در ميان نهاد و پس از يك ماه انديشيدن، راه چاره را يافت و به مردم اعلام كرد: «امتهاى گذشته را به ياد آوردم كه با نوشتن بعضى كتابها و توجه زياد به آنها از كتاب آسمانى خود باز ماندند، لذا من هرگز كتاب خدا (قران) را با چيزى درهم نمى‏آميزم»(4)
خليفه در اين باره تنها به سفارش و تاكيد اكتفا نمى‏كرد، بلكه هر كس را كه اقدام به نقل حديثى مى‏نمود. بشدت مجازات مى‏كرد، چنانكه روزى به «ابن مسعود» و «ابودردأ» و «ابوذر»، كه هر سه از شخصيتهاى بزرگ صدر اسلام بودند، گفت: اين حديث‏ها چيست كه از پيامبر (ص) نقل مى‏كنيد؟ و آنگاه آن‏ها را زندانى كرد، اين سه تن تا هنگام مرگ عمر در زندان به سر مى‏بردند! (5)
اين گونه كيفرها و سختگيريها باعث شد كه ساير مسلمانان نيز جرأت نقل و كتابت حديث را نداشته باشند/
زيان جبران ناپذير
اين محدوديتها باعث شد كه احاديث نبوى در سينه حافظان حديث بماند و مسلمانان از اين منبع بزرگ فرهنگ اسلامى مدتها محروم گردند، به حدى كه «شعبى» مى‏گويد: «يك سال با پسر عمر همنشين بودم، از وى براى نمونه حتى يك حديث از پيامبر نشنيده‏ام!» (6)
و «سائب بن يزيد» مى‏گويد: از مدينه تا مكه با «سعد بن مالك» همسفر بودم، در طول سفر حتى يك حديث از پيامبر ص نقل نكرد!»(7)
اين ممنوعيت چنان اثر شومى در جامعه به جا گذاشت كه «عبدالله بن عمر» با آنكه به دستور پيامبر احاديث آن حضرت را ضبط كرده بود، بر اثر بخشنامه خليفه، آنچنان كتاب خود را پنهان ساخت كه هرگز در كتب حديث نامى از كتاب وى به چشم نمى‏خورد!
ناگفته پيداست زيانهايى كه از اين ممنوعيت متوجه اسلام گرديد، قابل جبران نبود، زيرا كتابت احاديث پيامبر (ص) قريب صد سال متروك گشت و آن كلمات بلند در ميان مسلمانان مورد مذاكره قرار نگرفت/
از همه بدتر آن‏كه عده‏اى مزدور و دورغ پرداز، از اين فرصت استفاده نموده مطالب دروغ و بى اساس را به نفع حكومتها و زمامداران وقت به صورت حديث جعل كردند ؛ زيرا وقتى مدرك منحصر به حافظه‏ها و شنيدن از افراد گرديد، طبعا همه كس مى‏توانست همه گونه ادعايى بنمايد، چون نه كتابى در كار بود، نه دفترى و نه حسابى! پيدااست كه در چنين شرائطى، دهها ابوهريره به وجود آمده براى بهره برداريهاى نامشروع، خود را محدث واقعى جا مى‏زدند!
اين وضع تا اواخر قرن اول هجرى، يعنى تا زمان خلافت «عمر بن عبدالعزيز» (99-101)، ادامه يافت. عمر بن عبدالعزيز با يك اقدام شجاعانه اين بدعت شوم را از ميان برداشت و مردم را به نقل و تدوين حديث تشويق كرد. او طى بخشنامه‏اى، به منظور ترغيب و تشويق دانشمندان و راويان به اين كار، چنين نوشت:
«انظروا حديث رسول الله فاكتبوه فانى خفت دروس العلم و ذهاب اهله»: (احاديث پيامبر را جمع آورى كرده بنويسيد، زيرا بيم آن دارم كه دانشمندان و اهل حديث از دنيا بروند و چراغ علم خاموش گردد)/
بنا به نقل «بخارى»، عمر بن عبدالعزيز نامه‏اى مشابه مضمون فوق از شام به «ابى بكر بن حزم»، كه از طرف وى حاكم مدينه بود، نوشت.(8)
ولى اين آغاز كار بود و مدتها لازم بود تا يك قرن عقب افتادگى جبران گردد و احاديث پيامبر (ص) احيا شود و آنچه در حافظه‏ها بود، طبعاً آميخته به برخى تحريفهاى عمدى يا سهوى، روى كاغذ بيابد/
از آنجا كه دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز كوتاه بود، اين برنامه بسرعت پيشرفت نكرد، زيرا پس از او «يزيد بن عبدالملك» و «هشام بن عبدالملك» زمام امور را در دست گرفتند و چيزى كه در حكومت آنها مطرح نبود، دلسوزى به حال اسلام و مسلمانان بود/
بعضى نوشته‏اند: نخستين كسى كه به امر عمر بن عبدالعزيز احاديث را جمع كرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهرى بود.(9)
البته بايد توجه داشت كه گر چه از زمان عمر بن عبدالعزيز نقل وكتابت حديث آزاد شد، اما از يك طرف احاديث مجعول دوران فترت كتابت حديث وارد مجموعه‏هاى حديثى شد و از طرف ديگر محدثان رسمى و طرفدار حكومت از نقل احاديثى كه به نحوى به نفع اهل بيت و شيعه تمام مى‏شد خوددارى كرده آنها را كتمان نمودند/
توجهات بى اساس
دراينجا سوالى پيش مى‏آيد و آن اين است كه علت ممنوعيت نقل و ضبط حديث چه بود و خليفه دوم به چه مجوزى چنين بخشنامه‏اى را صادر كرد؟ در صورتى كه همه مى‏دانيم احاديث (گفتار پيامبر) مانند قرآن حجت بوده و پيروى از آن بر همه مسلمانان واجب است و قران درباره كليه مطالبى كه پيامبر (ص) مى‏فرمود (اعم از قرآن كه گفتار خدا است و حديث كه الفاظ آن از خود پيامبر (ص) ولى مفاد آن مربوط به جهان وحى مى‏باشد) مى‏فرمايد: «هرگز پيامبر (ص) در گفتار خود از روى هوى و هوس سخن نمى‏گويد و هر چه بگويد، طبق وحى الهى است» (10)
از اين گذشته خداوند صراحتاً سخنان و دستورهاى پيامبر را براى مسلمانان حجت قرار داده و فرموده است «و آنچه را پيامبر براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهى كرده خوددارى كنيد».(11)
«عبدالله بن عمر»از پيامبر (ص) نقل مى‏كند كه حضرت با اشاره به دو لب خود به من فرمود:«اى فرزند عمر سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست جز حق چيزى از ميان اين دو، بيرون نمى‏آيد، آنچه مى‏گويم بنويس».(12)
آيا با اهميتى كه احاديث پيامبر (ص) دارد و از راههاى مهم و مطمئن آشنايى مردم با حقيقت اسلام به شمار مى‏رود، شايسته بودكه خليفه دوم براى جلوگيرى از نوشتن احاديث پيامبر (ص) به تمام مناطق اسلامى بخشنامه كرده بنويسد:«هر كس حديثى از پيامبر (ص) نوشته، بايد از بين ببرد»؟! آيا اين بخشنامه با روح اسلام، كه همواره طرفدار توسعه و گسترش علم و دانش است، سازگار است؟!
در پاسخ اين سوال، طرفداران دستگاه خلافت به دست و پا افتاده، براى اقدام خليفه از پيش خود فلسفه‏اى تراشيده و ادعا مى‏كنند كه ابوبكر گفت: علت جلوگيرى از نقل احاديث پيامبر (ص) اين است كه احاديث، با آيات قران مجيد آميخته نشود (!)(13)
اين عذر به قدرى بى اساس است كه احتياج به پاسخ ندارد، زيرا روزى كه پيامبر اكرم بدرود زندگى گفت، تمام آيات و سوره‏هاى قرآن مضبوط و معين شده بود و نويسندگان وحى و قاريان قرآن با حافظه‏هاى قوى خود تمام قرآن را حفظ كرده بودند و آيات و سوره‏هاى قرآن چنان معين و مشخص شده بود كه احدى نمى‏توانست حرفى را از قران بردارد يا حرفى را بر آن اضافه كند. آيا با اين وضع، نوشتن احاديث لطمه‏اى بر قرآن وارد مى‏ساخت؟! بعلاوه، قرآن مجيد ازنظر فصاحت، بلاغت، روانى و سلاست، جذابيت و تركيب و جمله بندى طورى است كه هيچ كلام و نوشته‏اى به آن شباهت ندارد و هيچ كلامى، گرچه از نظر فصاحت به عاليترين درجه برسد، قابل اشتباه با قرآن نيست/
سخنان امير مومنان (ع) در نهج البلاغه و خطبه‏هاى خود پيامبر (ص) از نظر فصاحت و سلاست و شيرينى در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد ولى هرگز قابل اشتباه با قرآن نيست و آياتى كه امير مومنان (ع) ضمن خطبه‏هاى خود آورده، مانند گوهر درخشانى، در لابلاى سخنان على (ع) مى‏درخشد و هر خواننده‏اى كه با تركيب كلام عرب آشنا باشد، در نخستين برخورد ميان اين دو فرق مى‏گذارد/
انگيزه سياسى
قرائن شهادت مى‏دهد كه صدور اين بخشنامه انگيزه سياسى داشته و منظور اين بوده است كه در پرتو ان، امتياز بزرگى را كه آن روزها نصيب امير مومنان (ع) شده بود، از بين ببرند؛ زيرا امير مومنان (ع) هنگامى كه پيامبر (ص) در قيد حيات بود، كتابهايى تاليف نموده بود كه در آنها احاديث پيامبر (ص) و حقايقى راكه از آن حضرت در ابواب مختلف آموخته بود، گردآورى بود/
آيا پيامبر (ص) از كتابت حديث نهى فرموده بود؟
تاسف اورتر اين است كه برخى از محدثان، نهى از كتابت حديث را به پيامبر اسلام (ص) نسبت داده مى‏گويند: آن حضرت فرموده است: چيزى از طرف من جز قرآن ننويسيد و هركس چيزى از جز قرآن نوشته بايد آن را از بين ببرد.(14)
قرائنى شهادت مى‏دهد كه اين مطلب بى اساس است، زيرا:
اولا امير مومنان (ع)، شاگرد ممتاز مكتب پيامبر، احاديث فراوانى از آن حضرت ضبط كرده بود و نوشته‏هاى او دست به دست در ميان ائمه (ع) مى‏گشت و اگر پيامبر (ص) از نوشتن احاديث نهى مى‏كرد، هرگز على (ع) با فرمان او مخالفت نمى‏نمود/
ثانيا، نامه‏هاى مختلفى در مسائل گوناگون، در احكام و فرائض و مرافعات و سياسات، در زمان خود آن حضرت نوشته شده و محدثان و تاريخ نويسان با اسناد و مدارك متقن، متن آنها را ضبط كرده‏اند. تعداد انگشت شمارى از اين نامه‏ها مربوط به دعوت به اصل اسلام است، ولى بسيارى از آنها پيرامون فصل خصومتها و تعيين حدود و كيفرهاى اسلامى و بيان احكام و فرائض نگارش يافته است ؛ بنابراين چگونه مى‏توان باور نمود كه پيامبر (ص) از يك طرف از نوشتن غير قرآن نهى نمايد، و از طرف ديگر 300 نامه، كه 216 عدد از آن‏ها اكنون با تمام خصوصيات در دسترس ماست، در برابر ديدگانش نوشته شود و با مخالفت او روبرو نگردد؟!
شيعه پايه گذار تدوين حديث
خوشبختانه شيعيان از همان دوران حيات پيامبر اسلام در اين زمينه كوششهاى فراوانى به عمل آوردند و به پيروى از امير مومنان (ع) در نقل و ضبط و تدوين حديث پيشگام شدند و آثار گرانبها و مجموعه‏هاى ارزنده‏اى از اخبار و احاديث از خود به يادگار گذاشتند.
على (ع) نخستين كسى بود كه احاديث رسول خدا را جمع آورى كرد. پيامبر اسلام احاديثى را املا كرد و على (ع) آنها رانوشت و به صورت يك كتاب تدوين شده در آورد. اين كتاب پس از على ع در اختيار ائمه ع بود تا آنكه به امام باقر (ع) منتقل گرديد. روزى «حكم بن عتيبه» آن را نزد امام باقر (ع) ديد. وى در مسئله‏اى با حضرت باقر(ع) اختلاف نظر پيداكرده بود، حضرت آن كتاب را به وى نشان داده حديث مربوط به مسئله مورد اختلاف را در آن ارائه كرد و فرمود: اين، خط على (ع) و املاى رسول خدا است.(15)
از اين گذشته، امير مومنان (ع) كتاب ديگرى پيرامون «ديات» تدوين كرده بود كه «صحيفه» ناميده مى‏شد و آن را (به صورت طومار) به شمشير خود مى‏بست.
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «نزد ما كتابى نيست كه آن را بخوانيم، جز كتاب خدا و اين صحيفه». مطالب صحيفه شامل حكم شرعى زخمها و جراحات بوده است.(16)
گفتار امير مومنان (ع) درباره صحيفه، بروشنى نشان مى‏دهد كه در آن زمان هيچ كتاب ديگرى غير از قرآن نوشته بوده است و على (ع) نخستين تدوين كننده حديث و فقه است. سيوطى، على (ع) و فرزندش حسن (ع) را جز طرفداران كتابت حديث مى‏شمارد.(17)
اگر جامعه تسنن بر اثر بدعت نهى از نوشتن حديث، صد سال يا بيشتر، احاديث اسلامى را ضبط نكردند، خوشبختانه جامعه تشيع در اين راه پيشقدم شدند، زيرا در زمان خود پيامبر (ص) غير از على (ع) «ابو رافع» يكى از ياران آن حضرت كه از دوستداران على (ع) نيز بود، كتابى به نام «السنن و الاحكام والقضايا» نوشت (18) و احكام و سنن مخصوص در ابواب مختلف اسلام را مثل نماز و روزه و زكات و حج و مرافعات گرد آورد و اگر ما اين كتاب را نخستين كتاب حديث بدانيم كه توسط صحابه تدوين شده، مى‏توانيم آن را نخستين كتاب فقهى از اين نوع نيز بشماريم.(19)
ابورافع هنگامى اين كتاب را نوشت كه كتابت حديث و گفتار پيامبر (ص) از نظر دستگاه خلافت، جرم بزرگى به شمار مى‏رفت/
پس از ابورافع، نويسندگان شيعه در همان دوران فترت كتابت حديث، به ضبط و نوشتن احاديث اسلامى پرداختند و از اين طريق سخنان پيشوايان خودرا از دستبرد تحريف و ديگر آفات زمان حفظ نمودند. اين برنامه از زمان امير مومنان (ع) تا زمان پيشواى پنجم ادامه داشت و در زمان حضرت باقر (ع) پيشرفت درخشانى پيدا كرد، به طورى كه هنگام صدور دستور عمر بن عبدالعزيز مبنى بر جمع آورى و تدوين حديث، هر كدام از ياران و شاگردان برجسته پيشواى پنجم، هزاران حديث را در حفظ داشتند.(20)
«محمد بن مسلم»، از شخصيتهاى بزرگ شيعه و راويان بسيار بلند پايه و با فضيلت، نمونه بارزى از شاگردان برجسته پيشواى پنجم در فقه و حديث است. او اهل كوفه بود و طى چهار سال اقامت در شهر مدينه، پيوسته به محضر امام باقر (ع) و بعد از او به خدمت امام صادق (ع) شرفياب مى‏شد و از محضر آن دوپيشواى بزرگ بهره‏ها مى‏اندوخت. وى مى‏گويد:
هر موضوعى كه به نظرم مى‏رسيد، از امام باقر ع مى‏پرسيدم و جواب مى‏شنيدم، به طورى كه سى هزار حديث از امام پنجم و شانزده حديث از امام صادق (ع) فرا گرفتم.(21)
محمد بن مسلم كتابى بنام «اربعمأْ مسئله» (چهار صد مسئله) تاليف كرده بود كه گويا پاسخ چهار صد مسئله‏اى باشد كه از پيشواى پنجم و ششم شنيده بود.(22)
يكى ديگر از تربيت يافتنگان مكتب امام باقر (ع) «جابر بن يزيد جعفى» است. او نيز اهل كوفه بود و براى استفاده از محضر امام باقر (ع) به شهر مدينه هجرت كرد و در پرتو استفاده از مكتب پرفيض پيشواى پنجم، به مرابت عالى علمى نائل گرديد. جابر، با استفاده از علوم و دانشهاى سرشار پيشواى پنجم كتب و آثار متعددى از خود با يادگار گذاشت كه شاهد ديگرى بر توجه شيعيان به مسئله تدوين حديث و جمع آورى معارف اسلامى است. كتب جابر به قرار زيراست:
1- كتاب تفسير/
2-كتاب نوادر/
3- كتاب فضائل/
4-كتاب جمل /
5- كتاب صفين.
6- كتاب نهروان.
7- كتاب مقتل امير المومنين (ع).
8-كتاب مقتل الحسين (ع). (23)
----------------------------------
1-شمس الدين ذهبى، تذكرة الحفاظ، بيروت، دارالتراث العربى، ج 1، ص 3/
2-ابورية، محمود، اضوأ على السنه المحمدية، الطبعة الثانية، مطبعه صور الحديثه، ص 43 (من كان عنده شيئى فليمحه)/
3-شمس الدين ذهبى، همان ماخذ، ص 7 - عجاج الخطيب، محمد، السنة قبل التدوين، قاهره، دارالفكر، 1391 ه'.ق، ص 97 - ابن ماجه، سنن، بيروت، داراحيأ التراث العربى، ج 1، ص 12 - الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارلمعرفه، ج 1، ص 102/
4-ابورية، همان ماخذ، ص 43 - محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر، ج 3، ص 287 - عسكرى، سيد مرتضى، نگاهى به سرنوشت حديث، تهران، انتشارات روزبه، 1353 ه'.ش، ص 23 - سيوطى، تدريب الراوى فى شرح تقريب النواوى، بيروت، دارالكتب العربى، 1409 ه'.ق، ج 2، ص 64/
5-الحاكم النيشابورى، همان ماخذ، ج 1، ص .110 در تذكرة الحفاظ (ج 1، ص 7) به جاى ابوذر، ابومسعود انصارى نام برده شده است.
6-ابن ماجه، همان ماخذ، ص‏11/
7-ابن ماجه، همان ماخذ، ص 12/
8-بخارى، صحيح، بشرح الكرمانى، الطبعة الثانية، بيروت، داراحيأ التراث العربى، ج 2، ص 6/
9-مدير شانه چى، كاظم، علم الحديث و دراية الحديث، چاپ سوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علمية قم، 1362 ه'.ش، ص 30/
10-و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى (سوره نجم، 3 و 4)/
11-و مااتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا (سوره حشر: 7)/
12-فاوما الى اسفتيه فقال الذى نفسى بيده ما يخرج مما بينهما الا حق فاكتب (الحاكم النيشابورى، همان ماخذ، ج 1، ص 104) و ر.ك به: سيوطى، تدريب الراوى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1409 ه'.ق، ج 2، ص 62)/
13-ابوريه، همان ماخذ، ص 43/
14-احمد حنبل، مسند، دارالفكر، ج 3، ص 12- عبدالله دارمى، سنن دارالفكر، ج 1، ص 119- ابوريه، همان ماخذ، ص 42/
15-نجاشى، فهرست اسمأ مصنفى الشيعه، قم، مكتبة الداورى، ص 255 (ترجمه محمد بن عذافر)-الصدر، السيد حسن، الشيعة و فنون الاسلام، لبنان، صيدا، 1331 ه'.ق، ص .65 در بعضى نسخه‏ها «حكم بن عيينه» ذكر شده است، ولى چنانكه در چند صفحه پيش يادآورى كرديم، صحيح آن «عتيبه» است/
16-شرف الدين، السيد عبدالحسين، مولفوا الشيعه فى صدر الاسلام، تهران، مكتبه النجاح، ص 14-.15 مرحوم سيد حسن صدر مى‏نويسد: نسخه‏اى از اين كتاب نزد من موجود است و بخارى در باب «كتاب العلم» از اين صحيفه نقل كرده است. (تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام، تهران، منشورات الاعلمى، ص 279)/
17-تدريب الراوى فى شرح تقريب النواوى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1409، ج 2، ص 61/
18-نجاشى، فهرست اسمأ مصنفى الشيعه، قم، مكتبه الداورى، ص 4/
19-پيرامون بحث كتابت و تدوين حديث، نگاه كنيد به: جعفر السبحانى، بحوث فى الملل و النحل، الطبعة الثانية، لجنة اداره الحوزه العلمية قم المقدسة، ايران، 1410 ه'.ق، ج 1، ص 58-73/
20-جلال الدين عبدالرحمن سيوطى، كه اصرار دارد پايه گذاران علوم اسلامى را جمعى از اهل تسنن معرفى كند، مى‏گويد: «نخستين كسى كه در فقه كتاب نوشت ،ابوحنيفه بود»؛ در صورتى كه ابوحنيفه در سال 100 هجرى متولد شده و در سال 150 فوت كرده است، اما ابورافع 60 سال پيش از تولد ابوحنيفه درگذشته است! (السيد حسن الصدر، تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام، طهران، منشوات الاعلمى، ص 298) بنابراين جهان تسنن از اوائل قرن دوم هجرى به تدوين فقه و حديث پرداخته ولى بزرگان شيعه از همان روزهاى اول دست به چنين كارى زده‏اند.
21-شيخ مفيد، الاختصاص، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزه العلمية بقم المقدسه، ص 201 - شيخ طوسى، اختيار معرفه الرجال (معروف به رجل كشى)، تصحيح و تعليق: حسن المصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، ص 163 (شماره 276)/
22-شرف الدين، السيد عبدالحسين، مولفوا الشيعه فى صدر اسلام، الطبعة الثانية، طهران، مكتبه نجاح، ص 64/
23-شرف الدين، همان ماخذ، ص 36/
--------------------------
مهدى پيشوايى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page