ويژگيهاى بزرگ اخلاقى‏

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

بخشنده و بزرگوار:
1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين آمد و عرض كرد: اى فرزندرسول خداصلى الله عليه وآله من پرداخت ديه‏اى كامل را ضمانت كرده‏ام امّا از اداى آن‏ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا مى‏كنم و ازخاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده‏تر نيافتم.
پس امام حسين به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏كنم‏اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو مى‏دهم و اگر دو پرسش‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏گفتى تمام مالى را كه مى‏خواهى به تو مى‏دهم".
اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون‏منى مى‏خواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم)كه هيچ(وگرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام عليه السلام پرسيد: "برترين اعمال چيست؟"
اعرابى گفت: ايمان به خدا.
حضرت سؤال كرد: "راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسين پرسيد: "زينت دهنده انسان چيست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: در اين صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرودآيدوبسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آنگاه امام حسين‏عليه السلام خنديد و كيسه‏اى كه در آن هزار دينار بود، به اوداد وانگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مى‏ارزيد، بدوبخشيد وفرمود: "اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را دركجا نهد."(1)
2 - انس بن مالك گويد: پيش امام حسين‏عليه السلام بودم كه كنيز آن‏حضرت‏داخل شد و در حالى كه دسته‏اى گل براى آن‏حضرت آورده بود، به وى‏سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".
عرض كردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيزچندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: "چون به‏شما تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد".بهتر از تحيّت اين زن، آزاد كردنش بود".(2)
3 - يك اعرابى نزد امام حسين‏عليه السلام آمد و با خواندن قطعه‏اى شعر،حاجت خود را مطرح كرد. قطعه‏اى كه وى خواند چنين بود:
- نوميد نشد آن كس كه اكنون به تو اميد بسته و آن كس كه حلقه درخانه تو را به صدا در آورده است.
- تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدرت كشنده تبهكاران و فاسقان بود.
- اگر جدّ شما نمى‏بود، دوزخ بر ما فرود مى‏آمد.
وقتى وى اشعار خود را مى‏خواند، امام در حال خواندن نماز بودوچون از نمازش فارغ شد رداى خود را كنار زد و چهار هزار دينار طلابرداشت و به آن اعرابى داد و با سرودن اشعارى)به همان وزن وقافيه(فرمود:
- اين دينارها را بگير و بدان كه من از تو پوزش مى‏خواهم و نيز بدان‏كه من برتو دلسوز و مهربانم.
- اگر در سير صبحگاهى ما ابرى مى‏بود همانا بزرگ و پر باران مى‏شدوبر تو مى‏باريد.
- امّا روزگار دچار تغيير و دگوگونى مى‏شود و دست من خالى و تنگ‏است.
اعرابى از روى شوق گريست و از ژرفاى جانش آه گرمى كشيد و گفت:
چگونه اين دستان بخشنده، تهى و نابود مى‏شوند؟!!(3)
-------------------------------------------
1-اعيان الشيعه - سيّد محسن امين، ص‏40 - 29.
2-أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3-معصوم پنجم، جواد فاضل و نيز مناقب، ج‏4، ص‏66.
--------------------------------------
آية الله سيد محمد تقى مدرسى