بخش سوم: مشروعيت حركت مختار و دعوت نكردن او به محمد حنفيه

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

در دو بخش قبل ثابت شد كه مختار، به ولايت امام حسين عليه السلام و بعد از آن حضرت به امامت فرزندش على بن الحسين عليه السلام اعتقاد داشته و آنان را امام و پيشواى خود مى‌دانسته است و در نهايت شيعه بودن او ثابت و روشن است.
در اينجا دو مهم سؤال مطرح مى‌شود:
سؤال نخست: آيا قيام مختار با اجازه امام سجاد (ع) بوده است؟
اگر مختار معتقد به امامت على بن الحسين عليه السلام بوده، پس چرا در قيامش از آن حضرت اجازه نگرفت و مى‌بايست با اذن آن حضرت دست به حركت مى‌زد و مشروعيت قيام او چگونه قابل توجيه است؟
پاسخ:
طبق روايات، حركت مختار با اجازه امام بوده است.
در پاسخ اين شبهه بايد گفت: حركت مختار، يك حركت مشروع است بوده است؛ زيرا علاوه بر رواياتى كه قبلاً ذكر شد، امام سجاد عليه السلام هنگامى كه سر عبيد الله بن زياد و عمر سعد را كه مختار نزدش فرستاده بود مشاهده كرد، رضايت خودش را اعلام كرد و براى مختار دعاى خير نمود و از خداوند برايش پاداش خواست، روايت صريحى ديگرى داريم كه نشان مى‌دهد، حركت مختار، با اجازه امام على بن الحسين عليه السلام بوده است.
در منابع شيعه و سنى نقل شده است هنگامى كه مختار از زندان عاملان ابن زبير در كوفه آزاد شد، شيعيان را به خونخواهى امام حسين عليه السلام دعوت مى‌كرد و شيعيان با او بيعت مى‌كردند مختار مى‌گفت: من از طرف محمد بن حنفيه، فرزند اميرمؤمنان مأمور به خونخواهى شده‌ام.
عده‌اى از شيعيان، مانند عبد الرحمان بن شريح در اين سخن مختار ترديد داشتند كه آيا او واقعاً‌ از طرف ابن حنفيه مأمور است يانه؟ به همين جهت عبد الرحمان با سعيد بن منقذ الثورى وسعر بن أبى سعر الحنفى واسود بن جراد الكندى و قدامة بن مالك جشمى همراه شد و در نزد محمد حنفيه رفتند:
ابن نماء حلى روايت را اينگونه نقل كرده است:
فبدء عبد الرحمان بن شريح بحمد الله والثناء عليه، وقال: أما بعد، فأنكم أهل بيت خصكم الله بالفضيلة، وشرفكم بالنبوة، وعظم حقكم على هذه الأمة، وقد أصبتم بحسين عليه السلام مصيبة عمت المسلمين، وقد قدم المختار يزعم أنه جاء من قبلكم، وقد دعانا إلى كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وآله والطلب بدماء أهل البيت، فبايعناه على ذلك، فان أمرتنا باتباعه اتبعناه، وان نهيتنا اجتنبناه. فلما سمع كلامه وكلام غيره حمد الله وأثنى عليه، وصلى على النبي صلى الله عليه وآله وقال: أما ما ذكرتم مما خصنا الله فان الفضل لله يؤتيه من يشأ والله ذو الفضل العظيم. وأما مصيبتنا بالحسين عليه السلام فذلك في الذكر الحكيم. وأما ما ذكرتم من دعاء من دعاكم إلى الطلب بدمائنا، فوالله لوددت أن الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه، أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم.
عبد الرحمان بن شريح به حمد خدا شروع كرد و گفت: شما خاندانى هستيد كه خدا شما را به فضيلت اختصاص داده و شما را به وسيله مقام نبوت شرافت داده و حق شما را بر اين امت بزرگ نموده است. شما دچار مصيبت حسين عليه السلام شده‏ايد كه عموم مسلمانان هم شده‏اند.
مختار نزد ما آمده و گمان مى‌كند از طرف شما آمده است. وى ما را طبق دستور كتاب خدا و سنت رسول او و خونخواهى خون اهل بيت دعوت كرده است. ما هم با اين شروط با وى بيعت كرده‏ايم. اكنون اگر تو ما را دستور دهى از او بيعت كنيم مى‏پذيريم و اگر ما را نهى مى‌كنى از او دورى و اجتناب خواهيم نمود.
موقعى كه محمّد بن حنفيه سخن عبد الرحمن و ديگران را شنيد سپاس خداى را بجاى آورد و درود بر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاد و فرمود: آنچه را كه راجع به فضيلت ما خاندان گفتيد فضل و فضيلت از خدا است كه به هر كسى بخواهد عطا مى‌كند. خدا صاحب فضل بزرگى است و مصيبتى كه از طرف حسين دچار ما شد در قرآن حكيم است.
اما راجع به مطلبى كه گفتيد مختار شما را به خونخواهى ما فرا مى‌خواند، قسم به خدا دوست دارم كه خداوند توسط هريكى از بندگانش باشد انتقام ما را بگيرد اين سخن من است و از خداوند براى خود و شما طلب استغفار مى‌كنم.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص96، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
اين قسمت از روايت را منابع اهل سنت از جمله طبرى نيز در تاريخش آورده اند:
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص436،‌ ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
طبق گزارش منابع اهل سنت، اين چند نفر نزد محمد حنفيه آمدند ولى در منابع شيعه آمده است كه محمد بن على به آنها گفت: بايد در نزد على بن الحسين كه امام من و شما است برويم و از نزد او كسب تكليف كنيم:
ابن نما حلى وقتى گزارش فوق را نقل كرده در پايان مى‌گويد:
فقد رويت عن والدي رحمه الله أنه قال لهم: قوموا بنا إلى امامي وامامكم علي بن الحسين، فلما دخل ودخلوا عليه خبره بخبرهم الذي جاءوا لأجله. قال: يا عم، لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت، لوجب على الناس مؤازرته، وقد وليتك هذا الامر، فاصنع ما شئت. فخرجوا، وقد سمعوا كلامه وهم يقولون: أذن لنا زين العابدين عليه السلام ومحمد بن الحنفية.
... فدخل القادمون من عند محمد بن الحنفية على المختار فقال: ما وراءكم؟ فقد فتنتم وارتبتم؟ فقالوا: قد أمرنا بنصرتك. فقال: أنا أبو إسحاق، أجمعوا إلي الشيعة، فجمع من كان قريبا، فقال: يا معشر الشيعة، ان نفرا أحبوا أن يعلموا مصداق ما جئت به، فخرجوا إلى امام الهدى، والنجيب المرتضى، وابن المصطفى المجتبى - يعني زين العابدين عليه السلام - فعرفهم أني ظهيره ووزيره، وأمركم باتباعي وطاعتي، وقال كلاما يرغبهم إلى الطاعة والاستنفار معه، وأن يعلم الحاضر الغائب....
به نقل از پدرم، محمد حنفيه به آنان گفت: برخيزيد تا نزد امام من و شما يعنى حضرت على بن الحسين عليه السلام برويم. هنگامى كه به حضور حضرت سجاد مشرف شدند و محمّد جريان آنان را براى آن بزرگوار شرح داد، حضرت امام زين العابدين فرمود: اى عمو! اگر يك غلام زنگى براى ما خاندان اعمال تعصب كند بر مردم واجب است او را تقويت نمايند. من تو را صاحب اختيار قرار دادم. هر عملى كه مى‌خواهى انجام بده. وقتى آن گروه سخن حضرت سجاد را شنيدند مى‌گفتند: زين العابدين و محمّد بن حنفيه به ما اجازه دادند
... موقعى كه آنان از نزد محمّد بن حنفيه به نزد مختار آمدند، مختار به ايشان گفت: چه خبر!؟ شما بوديد كه دچار فتنه و ترديد شده بوديد؟ گفتند: ما براى يارى تو مأمورشده‏ايم. مختار گفت: من ابو اسحاقم. شيعيان را نزد من جمع كنيد. هنگامى كه شيعيان نزد وى اجتماع نمودند گفت: اى گروه شيعيان! چند نفرى دوست داشتند صدق اين مأموريتى را كه من آورده‏ام بدانند. لذا به سوى پيشواى هدايت و نجيب برگزيده و پسر مصطفى و مجتبى يعنى حضرت سجاد رفتند و آن بزرگوار به آنان فهمانيده كه من پشتيبان و فرستاده آن حضرت مى‌باشم. زين العابدين شما را مأمور كرده كه تابع و مطيع من باشيد. سپس مختار آنان را براى اطاعت و خروج با خود ترغيب كرد و دستور داد: حاضرين اين موضوع را به غائبين برسانند.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص 98، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
از اين روايت چند مطلب اثبات مي‌شود:
مطلب نخست: حركت مختار در اين قيام، با اجازه امام سجاد عليه السلام صورت گرفته است.
مطلب دوم: خود محمد بن حنفيه، به امامت على بن الحسين زين العابدين معتقد بوده است و صريح عبارت او اين است:
قوموا بنا إلى امامي وامامكم علي بن الحسين.
مطلب سوم: عبارت «وقد وليتك هذا الامر، فاصنع ما شئت» در كلام امام سجاد عليه السلام دليل بر اين است‌كه آن حضرت عمويش محمد بن حنفيه را در امور جنگ با دشمنان اهل بيت وكيل خودش قرار داده است به همين جهت هر حركتى كه با اجازه محمد بن على صورت گرفته باشد، مشروع است.
ديدگاه علماي شيعه در باره قيام مختار
علماى شيعه با توجه به روايتى كه از ابن نما نقل شد، گفته اند: قيام مختار با اجازه امام على بن الحسين بوده است؛ زير امام عمويش را متولى خونخواهى اهل بيت قرار داد.
1. ابن نما حلي: محمد بن حنفيه، علي بن الحسين را مقدم مي‌داشت و بدون رضايت او كاري نمي‌كرد:
ابن نما در كتاب ذوب النضار، مى‌گويد: گرچه محمد حنفيه از نظر سن بزرگتر از امام سجاد بود؛ ولى او در برابر امام همانند يك رعيت بود و آن حضرت را بر خود مقدم مى‌دانست و بدون رضايت حضرت كارى نمى‌كرد:
وكان محمد بن الحنفية أكبر من زين العابدين عليه السلام سنا، ويرى تقديمه عليه فرضا ودينا، ولا يتحرك حركة الا بما يهواه، ولا ينطق الا عن رضاه، ويتأمر له تأمر الرعية للوالي، ويفضله تفضيل السيد على الخادم والموالي، وتقلد محمد - رحمة الله عليه - أخذ الثأر إراحة  لخاطره الشريف، من تحمل الأثقال، والشد والترحال.
محمّد بن حنيفه از نظر سن از امام زين العابدين عليه السلام بزرگتر بود. در عين حال او تقدم امام سجاد را بر خود واجب و دين مى‌دانست و بدون تصميم آن بزرگوار هيچ گونه عملى را انجام نمى‌داد و جز با رضايت او سخنى نمى‌گفت. و نسبت به آن حضرت نظير رعيتى بود كه از والى خود فرمانبردارى نمايد.
وى امام زين العابدين را نظير خادمى كه مولاى خود را بر خود فضيلت دهد بر خويشتن فضيلت و برترى مى‌داد. اين قلاده پر افتخار خونخواهى را محمّد بن حنفيه به گردن مختار انداخت و خاطر شريف حضرت سجاد را از تحمل سنگينى‏ها و سختى‏هاى ارتحال شاد نمود.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص51، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
2. علامه مامقاني: حركت مختار با اجازه امام بوده است
علامه مامقانى مى‌گويد:‌ با توجه به روايت ابن نما و خوشنودى امامان معصوم عليهم السلام از كار مختار و مدح و ستايش آنان و درخواست پاداش خير و رحمت خدا، به دست مى‌آيد كه حكومت مختار با اجازه حضرت على بن الحسين بوده است:
الجهة الثانية في ان حكومته هل كانت علي باطل ام كان مرخصا في ذلك من قبل علي بن الحسين عليه السلام.؟ الظاهر الثاني، لخبر ابن نما المتقدم ولرضا الأئمة عليهم السلام بأفعاله من قتل بني امية و سبيهم واسرهم ونهب اموالهم وغير ذلك كما مرت الاشارة الي ذلك في الاخبار المزبورة في مدحه الناطقة بتشكرهم عليهم السلام فعله وجزائهم اياه خيرا والترحم عيه مرارا عديدة في مجلس واحد....
بحث دوم در اين است كه آيا حكومت مختار باطل بود يا در اين امر، از جانب على بن الحسين عليه السلام اجازه داشته است؟ ظاهر قول دوم است (حكومتش به امر امام بوده) دليل ما خبر ابن نما و رضايت ائمه عليهم السلام از كردار او در كشتن بنى اميه و اسارت آنان و گرفتن اموال ‌آنان است؛ چنانچه در اين باره، اخبار ستايش مختار كه از تشكر امامان عليهم السلام در مقابل كردار مختار و درخواست پاداش خير و رحمت خدا چندين بار در يك مجلس، سخن مى‌گويد. 
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ج3، ص2206، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

در دو بخش قبل ثابت شد كه مختار، به ولايت امام حسين عليه السلام و بعد از آن حضرت به امامت فرزندش على بن الحسين عليه السلام اعتقاد داشته و آنان را امام و پيشواى خود مى‌دانسته است و در نهايت شيعه بودن او ثابت و روشن است.
در اينجا دو مهم سؤال مطرح مى‌شود:
سؤال نخست: آيا قيام مختار با اجازه امام سجاد (ع) بوده است؟
اگر مختار معتقد به امامت على بن الحسين عليه السلام بوده، پس چرا در قيامش از آن حضرت اجازه نگرفت و مى‌بايست با اذن آن حضرت دست به حركت مى‌زد و مشروعيت قيام او چگونه قابل توجيه است؟
پاسخ:
طبق روايات، حركت مختار با اجازه امام بوده است.
در پاسخ اين شبهه بايد گفت: حركت مختار، يك حركت مشروع است بوده است؛ زيرا علاوه بر رواياتى كه قبلاً ذكر شد، امام سجاد عليه السلام هنگامى كه سر عبيد الله بن زياد و عمر سعد را كه مختار نزدش فرستاده بود مشاهده كرد، رضايت خودش را اعلام كرد و براى مختار دعاى خير نمود و از خداوند برايش پاداش خواست، روايت صريحى ديگرى داريم كه نشان مى‌دهد، حركت مختار، با اجازه امام على بن الحسين عليه السلام بوده است.
در منابع شيعه و سنى نقل شده است هنگامى كه مختار از زندان عاملان ابن زبير در كوفه آزاد شد، شيعيان را به خونخواهى امام حسين عليه السلام دعوت مى‌كرد و شيعيان با او بيعت مى‌كردند مختار مى‌گفت: من از طرف محمد بن حنفيه، فرزند اميرمؤمنان مأمور به خونخواهى شده‌ام.
عده‌اى از شيعيان، مانند عبد الرحمان بن شريح در اين سخن مختار ترديد داشتند كه آيا او واقعاً‌ از طرف ابن حنفيه مأمور است يانه؟ به همين جهت عبد الرحمان با سعيد بن منقذ الثورى وسعر بن أبى سعر الحنفى واسود بن جراد الكندى و قدامة بن مالك جشمى همراه شد و در نزد محمد حنفيه رفتند:
ابن نماء حلى روايت را اينگونه نقل كرده است:
فبدء عبد الرحمان بن شريح بحمد الله والثناء عليه، وقال: أما بعد، فأنكم أهل بيت خصكم الله بالفضيلة، وشرفكم بالنبوة، وعظم حقكم على هذه الأمة، وقد أصبتم بحسين عليه السلام مصيبة عمت المسلمين، وقد قدم المختار يزعم أنه جاء من قبلكم، وقد دعانا إلى كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وآله والطلب بدماء أهل البيت، فبايعناه على ذلك، فان أمرتنا باتباعه اتبعناه، وان نهيتنا اجتنبناه. فلما سمع كلامه وكلام غيره حمد الله وأثنى عليه، وصلى على النبي صلى الله عليه وآله وقال: أما ما ذكرتم مما خصنا الله فان الفضل لله يؤتيه من يشأ والله ذو الفضل العظيم. وأما مصيبتنا بالحسين عليه السلام فذلك في الذكر الحكيم. وأما ما ذكرتم من دعاء من دعاكم إلى الطلب بدمائنا، فوالله لوددت أن الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه، أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم.
عبد الرحمان بن شريح به حمد خدا شروع كرد و گفت: شما خاندانى هستيد كه خدا شما را به فضيلت اختصاص داده و شما را به وسيله مقام نبوت شرافت داده و حق شما را بر اين امت بزرگ نموده است. شما دچار مصيبت حسين عليه السلام شده‏ايد كه عموم مسلمانان هم شده‏اند.
مختار نزد ما آمده و گمان مى‌كند از طرف شما آمده است. وى ما را طبق دستور كتاب خدا و سنت رسول او و خونخواهى خون اهل بيت دعوت كرده است. ما هم با اين شروط با وى بيعت كرده‏ايم. اكنون اگر تو ما را دستور دهى از او بيعت كنيم مى‏پذيريم و اگر ما را نهى مى‌كنى از او دورى و اجتناب خواهيم نمود.
موقعى كه محمّد بن حنفيه سخن عبد الرحمن و ديگران را شنيد سپاس خداى را بجاى آورد و درود بر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاد و فرمود: آنچه را كه راجع به فضيلت ما خاندان گفتيد فضل و فضيلت از خدا است كه به هر كسى بخواهد عطا مى‌كند. خدا صاحب فضل بزرگى است و مصيبتى كه از طرف حسين دچار ما شد در قرآن حكيم است.
اما راجع به مطلبى كه گفتيد مختار شما را به خونخواهى ما فرا مى‌خواند، قسم به خدا دوست دارم كه خداوند توسط هريكى از بندگانش باشد انتقام ما را بگيرد اين سخن من است و از خداوند براى خود و شما طلب استغفار مى‌كنم.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص96، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
اين قسمت از روايت را منابع اهل سنت از جمله طبرى نيز در تاريخش آورده اند:
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص436،‌ ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
طبق گزارش منابع اهل سنت، اين چند نفر نزد محمد حنفيه آمدند ولى در منابع شيعه آمده است كه محمد بن على به آنها گفت: بايد در نزد على بن الحسين كه امام من و شما است برويم و از نزد او كسب تكليف كنيم:
ابن نما حلى وقتى گزارش فوق را نقل كرده در پايان مى‌گويد:
فقد رويت عن والدي رحمه الله أنه قال لهم: قوموا بنا إلى امامي وامامكم علي بن الحسين، فلما دخل ودخلوا عليه خبره بخبرهم الذي جاءوا لأجله. قال: يا عم، لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت، لوجب على الناس مؤازرته، وقد وليتك هذا الامر، فاصنع ما شئت. فخرجوا، وقد سمعوا كلامه وهم يقولون: أذن لنا زين العابدين عليه السلام ومحمد بن الحنفية.
... فدخل القادمون من عند محمد بن الحنفية على المختار فقال: ما وراءكم؟ فقد فتنتم وارتبتم؟ فقالوا: قد أمرنا بنصرتك. فقال: أنا أبو إسحاق، أجمعوا إلي الشيعة، فجمع من كان قريبا، فقال: يا معشر الشيعة، ان نفرا أحبوا أن يعلموا مصداق ما جئت به، فخرجوا إلى امام الهدى، والنجيب المرتضى، وابن المصطفى المجتبى - يعني زين العابدين عليه السلام - فعرفهم أني ظهيره ووزيره، وأمركم باتباعي وطاعتي، وقال كلاما يرغبهم إلى الطاعة والاستنفار معه، وأن يعلم الحاضر الغائب....
به نقل از پدرم، محمد حنفيه به آنان گفت: برخيزيد تا نزد امام من و شما يعنى حضرت على بن الحسين عليه السلام برويم. هنگامى كه به حضور حضرت سجاد مشرف شدند و محمّد جريان آنان را براى آن بزرگوار شرح داد، حضرت امام زين العابدين فرمود: اى عمو! اگر يك غلام زنگى براى ما خاندان اعمال تعصب كند بر مردم واجب است او را تقويت نمايند. من تو را صاحب اختيار قرار دادم. هر عملى كه مى‌خواهى انجام بده. وقتى آن گروه سخن حضرت سجاد را شنيدند مى‌گفتند: زين العابدين و محمّد بن حنفيه به ما اجازه دادند
... موقعى كه آنان از نزد محمّد بن حنفيه به نزد مختار آمدند، مختار به ايشان گفت: چه خبر!؟ شما بوديد كه دچار فتنه و ترديد شده بوديد؟ گفتند: ما براى يارى تو مأمورشده‏ايم. مختار گفت: من ابو اسحاقم. شيعيان را نزد من جمع كنيد. هنگامى كه شيعيان نزد وى اجتماع نمودند گفت: اى گروه شيعيان! چند نفرى دوست داشتند صدق اين مأموريتى را كه من آورده‏ام بدانند. لذا به سوى پيشواى هدايت و نجيب برگزيده و پسر مصطفى و مجتبى يعنى حضرت سجاد رفتند و آن بزرگوار به آنان فهمانيده كه من پشتيبان و فرستاده آن حضرت مى‌باشم. زين العابدين شما را مأمور كرده كه تابع و مطيع من باشيد. سپس مختار آنان را براى اطاعت و خروج با خود ترغيب كرد و دستور داد: حاضرين اين موضوع را به غائبين برسانند.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص 98، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
از اين روايت چند مطلب اثبات مي‌شود:
مطلب نخست: حركت مختار در اين قيام، با اجازه امام سجاد عليه السلام صورت گرفته است.
مطلب دوم: خود محمد بن حنفيه، به امامت على بن الحسين زين العابدين معتقد بوده است و صريح عبارت او اين است:
قوموا بنا إلى امامي وامامكم علي بن الحسين.
مطلب سوم: عبارت «وقد وليتك هذا الامر، فاصنع ما شئت» در كلام امام سجاد عليه السلام دليل بر اين است‌كه آن حضرت عمويش محمد بن حنفيه را در امور جنگ با دشمنان اهل بيت وكيل خودش قرار داده است به همين جهت هر حركتى كه با اجازه محمد بن على صورت گرفته باشد، مشروع است.
ديدگاه علماي شيعه در باره قيام مختار
علماى شيعه با توجه به روايتى كه از ابن نما نقل شد، گفته اند: قيام مختار با اجازه امام على بن الحسين بوده است؛ زير امام عمويش را متولى خونخواهى اهل بيت قرار داد.
1. ابن نما حلي: محمد بن حنفيه، علي بن الحسين را مقدم مي‌داشت و بدون رضايت او كاري نمي‌كرد:
ابن نما در كتاب ذوب النضار، مى‌گويد: گرچه محمد حنفيه از نظر سن بزرگتر از امام سجاد بود؛ ولى او در برابر امام همانند يك رعيت بود و آن حضرت را بر خود مقدم مى‌دانست و بدون رضايت حضرت كارى نمى‌كرد:
وكان محمد بن الحنفية أكبر من زين العابدين عليه السلام سنا، ويرى تقديمه عليه فرضا ودينا، ولا يتحرك حركة الا بما يهواه، ولا ينطق الا عن رضاه، ويتأمر له تأمر الرعية للوالي، ويفضله تفضيل السيد على الخادم والموالي، وتقلد محمد - رحمة الله عليه - أخذ الثأر إراحة  لخاطره الشريف، من تحمل الأثقال، والشد والترحال.
محمّد بن حنيفه از نظر سن از امام زين العابدين عليه السلام بزرگتر بود. در عين حال او تقدم امام سجاد را بر خود واجب و دين مى‌دانست و بدون تصميم آن بزرگوار هيچ گونه عملى را انجام نمى‌داد و جز با رضايت او سخنى نمى‌گفت. و نسبت به آن حضرت نظير رعيتى بود كه از والى خود فرمانبردارى نمايد.
وى امام زين العابدين را نظير خادمى كه مولاى خود را بر خود فضيلت دهد بر خويشتن فضيلت و برترى مى‌داد. اين قلاده پر افتخار خونخواهى را محمّد بن حنفيه به گردن مختار انداخت و خاطر شريف حضرت سجاد را از تحمل سنگينى‏ها و سختى‏هاى ارتحال شاد نمود.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص51، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
2. علامه مامقاني: حركت مختار با اجازه امام بوده است
علامه مامقانى مى‌گويد:‌ با توجه به روايت ابن نما و خوشنودى امامان معصوم عليهم السلام از كار مختار و مدح و ستايش آنان و درخواست پاداش خير و رحمت خدا، به دست مى‌آيد كه حكومت مختار با اجازه حضرت على بن الحسين بوده است:
الجهة الثانية في ان حكومته هل كانت علي باطل ام كان مرخصا في ذلك من قبل علي بن الحسين عليه السلام.؟ الظاهر الثاني، لخبر ابن نما المتقدم ولرضا الأئمة عليهم السلام بأفعاله من قتل بني امية و سبيهم واسرهم ونهب اموالهم وغير ذلك كما مرت الاشارة الي ذلك في الاخبار المزبورة في مدحه الناطقة بتشكرهم عليهم السلام فعله وجزائهم اياه خيرا والترحم عيه مرارا عديدة في مجلس واحد....
بحث دوم در اين است كه آيا حكومت مختار باطل بود يا در اين امر، از جانب على بن الحسين عليه السلام اجازه داشته است؟ ظاهر قول دوم است (حكومتش به امر امام بوده) دليل ما خبر ابن نما و رضايت ائمه عليهم السلام از كردار او در كشتن بنى اميه و اسارت آنان و گرفتن اموال ‌آنان است؛ چنانچه در اين باره، اخبار ستايش مختار كه از تشكر امامان عليهم السلام در مقابل كردار مختار و درخواست پاداش خير و رحمت خدا چندين بار در يك مجلس، سخن مى‌گويد. 
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ج3، ص2206، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

ادامه مطلب

3. نظر آيت الله العظمي خوئي: قيام مختار مورد رضايت خدا، پيامبر، ائمه و با اجازه امام سجاد بوده است:
آقاى خويى رحمة الله عليه مى‌گويد:‌ در اين‌كه خروج مختار مورد رضايت خدا و پيامبر و ائمه بوده هيچگونه ترديدى نيست؛ بلكه بالاتر از آن،‌ برابر برخى روايات، قيام او با اجازه ويژه امام سجاد عليه السلام بوده است:
الامر الثاني: أن خروج المختار وطلبه بثار الحسين عليه السلام، وقتلة لقتلة الحسين عليه السلام لا شك في أنه كان مرضيا عند الله، وعند رسوله والأئمة الطاهرين عليهم السلام، وقد أخبره ميثم، وهما كانا في حبس عبيد الله بن زياد، بأنه يفلت ويخرج ثائرا بدم الحسين عليه السلام.. ويظهر من بعض الروايات أن هذا كان بإذن خاص من السجاد عليه السلام.
وقد ذكر جعفر بن محمد بن نما في كتابه أنه اجتمع جماعة قالوا لعبد الرحمان بن شريح...
بدون شك، قيام مختار، خونخواهى امام حسين عليه السلام و كشتن قاتلان آن حضرت، مورد رضايت خدا و پيامبر و ائمه طاهرين عليهم السلام بوده است. و ميثم تمار در زندان عبيد الله بن زياد به مختار خبر داده بود كه او كه زندن نجات مى‌يابد و به خونخواهى حسين عليه السلام بر مى‌خيزد. از برخى روايات به دست مى‌آيد كه خروج مختار به اذن ويژه امام سجاد عليه السلام بوده است. جعفر بن محمد بن نما، در كتابش آورده است كه گروهى به عبد الرحمان بن شريح گفتند.....
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص 109،‌ الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
4. علامه محمد تقي تستري:
علامه محمد تقى تسترى مى‌گويد:
وبالجملة: حيث إن السجاد (عليه السلام) لم يكن تكليفه من الله تعالى الطلب بدم أبيه جعل المختار مرجعه في الطلب بدم الحسين (عليه السلام) أخاه، حيث إنه كان أكبر ولد أمير المؤمنين (عليه السلام) يومئذ.
از آنجايى كه امام سجاد عليه السلام خونخواهى پدرش تكليف او نبود،‌ مختار در اين قيامش مرجع خود را برادر امام حسين (محمد حنفيه) قرار داد؛ زيرا محمد در آن روز بزرگترين فرزند اميرمؤمنان عليه السلام بود.
التستري، الشيخ محمد تقي (وفات: معاصر)، قاموس الرجال، ج10، ص15، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامي،  ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الأولى1422
نتيجه:
با توجه به آنچه بيان شد، روشن مى‌شود كه حركت و قيام مختار در راستاى خونخواهى از قاتلان امام حسين عليه السلام و با اجازه حضرت على بن الحسين عليه السلام بوده است.
سؤال دوم:‌ آيا مختار مردم را به سوي محمد حنفيه دعوت مي‌كرد؟
سؤال دوم اين است كه اگر مختار به امامت على بن الحسين عليه السلام معتقد بوده، پس چرا طبق برخى گزارشها، مردم را به محمد حنفيه دعوت مى‌كرد؟
كشى بعد از اين كه روايات را در باره مختار نقل كرده مى‌گويد:
وَالْمُخْتَارُ هُوَ الَّذِي دَعَا النَّاسَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ...
مختار كسى بود كه مردم را به سوى محمّد بن على بن ابى طالب عليه السلام (محمد حنفيه) دعوت كرد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص342،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404ه‍
اين اظهارات كشى، دستاويز خوبى براى برخى از علماى اهل سنت شده و بر پايه اين سخن آنان نيز مطلب فوق را تكرار كرده و براى درهم كوبيدن شخصيت مختار، از آن استفاده كرده‌اند.
ابن كثير دمشقى مى‌گويد:
وكان يظهر مدح ابن الزبير فى العلانية ويسبه فى السر ويمدح محمد بن الحنفية ويدعو إليه.
مختار در ظاهر عبد الله بن زبير را مدح و در باطن او را دشنام مى‌داد و از محمد حنفيه ستايش و تمجيد مى‌كرد و مردم را به سوى او فرا مى‌خواند.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص290، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
از اين ادعاى فوق پاسخ هاى داده شده است كه در اينجا به سخن دو تن از بزرگان اشاره مى‌كنيم:
پاسخ آيت الله خوئي: محمد ادعاي امامت نكرد تا مختار از امامت او تبليغ كند.
آقاى خويى رحمة‌الله عليه در پاسخ به اين مطلب مى‌گويد: تا زمانى كه مختار زنده بود، محمد حنفيه ادعاى امامت نكرد تا مختار مردم را به سوى او دعوت كند.
وهذا القول باطل جزما، فإن محمد بن الحنفية لم يدع الإمامة لنفسه حتى يدعو المختار الناس إليه، وقد قتل المختار ومحمد بن الحنفية حي.
اين سخن قطعاً‌ باطل است؛ زيرا محمد بن حنيفه براى خودش ادعاى امامت نكرد تا اين كه مختار مردم را به سوى او فرا خواند،‌ مختار هنگامى كه كشته شد،‌ محمد حنفيه زنده بود.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص110، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
در تأييد سخن آيت الله خويى بايد گفت:‌ رواياتى داريم كه خود محمد حنفيه به ابو خالد كابلى و يك نفر ديگر گفته است: امامت بعد از برادرم حسين بن على، حق مسلم پسرش على بن الحسين است و صراحتاً‌ بيان كرده است كه على بن الحسين امام من است. اين روايات در بخش بعدى آمده است.
سيد علي بروجردي: اعتقاد مختار به امامت محمد حنفيه ثابت نشده است
سيد على بروجردى مى‌گويد: اين سخن كه مختار مردم را به سوى محمد حنفيه فراخوانده، اصلاً ثابت نشده و واقعيت ندارد تا جاى بحث و گفتگو داشته باشد:
وأما أنه اعتقد إمامته دون علي بن الحسين عليهما السلام فلم يثبت.
اين كه مختار به امامت محمد حنفيه معتقد بوده (غير از امامت على بن الحسين)، ثابت نشده است.
البروجردي، السيد علي أصغر بن العلامة السيد محمد شفيع الجابلقي (متوفاي1313هـ)، طرائف المقال، ج2، ص591،‌ تحقيق: السيد مهدي الرجائي،‌ مع إشراف: السيد محمود المرعشي، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة، چاپخانه: بهمن – قم، الطبعة الأولى1410
با توجه به آنچه بيان شد، امام سجاد عليه السلام و محمد حنفيه به عنوان بزرگ خاندان علوى براى مختار در قيامش اجازه دادند. خونخواهى و كشتن قاتلان امام حسين عليه السلام تنها هدف مختار بوده است كه از اين طريق به خوبى تحقق مى يافت بنابراين، انگيزه ديگرى نبود كه مختار مردم را به محمد حنفيه دعوت كند.
سخن مختار در زندان كوفه:
بلاذرى در أنساب الأشراف، طبرى در تاريخ، ابن اثير در الكامل فى التاريخ و ابن كثير در البدايه والنهاية سخن مختار را كه بيانگر اهداف و برنامه هاى قيام او است ذكر كرده اند:
فكان يقول في السجن: أما ورب البحار. والنخل والأشجار. والمهامة والقفار. والملائكة الأبرار. والمصطفين الأخيار. لأقتلن كل جبار. بكل لدن خطار. ومهند بتار. في جموع من الأنصار. ليسوا بميل أغمار. ولا عزلٍ أشرار. حتى إذا أقمت عمود الدين. ورأيت صدع المسلمين. وشفيت غليل صدور المؤمنين. وأدركت ثأر أبناء النبيين. لم يكبر عليّ فراق الدنيا ولم أحفل بالموت إذا أتى.
مختار هنگامى كه در زندان عاملان ابن زبير در كوفه گرفتار شد، مى‌گفت: سوگند به پرودگار درياها، نخل و درختان، فرشتگان راستگو،‌ برگزيدگان برتر همانا تمام جباران را خواهم كشت، با يارى اهل علم جنگجو، و شمشير كشيده، در ميان گروهى از ياران، كه منحرف و تاريك و فرارى و اشرار نيستند؛ تا زمانى كه عمود دين رابرپا داشتم، و قوت مسلمانان را ديدم، و اندوه سينه مومنين را شفا دادم، و خونخواهى فرزندان پيامبران را كردم، ديگر براى من دورى از دنيا بزرگ نيست، و نگران مرگ نيستم هر زمان كه به سراغ من آيد.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص350،‌ طبق برنامه الجامع الكبير.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3،‌ ص406، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج6،‌ ص30، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1358.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص495، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص250،‌ ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

مختار زمانى كه از زندان آزاد شد، با صراحت بيان نمود كه هدف او كشتن قاتلان امام حسين عليه السلام است و بس.
طبرى و ابن اثير مى‌نويسند:
وخرج أشراف الناس فلحقوا بالبصرة وتجرد المختار لقتلة الحسين فقال: ما من ديننا ترك قوم قتلوا الحسين يمشون أحياء في الدنيا آمنين بئس ناصر آل محمد أنا إذا في الدنيا أنا إذا الكذاب كما سموني فإني بالله أستعين عليهم الحمد لله الذي جعلني سيفا ضربهم به ورمحا طعنهم به وطالب وترهم والقائم بحقهم إنه كان حقا على الله أن يقتل من قتلهم وأن يذل من جهل حقهم فسموهم لي ثم اتبعوهم حتى تفنوهم.
اشراف كوفه از كوفه خارج شدند به بصره رفتند و مختار را در مقابل قاتلان حسين تنها گذاشتند. مختار گفت:‌ از برنامه دين ما نيست گروهى را كه حسين را كشتند رها كنيم تا در اين دنيا با خيال راحت زنده بمانند و ياران آل پيامبر بد زندگى كنند در حالى كه  من (با اين كه دشمنان كذابم ناميده اند) در دينا باشم. من از خدا در مقابل آنان كمك مى‌خواهم. سپاس خدايى را كه مرا شمشيرى قرار داد كه آنان را بزنم و نيزه قرار داد كه آنان را هدف گيرم و حق خونشان را بستانم و حق شان را بر پا دارم. بر خداوند سزاوار است كه قاتلان آنان را بكشد وكسانى را كه حق آنان را ضايع كرده ذليل كند، پس آنها را نام ببريد و دنبال كنيد تا نابود شوند.   
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3،‌ ص462، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج4، ص45، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

از اين سخنان مختار بر مى‌آيد كه او هدفى جز كشتن قاتلان امام حسين و گرفتن حق آنان مقصدى ديگرى ندارد و اگر چند روزى در كوفه حكومت كرده صرف به خاطر تحقق همين اهداف است.
-------------------------------------------------------------------------------------------
گروه پاسخ به شبهات، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page