چرا با حسين عليه السلام دشمنى مى كردند؟

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

يكى از دلائل دشمـنى زمـامـداران عـمـوما با اولياء خدا ترس ازدست دادن حكومتشان وسيله اولياء اللّه بوده و اين معنى از اول خلقت تا امروز صادق است اما اين معنى ملازم با دشمنى درونى نيست بلكه هرگاه احساس مى كردند كه وجود كسى براى حكومت و سلطنتشان مضر است با او به ستيز بر مى خواستند.
امـا عـداوت برخـى از انسانها با اولياء خـدا ذاتـى و درونى است و اين نوع عـداوت مخصوصى افراد حرامزاده است چنانكه در روايات بسيارى آمده است ولدالزنا دوستدار على و اولادش نخواهد بود.
قال على عليه السلام لا يحبّنى كافر و لا ولدزناء
على عليه السلام فرموده: كافر و زنازاده نمى تواند مرا دوست بدارد.(1)
قـال ابو سعـيد الحدرى :كنّا نختبر اولادنا بحبّ على بن ابى طالب عليه السلام فمن احبّه عرفنا انّه منّا.(2) ابو سعيد خدرى گفت: فرزندانمان را با دوستى على بن ابيطالب عليه السلام امتحان مى كرديم، هر يك كه على را دوست مى داشت مى دانستم كه فرزند ما است.
قـال جابر الانصارى: مـا كنّا نعـرف المـنافـقـين عـلى عـهد رسول الله الاّ ببغضهم عليّا و ولده.(3)
جابر انصارى گويد: ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم منافقان را با دشمنى على و اولادش مى شناختم ! و يكى از دلائل دشمنى يزيد با خاندان پيامبر همين معنى است ، كه محدث بزرگ مرحوم حاج شيخ عباس قمى در كنار كتاب تتمة المنتهى مى گويد: ميسون مادر يزيد غلام پدر خود را به خود تمكين داد و به يزيد حامله شد.(4)
بنى اميه تحمل فضائل امامان را نداشتند
يكى ديگر از دلائل دشمنى بنى اميه و ساير خلفاء با امامان عليهم السلام اين بود كه امامان داراى فضائل بى شمارى بودند كه ديگران فاقد آن بودند و با وجود آنكه تمام قـدرت و امـكانات را در اخـتـيار داشتـند اما مى ديدند كه مردم علاقمند امامان اند برايشان گـران مـى آمـد و تـحمـلش را نداشتـند و برايشان حسد مـى بردند فـضائل ائمـه عـليهم السلام كتابها را پر كرده، مخصوصا تاريخ حضرت رضا و امام جواد عـليهمـاالسلام و جلساتـى كه مـاءمـون عـباسى تـشكيل داد و اين بزرگـواران مـناظراتـى با عـلمـاى اديان داشتـند تـا حدى پرده از فضائل اهل بيت عليه السلام برمى دارد.
و در كتاب بحارالانوار مجلسى رضوان الله تعالى عليه در باب زندگى هر يك از ائمه علهيم السلام ابوابى از فضائل هر يك ديده مى شود.
---------------------------------------------
1-بحار ج 39/ص 296 و 302.
2-بحار ج 39/ص 296 و 302.
3-بحار ج 39/ص 296 و 302.
4-تتمة المنتهى ص 92.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى