گزارش كشته شدن حسين به مدينه منوره

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

عبيدالله بن زياد پس از آنكه سرهاى شهدا را به شام فرستاد عبدالملك سلمى را خواست و گـفـت به مـدينه برو و بشارت قـتـل حسين را به امير مدينه عمروبن سعيدبن العاص برسان ، عـبدالمـلك مـى خـواست عذر بياورد ليكن ابن زياد نپذيرفت كه انعطاف پذير نبود، مبلغى به او داد و گفت اگر مركبت در راه ماند مركب ديگرى بخر و سريع خود را به مدينه برسان مبادا قبل از تو ديگرى خبر را برساند.
عبدالملك گويد: چون وارد مدينه شدم مردى از قريش مرا ديد و پرسيد چه خبر؟
گفتم: الخبر عندالامير! ((خبر نزد امير است.))
قريشى گفت: انّا للّه و انّا اليعه راجعون. حسين بن على عليه السلام كشته شد.
عبدالملك بر حاكم مدينه وارد شد، حاكم پرسيد: هان چه خبر؟
عبدالملك گفت: خبرى كه امير را خوشحال كند، حسين كشته شد!
والى مدينه گفت: پس برو در كوچه ها اعلان كن.
عـبدالمـلك گـويد: وقـتى صداى اعلان من بلند شد چنان ناله و شيونى از خانه هاى بنى هاشم برخـاست كه هرگز اين چنين ناله اى از كسى نشنيده بودم ، وقتى گزارش كار را به عمروبن سعيد دادم خوشحال شد و خنديد و گفت :
عجّت نساء بنى زياد عجّة

كضجيج نسوتنا غداة الارنب (1)

زنان بنى زياد ناله كردند همانطور كه زنان ما در روز ارنب ضجه و ناله نمودند.
سپس گفت : هذه واعية بواعية عثمان.))
((يعنى امروز بنى هاشم به تلافى روزى است كه عثمان كشته شد.))(2)
حوادث بين راه شام :
كسانيكه همـراه سر مـقـدس حسين به شام مى رفتند در اولين منزلى كه فرود آمدند در حاليكه ماءمورين مشغول صرف غذا و شرب خمر و سرگرمى و خوشحالى بودند مشاهده كردند كه ناگهان دستى آشكار شد و بر ديوار نوشت :
اترجو امّة قتلت حسينا

شفاعة جدّة يوم الحساب

((آيا امتى كه حسين را مى كشند اميد شفاعت جدش را در روز حساب و قيامت دارند.))
همـراهان مـضطرب و هراسان شدند، بعضى ها خواستند دست را بگيرند نتوانستند و دست غايب شد، سپس ماءمورين به غذا خوردن مشغول شدند، دوباره دست ظاهر گشت و اين بيت را نوشت:
فلا و اللّه ليس لهم شفيع

و هم يوم القيامة فى العذاب

((نه چنين است بخدا قسم كه اينها شفيعى ندارند و در روز قيامت معذب خواهند بود.))
مـجددا خواستند دست را بگيرند ناپديد شد و چون به غذا خوردن نشستند دست پديدار شد و نوشت:
و قد قتلوا الحسين بحكم جور

و خالف حكمهم حكم الكتاب

((حسين را به حكم حاكم جور كشتند و حكم آنها مخالف حكم خدا است.))
خوردن غذا بر همه ناگوار شد و از آنجا كوچ كردند.(3)
---------------------------------------------
1-ارنب جنگـى بود مـيان بنى زبيد و بنى زياد كه بنى زياد شكست خوردند و بنى زبيد انتقام گرفتند و عمرو بن معديكرب شاعر بنى زبيد چنين گفته است .
2-نفس المهموم ص 415 - طبرى ج 7/ص 383 - بحار ج 45/ص 121 - ارشادمفيد ص 247.
3-بحار ج 45/ص 184 و 125 - نفـس المـهموم ص 422 - صواعق المحرقة ص 192 - ينابيع المودة ص 351.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى