كشمكش بر سر قدرت بين اصهب و ابقع

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

از امام باقر(ع) نقل شده است كه فرمود:
((در آن سـال در تمام سرزمين هاى ناحيه مغرب اختلاف بسيار خواهد بود نخستين زمينى كه ويران مى شود شام است، هواداران درفش هاى سه گانه طرفداران اصهب، لشكريان ابقع و سپاه سفيانى، با يكديگر اختلاف مى كنند.))(1)
بـنـظـر مـى رسد كه ابقع فرمانروا، (يعنى كسى كه نقطه سياه و سفيد در چهره دارد) در فـرمـانـروائى شام از رقيبش ‍ اصهب يعنى (زرد چهره) سابقه دارتر است، زيرا روايات خاطرنشان مى سازد كه قيام اصهب از خارج پايتخت يا مركز بوجود مى آيد و وى بر سر اسـتيلاى بر آن شكست مى خورد.. در حاليكه ابقع قدرتمند اصلى و يا انقلاب گرى است كـه تـا انـدازه اى پـيروز مى شود و اصهب به رقابت با او برخاسته و از خارج پايتخت بـر او حـمـله ور مـى شـود امـا هـيـچـكـدام نمى توانند بر ديگرى پيروزى قطعى را بدست آورنـد، از ايـن رو سـفيانى از اين فرصت استفاده نموده و از خارج پايتخت دست به يورش مـى زنـد و هـر دوى آنـهـا را تـارومـار مـى كند احتمالا اصهب غير مسلمان است زيرا برخى از روايات او را با صفت ((علج)) كه معمولا وصف كفار است تعريف نموده است.
چـنـانـكـه بـنـظـر مـى رسـد، مـروانـى، كـه در مـنـابـع درجـه اول هـمـچـون كـتـاب غيبت نعمانى از او ياد شده است همان ابقع است و زمامدارى بعنوان رقيب سفيانى محسوب نمى گردد.
امـا گرايش سياسى ابقع و اصهب، از رواياتى كه آن دو را نكوهش نموده است بر مى آيد كـه آنـهـا مـخـالف و دشـمـن اسلام و طرفدار هواداران دشمنان اسلام و كفار مى باشند و از روايت بعدى استفاده مى شود كه اصهب هوادار روس ‍ (تركان) مى باشد.
((وقتى آن كافر، اصهب قيام كند و اقامت در پايتخت يا مركز بر او دشوار شود طولى نـمـى كـشـد كـه او كـشـتـه مـى شـود و آنـگـاه تـركـان فـرمـانـرواى آن حـكـومـت مـى گردند.))(2)
چـنـانـچـه ايـن روايـت صـحيح باشد بواسطه ضعف ابقع كه طرفدار غرب است، در اندك مدتى روس ها با نفوذ خود بر آنان چيره خواهند شد آنگاه غربى ها و يهوديان براى اعاده سـلطـه خـويـش بـر ساير سرزمينها براى جنبش سفيانى هم پيمان خود برنامه ريزى مى كنند، كه بيان خواهيم كرد.
بـنـابـراين، معناى اختلاف و درگيرى دو گروه نظامى در سرزمين شام كه در روايات آمده اسـت اخـتـلاف دو زمـامدار و نماينده روميان و تركها يعنى غربيها و روس هاست كه بين آنها درگيرى و رقابت شديدى بر سر زمامدارى منطقه بوجود مى آيد بگونه اى كه نيروهاى خود را بدآنجا گسيل داشته و منجر به جنگ مى شود. در همان روايت پيشين از امام باقر(ع) آمده است كه به جابر جعفى فرمود:
((پـيـوسـتـه بـر جـاى خـود باش و دست و پاى مجنبان تا علامتهايى را كه براى تو بـيان مى كنم مشاهد كنى: اختلاف در بين خاندان فلان و پيدايش ندا كننده اى كه از آسمان پـيـام مى دهد و اين صدا از ناحيه دمشق شنيده مى شود و مژده ظهور حضرت مهدى (ع) را مى دهد و فرو رفتن آبادى اى از شام كه آن را جابيه نامند و هواداران تركها روى آورده تا در جـزيـره فـرود آيـنـد و خـوارج روم در رمـله مـسـتـقـر خـواهـنـد شـد در آن سـال در هـر نقطه اى از زمين از ناحيه غرب اختلاف و درگيرى وجود دارد نخستين سرزمينى كـه نـابـود مـى شود شام است و ميان سه لشكر اصهب و ابقع و سفيانى اختلاف ايجاد مى شود.))
مـراد از نـزاع و اخـتـلاف بـيـن خاندان فلان، چنانكه در مبحث حركت ظهور از آن آگاه خواهيد شـد، اخـتـلاف و كـشـمـكـش بـيـن اعـضـاء خـانـدان حـاكـم بـر حـجـاز قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) مى باشد.
و صدايى كه از ناحيه دمشق مى آيد همان پيام آسمانى است كه مردم تصور مى كنند از جانب شـام يا غرب مى آيد. و يا اينكه براى مردم عراق اينگونه جلوه مى كند. زيرا گفتگوى آن حضرت (امام باقر)(ع) با جابر جعفى كوفى است و عبارت آن چنين است:
((آن صدا (پيام آسمانى) از جانب دمشق به گوش مى رسد.))
نـكـتـه قـابـل مـلاحـظـه در اين روايت آوردن عبارت ((برادران ـ حاميان ترك)) و ((از دين برگشتگان رومى)) است كه تفسير تركان را به روس ها تاءييد مى كند.
در روايتى ديگر چنين آمده است:
((گـروه شـورش كـننده اى از جانب تركان خروج مى كند و در پى آن فتنه روم رخ مى دهد..))(3)
كه خروج اين دسته از خوارج را از جانب تركان بيان كرده است.
خـيـلى روشـن اسـت كـه هر كسى در روايات مربوط به كشمكش و نزاع بين ابقع و اصهب و بـر سـر بـه قـدرت رسـيـدن در ايـن بـرهه و نيز بين آن دو و سفيانى و حضور نيروهاى مـغربى و ايرانى در سرزمين شام مطالعه كند.. در مى يابد كه تمام اين حوادث ارتباط و پـيـوسـتـگـى مـحـكـمـى بـا حـركـت ابـرقدرتها و اختلافات آنها و حكام دست نشانده آنان و ايستادگى امت در برابر آنها دارد.
اينك به روايتى اشاره مى كنيم كه درباره سه گروه كه در شام با يكديگر اختلاف پيدا مى كنند وارد شده است كه آن گروهها عبارتند از: لشكريان حسنى و اموى و نيروهاى قيس. و سـفـيـانـى بـا آمـدن خود آنها را شكست مى دهد، اين روايت در بحار از امام صادق (ع) چنين روايت شده است:
((اى سدير!: همواره در خانه باش، همچون گليم فرش شده آن و آرامش گزين همچون شـب و روز، پـس ‍ همينكه سفيانى خروج كرد بسوى ما كوچ كن ولو با پاى پياده. گفتم: فـدايـت شـوم آيـا پـيـش از آن چـيزى هست؟ فرمود: بلى و با سه انگشت دست خود به شام اشـاره نـمـود و فـرمـود: در شام سه درفش (لشكر) حسنى، اموى و قيس جمع مى شوند در حـاليـكـه با يكديگر اختلاف دارند، ناگاه سفيانى خروج مى كند و آنها را همچون كشتزار درو مى كند و من هرگز نظير اين را نديده ام.))
قـبـول اين روايت مشكل است، زيرا با روايات زيادى كه گروههاى سه گانه را تعيين مى كـنـد و آنـها را مربوط به ابقع و اصهب و سفيانى مى داند در تعارض است بعلاوه مرحوم كـليـنـى در كـافـى ج 8، ص 264 ايـن روايـت را فـقـط تـا ((ولو بـا پـاى پـيـاده)) نـقـل كـرده اسـت. و احـتـمـال مى رود اين قسمت آخر اضافه و يا تفسيرى از بعضى راويان باشد كه با اصل روايت در آميخته است... تا آخر.
و بـر فـرض صـحـت آن، بـايد درفش حسنى با حسينى اشتباه شده باشد كه همان درفش خـراسـانـيـان و ياوران درفش هاى سياه است و چنانكه سابقا گفتيم نيروهاى آنها با قواى مـغـربـى در شام خواهند بود و درفش اموى همان درفش اصهب است و درفش قيس همان درفش ابـقـع كـه تـعـدادى از روايـات ارتـبـاط او را بـا مـصـر بيان مى كند. بلكه برخى از آن روايات نشانگر اين است كه وى حركت خود را از مصر آغاز مى كند و يا اينكه از اهالى مصر و از قـبـيـله قـيـس مـى بـاشد.. همانگونه كه رواياتى وجود دارد كه خاطر نشان مى سازد، سفيانى بر مصر حكمرانى مى كند.. و الله العالم.
همچنين روايت ديگرى است كه مى گويد:
((مـردى از بـنـى هـاشـم فـرمـانـروائى مـى كـنـد و بـنـى امـيـه را بـقـتـل مـى رسـانـد بـگونه اى كه جز اندكى از آنها را باقى نمى گذارد و غير ايشان را نـمـى كـشـد، آنگاه مردى از بنى اميه خروج مى كند و در برابر هر مردى دو مرد را مى كشد بـه طـورى كـه جـز زنان كسى را باقى نمى گذارد در اين هنگام حضرت مهدى (ع) ظهور مى كند.))(4)
امـا ايـن روايـت قلمرو حكومت اين مرد هاشمى را قبل از سفيانى است مشخص نمى سازد كه آيا حـجـاز اسـت يا عراق.. و اگر روايات، قلمرو حكومت را سرزمين شام مى داند بايد پيش از ابـقع باشد، چرا كه روايات همداستانند بر اينكه سفيانى عليه وى و اصهب قيام مى كند و آن دو را بـقـتـل مـى رسـانـد و احـاديـث آن دو را از دشـمـنـان اهل بيت و شيعيان ايشان توصيف مى كند.
-----------------------
1-بحار، 52، ص 212.
2-الزام الناصب، ج 2 ص 204.
3-بحار، ج 52، ص 237.
4-نسخه خطى ابن حماد ص 75.
------------------
على كورانى