حركت آزمايش ـ كشته شدن نفس زكيه

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

طـبـق روايـات و وضع اجتماعى و روند آن، هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام نيروهاى فعال و مؤ ثرى بدين ترتيب در مكه وجود دارد:
الف ـ حـكـومـت حـجـاز، بـا وجـود ضـعـفى كه دارد نيروهاى خود را جهت روياروئى با ظهور احـتـمـالى آن حـضـرت بـسـيـج مـى كـنـد، ظهورى كه مسلمانان چشم انتظار آن از مكه هستند و فعاليت هاى خود را بدين جهت در موسم حج افزايش مى دهند.
ب ـ شـبـكـه هـاى امـنـيتى ابر قدرتها، كه در راستاى تاءييد و پشتيبانى از حكومت حجاز و نـيـروهـاى سـفـيـانـى فـعـاليـت مـى كـنـنـد و يـا بـه صـورت مستقل اوضاع حجاز، بويژه مكه را مراقب اند.
ج ـ نـيـروهـاى امـنـيـتـى سـفـيـانـى، كـه در تـعـقـيـب فـراريـان مـديـنـه از چنگال حكومت وى مى باشد و پيوسته اوضاع را جهت ورود لشكر سفيانى در موقعيت مناسب، زيـر نـظـر داشـتـه تـا هـرگـونـه قـيـام و نهضت امام مهدى عليه السلام را از ناحيه مكه، سركوب نمايد.
در برابر اين تحركات مخالف: ناگزير يمنى ها در مكه و حجاز داراى نقش خواهند بود، بـويـژه از ايـن رو كـه حـكـومـت زمـيـنـه سـاز آنـهـا، چـنـد مـاه قـبـل از ظـهـور تـاءسـيـس مـى شـود، هـمچنانكه ياران ايرانى امام عليه السلام نيز در مكه حاضر مى شوند، بلكه حضرت داراى يارانى از خود مردم حجاز و مكه و حتى بين نيروهاى رژيم حجاز مى باشد.
در چـنـيـن فضاى موافق و مخالف، امام مهدى ارواحناه فداه، برنامه نهضت خويش را از حرم شـريف اعلان نموده و بر مكه استيلاء پيدا مى كند. البته طبيعى است كه روايات جزئيات اين برنامه را مشروحا بيان نمى كند. مگر آن مقدار كه در پيروزى انقلاب مقدس، سودمند و موثر است و يا لااقل ضرر و زيانى ببار نياورد.
بـارزترين حادثه اى كه روايات بيان مى كند اين است كه حضرت مهدى عليه السلام در 24 و يا 23 ذى حجه يعنى پانزده شب پيش از ظهور خويش جوانى از ياران و خويشان خود را جـهـت ايـراد بيانيه خود به سوى اهل مكه اعزام مى دارد، اما طولى نمى كشد بعد از نماز در حـالى كـه پـيـام حـضـرت مـهـدى عـليـه السلام و يا فرازهايى از آن را براى مردم مى خـوانـده دشـمـنـان بـه او حـمـله ور شـده و بـه طـرز وحـشـيـانـه اى وى را در داخـل مـسـجـد الحرام بين ركن و مقام به قتل مى رسانند و اين شهادت فجيع در آسمان و زمين اثر مى گذارد.
ايـن واقـعـه حركتى آزمايشى است كه فايده هاى بسيارى را در بر دارد از جمله چهره درنده خـوئى حـكـام حجاز و نيروهاى كافر حامى وى را براى مسلمانان آشكار مى سازد و نيز اين حـادثـه تلخ، زمينه را براى نهضت حضرت مهدى عليه السلام كه بيش از دو هفته بعد از آن حـادثـه طـول نـخـواهـد كـشيد فراهم مى سازد و در اثر اين جنايت وحشيانه و شتابزده، پشيمانى و ضعف بر تمام تشكيلات حكومتى آن سامان، سايه مى افكند.
خبرهاى مربوط به شهادت اين جوان نيك سرشت در مكه، در منابع شيعه و سنى به طور مـتـعـدد و در مـنابع شيعه بيشتر است كه نام او را غلام (نوجوان) و نفس زكيه ناميده است و بـرخـى روايـات نـام وى را مـحمد بن حسن ذكر كرده است از امير مومنان عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((آيـا نـمـى خـواهـيـد شما را خبر دهم از آخرين فرمانرواى حكومت خاندان فلان؟ عرض كـرديـم: آرى اى اميرمومنان فرمود: كشته شدن نفس بيگناه در سرزمين حرم بدست گروهى از قـريـش، سـوگند به خدائى كه دانه را مى شكافد و جان ها را مى آفريند بعد از اين واقعه بجز پانزده شب، حكومتى براى آنان باقى نمى ماند، پرسيديم: آيا پيش از اين حـادثـه يا بعد از آن اتفاقى رخ مى دهد؟ فرمود: در ماه رمضان صيحه آسمانى كه شخص بـيـدار را بـه وحـشـت و تـرس مـى افكند و خوابيده را بيدار مى سازد و دختران را از پشت پرده بيرون مى آورد.))(1)
از آنـجـائى كه معناى جمله ((گروهى از قريش)) نامفهوم است، به نظر مى رسد كه اين جمله اشتباه شده باشد. در روايتى مرفوع (2) و طولانى كه آن را ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده است آمده كه فرمود:
((قـائم بـه يـاران خـود مـى فـرمـايـد:اى دوسـتـان مـن اهل مكه مرا نمى خواهند ولى من براى اتمام حجت، نماينده خود را به سوى آنان مى فرستم تا آنگونه كه شايسته من است بر آنها حجت را تمام كند... از اين رو يكى از ياران خود را فـرا خـوانـده و بـدو مـى گـويـد بـه مـكه برو و اين پيغام را به مردم آن سامان برسان بـگـو:اى مـردم مـكه من پيام آور فلانى به سوى شما هستم، كه چنين مى گويد: ما خاندان رحـمـت و كـانـون رسـالت و خلافت الهى و از سلاله محمد صلى الله عليه و آله و از تبار انبياء مى باشيم از آن زمان كه پيامبر ما به ملكوت اعلا پيوست تا امروز در حق ما ظلم شد و بر ما ستمها رفت و حقوق مسلم ما پايمال گرديد اينك ما از شما يارى مى خواهيم و شما ما را يـارى نـمـائيد وقتى آن جوان اين سخنان را ابلاغ مى كند، بر او هجوم مى آورند و او را بـيـن ركـن و مـقـام بـه شهادت مى رسانند، او همان ((نفس زكيه)) است، چون اين خبر به اطـلاع امـام مـى رسـد بـه يـاران خـود مـى فـرمـايـد: نـگـفـتـم بـه شـمـا كـه اهـل مكه ما را نمى خواهند؟ ياران، حضرت را رها نمى كنند تا آنكه قيام مى نمايد و از كوه طـوى بـا سـيـصد و سيزده نفر به تعداد رزمندگان جنگ بدر، فرود مى آيد تا آنكه وارد مسجدالحرام شده و در مقام ابراهيم چهار ركعت نماز مى گزارد و آنگاه به حجرالاسود تكيه مـى دهـد و پس از حمد و ستايش خدا و ذكر نام و ياد پيامبر و درود بر او، لب به سخن مى گشايد به گونه اى كه كسى از مردم چنين سخن نگفته باشد.))
چـنـانكه گفتيم: اين روايت مرفوعه است و طوى نام يكى از كوههاى مكه و راههاى ورود به آن اسـت و آنچه درباره نفس زكيه آمده است، اين است كه وى فردى است داراى ايمان قوى، و آنـچـه در بـيـان چگونگى ظهور حضرت بهتر به نظر مى رسد اين كه آن بزرگوار و يارانش يك يك وارد مسجدالحرام مى شوند، چنانكه خواهد آمد.
ابن حماد تعدادى روايت را در صفحات 89، 91،92، نسخه خطى خود، درباره نفس زكيه اى كـه در مـدينه و ديگرى كه در مكه به شهادت مى رسد آورده است، از آن جمله روايتى است از عمار ياسر كه مى گويد:
((چـون نـفـس زكـيـه كـشـتـه شـود و بـرادرش در مـكـه بـه قـتـل رسـد در اثـر ايـن ضايعه منادى از آسمان ندا بر آورد كه: فرمانرواى شما فلانى است و او مهدى عليه السلام است كه زمين را پر از حق و عدالت سازد.))(3)
و نـيـز در كـتـاب يـوم الخـلاص بـه نـقل از فتاوى سيوطى ج 2 ص 135 از پيامبر (ص) روايت شده است كه فرمود:
((مـهـدى خـروج نـمـى كـنـد مـگر آنكه نفس زكيه كشته شود و چون او به شهادت رسيد اهـل آسـمـان و زمـيـن بـر قـاتـلان او غـضـبناك شوند، آنگاه مردم نزد مهدى در آيند و چونان عروسى كه شب عروسى به خانه شوهر مى برند گرداگرد او جمع شوند))
مـن ايـن روايـت را آنـطـور كـه بـه يـاد دارم در نـسـخه خطى ابن حماد مشاهده كردم اما هر چه جستجو كردم آن را نيافتم.
-----------------------
1-بحار ج 52 ص 234.
2-روايـتـى اسـت كـه از بـيـن سلسله سند و يا آخر آن يك يا چند نفر راوى حذف شده باشد.
3-نسخه خطى ابن حماد ص 91.
------------------
على كورانى