مشكل گشايى ها و فضائل امير مؤمنان على(ع)از زبان معاويه(مسابقه «حق گوئى» درباره على(عليه السلام))

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

مشكل گشايى ها و فضائل امير مؤمنان على(عليه السلام)از زبان معاويه

مسابقه «حق گوئى» درباره على(عليه السلام)

حموينى با ذكر سند نقل كرده است: سه نفر از شعراى نامى عرب به نام هاى «طرمّاح طائى»، «هشام مرادى»، «محمّد بن عبدالله حميرى» نزد معاويه حاضر شدند، پس معاويه كيسه اى از سكه هاى طلا، نزد خود نهاد و گفت: اى شعراى عرب نظر خود را درباره على بن ابى طالب با سرودن شعر ارائه دهيد و جز حق چيزى نگوئيد، كه من فرزندى ام را با صخر بن حرب (جدّم) نفى مى كنم اگر اين كيسه زر را به غير كسى كه درباره على حق گوئى كند جايزه دهم.
در اين موقع طرماح از جا برخاست و اشعارى در مذمّت و اهانت به على سرود.
پس معاويه گفت: بنشين كه خدا نيّت تو را دانست و از موقعيّت تو نسبت به على آگاه شد.
آنگاه هشام مرادى برخاست و او هم با سرودن اشعارى على را مورد مذمّت و نكوهش قرار داد. پس معاويه به او گفت: بنشين كه خداوند نيّت هر دو نفر شما را دانست و از نظر شما درباره على آگاه شد.
در اين موقع عمرو عاص كه حاضر در مجلس بود و با حميرى ارتباط خاصّى داشت به او گفت اكنون تو سخن بگو و جز حق چيزى در حقّ على مگو.
حميرى هم از جا برخاست و گفت: اى معاويه تصميم گرفته اى اين كيسه زر را عطا نكنى مگر به كسى كه درباره على حق گوئى كند؟
معاويه گفت: آرى من از فرزندى صخر بن حرب نفى خواهم شد اگر اين بدره را به غير كسى كه درباره على حق گوئى كند عطا كنم.
پس محمّد بن عبدالله حميرى ـ كه يكى از اجداد مادرى سيد مرتضى بود ـ از جا برخاست و قصيده جالبى در مدح و منقبت امير مؤمنان(عليه السلام) سرود، آن چنان كه معاويه از شنيدن آن به وجد آمد و گفت: تو راستگوترين اينها در گفتارى، پس اين كيسه پر از سكه طلا را بگير و آن را به وى جايزه داد.(197) و آن قصيده بدين قرار است:

بحق محمّد قولوا بحقّ***فانّ الافك من شيم اللئام
ابعد محمّد بابى و امّى***رسول الله ذى الشرف التهامى
أليس عليّ افضل خلق ربّى***واشرف عند تحصيل الانام؟!
ولايته هى الايمان حقّاً***فذرنى من اباطيل الكلام
وطاعة ربّنا فيها وفيها***شفاء للقلوب من السّقام
عليّ امامنا بابى وامّى***ابوالحسن المطهّر من حرام
امام هدىً اتاه الله علما***به عُرف الحلال من الحرام
ولو انّى قتلت النّفس حبّا***له ما كان فيها من اثام
يحل النّار قوم ابغضوه***وان صلّوا وصاموا الف عام
ولا والله لاتزكو صلاة***بغير ولاية العدل الامام
امير المؤمنين بك اعتمادى***وبالغرّ الميامين اعتصامى
فهذا القول لى دين وهذا***الى لقياك يا ربّى كلامى
برأت من الذى عادى عليّا***وحاربه من اولاد الطغام
تناسوا نصبه في يوم «خمّ»***من البارى ومن خير الانام
برغم الانف من يشنأ كلامى***علىّ فضله كالبحر طامى
وابرأ من اناس اخرّوه***وكان هو المقدّم بالمقام
علىّ هزّم الابطال لمّا***رأوا في كفّه برق الحسام

توضيح: در «فرائد السمطين» چاپى اين قصيده بدون پنج بيت ذيل آن ضبط شده ولى نسخه فرائد السمطين خطى مورد استفاده علاّمه امينى (الغدير، 177/2) شامل 17 بيت است كه حموينى مؤلف آن از «خصائص العلويه على ساير البريّه» حافظ أبو عبدالله محمّد بن احمد نطنزى آن را روايت نموده.

_______________________________________
(197) فرائد السمطين، 1/375 . نيز بشارة المصطفى، ص12 . بحار الانوار، ج8 ، ص580 ، چاپ كمپانى، و در چاپ جديد، ج33، ص258 . الغدير علاّمه امينى، 2/177 .