دوره استيلاى روميان

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

بـومـبـى، فـرمـانـرواى روم در سـال 64 ق.م بـا اشـغـال سـوريـه، آن را بـه امـپـراطـورى روم مـلحـق سـاخـت و در سـال دوم، قـدس را بـه تـصرف خويش در آورد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه قـرار داد، در انـجـيـل مـتـى آمـده است كه: در سال 39 ق.م قيصر روم، ((اگوست هيروديس ادومى)) را به عنوان فرمانرواى يهوديان برگزيد و او بنائى نو وسيع و زيبا را بر معبد بنياد كرد و به سال 4 ق.م در گذشت.(1)
چـنـانـكـه انـجـيـل هـا آورده انـد: پـسـر وى هـيـروديـس دوم، كـسـى اسـت كـه از سـال 4 ق.م تا سال 39 ق.م، فرمانروائى كرد و حضرت مسيح عليه السلام در زمان او ديـده بـه جـهـان گـشـود و هـم او بـود كـه يـحـيـى بـن زكـريـا عـليـهـاالسـلام را بـه قـتـل رسـانـد و سـر وى را بـر طـبـقـى زرين، نزد سالومه يكى از عناصر بد كاره بنى اسرائيل هديه فرستاد.(2)
انجيل ها و تاريخ نويسان، از آشفتگى ها و آشوب هايى كه در عهد نرون به سالهاى 54 م ـ 68 م. در قدس و فلسطين به وقوع پيوست و ماجراهايى كه ميان يهوديان و رومى ها و مـيـان خود يهوديها اتفاق افتاد ياد مى كنند، كه فسبسيان قيصر روم فرزند خود تيطس را بـه عـنـوان فـرمـانـرواى منطقه، در سال 70 م. منصوب كرد وى به قدس يورش برد و يـهـوديـان در آنـجا متحصن گشتند تا آنكه آذوقه آنان تمام شده ضعيف گرديدند، تيتوس ديـوار شـهـر را خـراب كـرد و آن را بـه اشـتغال خويش در آورد و با كشتن هزاران يهودى، خانه هاى آنها را ويران ساخت و معبد را در هم كوبيد و به آتش كشيد و به گونه اى آن را از بين برد كه مردم جاى آن را نيافتند و زندگان باقى مانده را به روم سوق داد.
مـسـعـودى در كـتـاب خـود (التـنـبـيـه و الاشـراف) مى گويد: شمار كشتگان در اين حمله از يهوديان و مسيحيان به سه هزار يعنى سه ميليون تن رسيد كه ظاهرا اين رقم مبالغه آميز اسـت پـس از ايـن حـوادث، رومـيـان بـا يـهـوديـهـا شـدت عمل بيشترى نشان دادند كه اوج آن هنگامى بود كه كنستانتين و قيصرهاى بعد از وى، آئين خود را بر پايه اعتقاد به مسيحيت نهاده و يهوديان را تحت آزار شكنجه قرار دادند، از اين رو يـهـوديـان نـسـبـت بـه جـنـگ خـسـرو پـرويـز كـه در سـال 620 م، در زمـان پـيـامـبـر اكـرم (ص) با مردم سرزمين شام و فلسطين پيش آمد و از پـيـروزى او بـر رومـيان خوشحال بودند، همچنانكه يهوديان حجاز نيز نسبت به اين نبرد شـادمـانـى مـى نـمـودنـد و پـيـروزى آنها را به مسلمانان آرزو مى كردند، كه اين آيه هاى شريفه نازل گشت:
((الف، لام، مـيـم)) سـوگـنـد بـه ايـن حـروف روم مـغلوب گرديد. در نزديك ترين سرزمين و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب مى گردند، در اندك سالى، از پيش و در آينده امر از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مى گردند به يارى خدا، و او هر كسى را كه بخواهد يارى مى كند و اوست غالب و مهربان.))(3)
بـه گـفـتـه مورخان، يهوديان، شمار زيادى از اسيران مسيحى را كه بالغ بر 90 هزار تـن مـى شـد از ايـرانـيـان، هـنـگـام پـيروزى آنان بر روميان خريدارى كرده و آنها را سر بريدند.
پـس از چندين سال كه هراكليوس بر ايرانيان پيروز گشت، يهوديان را مجازات نموده و هـر كـه را از آنـان در قـدس بـاقـى مـانـده بـود بـيرون راند و اين شهر نزد نصارى بر يهوديان تحريم گشت، از اين رو با خليفه عمربن خطاب شرط كردند كه هيچ يهودى در آن اقـامـت نـكـنـد و او بـه خواسته آنان پاسخ مثبت داد و اين مطلب را براى آنان در عهدنامه صـلح نـوشـت (4) و ايـن امـر در سـال 638 م، يـعـنـى سـال 17 هـجـرى بـود، كـه قـدس و فـلسـطـيـن جـزء دولت اسـلامى محسوب گرديد و تا سال 1343 هـ ق، 1925 م، يعنى تاريخ سقوط خلافت عثمانى بدست غربيان ادامه داشت.
اين مختصر از تاريخ يهوديان، امور متعددى را بر ما روشن مى سازد از جمله تفسير آيات مـقـدس سـوره اسـراء و غير آن، پيرامون يهوديان... و نتيجه تفسير آن و مقصود از گفتار خـداى سـبـحـان كـه فـرمـود: ((شما دوبار در زمين فساد مى كنيد.)) يعنى يك بار پيش از بـعـثـت پـيـامـبـر(ص) و ديـگـر بـار، بـعـد از آن و ايـن تـنها تقسيم بندى مناسب، درباره تبهكارى زياد آنهاست كه تاريخ يهود، مملو از آن مى باشد.
و مراد از اين فرموده خداوند كه: ((بندگانى از ناحيه خود را كه پر صلابت هستند عليه شـمـا بـرانـگيزيم)) مسلمانان مى باشند، چه اينكه خداوند در صدر اسلام ما را بر آنان مسلط ساخت و پيشينيان ما درون خانه هاى آنها به جستجو پرداخته و سپس وارد مسجد اقصى شـدنـد و هنگامى كه ما از اسلام فاصله گرفتيم، خداوند قدرت يهود را عليه ما به آنها بـاز گـردانـد و آنـان را بـوسيله اموال و فرزندان يارى رساند و از حيث جمعيت آنها را در جهان بيش از ما قرا داد، آنگاه بار دوم در نهضت زمينه ساز حكومت حضرت مهدى (ع) و حركت ظهور آن بزرگوار، خداوند، ما مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت و ما در تاريخ، غير از مـسـلمـانـان قـومـى را نـمى بينيم كه خداوند آنها را بر يهود چيره ساخته و سپس قدرت يهود را عليه آنها باز گردانده باشد.
امـا برترى طلبى وعده داده شده يهوديان بر ملتها و ساير مردم، تنها يك بار است، دو بار نخواهد بود و اين حسن برترى جوئى همزمان با تبهكارى دوم و يا نتيجه آن است... و ما اين برترى طلبى را در هيچ دوره اى از تاريخ يهوديان به جز بعد از جنگ جهانى دوم نمى بينيم.
امـروز يـهـوديان در مرحله دوم تبهكارى و برترى جوئى بزرگى بسر مى برند و ما در آغـاز سـلطـه الهى خويش بر آنان و مرحله رسوا شدن چهره كريه آنان هستيم... تا زمانى كه خداوند فتح و پيروزى عنايت كرده و ما قبل از ظهور امام مهدى (ع) و يا همراه آن حضرت وارد مـسـجـد اقـصـى گـرديـم، آن چـنـان كـه نـخـسـتـيـن بـار نـيـاكـان مـا داخل آن شدند و شيوه خود بزرگى آنها را در جهان درهم كوبيده و براندازيم.
امـا ايـن سـخـن خـداوند كه فرمود: ((اگر باز گرديد و توبه كنيد باز مى گرديم و ما جـهـنـم را بـراى كافران زندان قرار داديم.)) دلالت دارد بر اينكه بسيارى از يهوديان بـعـد از نابودى اسرائيل در جهان باقى مى مانند و كسانى كه اسلام نمى آورند به دست حـضـرت مـهـدى (ع) از سـرزمـيـن هاى عربى رانده مى شوند و بنا به گفته روايات آنها دوبـاره دسـت بـه تـبـهـكـارى مـى زنـنـد و ايـن امـر هـنـگـام حـركـت دجال يك چشم خواهد بود، كه حضرت مهدى (ع) و مسلمانان به زندگى آنان خاتمه مى دهند و خداوند دوزخ را براى كسانى كه از آنها كشته مى شوند زندان قرار مى دهد و مسلمانان، با بازداشت و زندانى نمودن باقيمانده آنان از حركت و تبهكارى آنها جلوگيرى مى كنند.
-----------------------
1-انجيل متى، ص 2.
2-انجيل مرقس، 6:16 ـ 28.
3-روم: 1 ـ 5.
4-تاريخ طبرى: ج 3، ص 105.
------------------
على كورانى