زينب و سر ابى عبدالله عليه السلام

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

مـسلم جصاص گـويد: ام كلثوم سر از محمل بيرون آورد و خطاب به مردم كوفه كرد و فـرمـود: ساكت، مـردم كوفه ! مردانتان ما را مى كشند و زنانتان بر ما مى گريند! حاكم بين ما و شما در روز رستاخيز خدا است.
در حاليكه ام كلثـوم با مردم سخن مى گفت ناگهان ضجه و ناله مردم بلند شد، از اين شيون ناگهانى تعجب كردم كه سرهاى شهدا را مشاهده در حاليكه سر ابى عبدالله مقدم بر آنها بود وارد جمـعـيت شد سر حسين مـانند ماه شب چهارده شبيه ترين انسانها به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود با موهاى مشكين كه بن موها از خضاب جدا شده و سفـيد بود، باد محاسن شريفش را به چپ و راست حركت مى داد چشم زينب به سر بريده برادر افـتـاد و ناراحت گـرديد و بى اخـتـيار سر به چـوبه مـحمـل زد كه خـون از زير مقنعه اش جارى شد و با اشاره به سر مقدس با سوز و گداز عجيبى به اين اشعار مترنم گرديد:
يا هلالا لمّا استتم كمالا

غاله خسفه و اءبدى غروبا

ما تو همت يا شفيق فواءدى

كان هذا مقدرا مكتوبا

يا اخى فاطم الصغيرة كلّمها

فقد كاد قلبها ان يذوبا

يا اخى قلبك الشّفيق علينا

ما له قد قسى و صار صليبا

يا اخى لو ترى عليا لدى الا

سرمع اليتم لا يطيق جوابا

يا اخى ضمّه اليك و قرّبه

و سكّن فواده المرعوبا

ما اذلّ اليتيم حين ينادى

بابيه و لا يراه مجيبا

1 ـ ((اى ماه يكشبه زينب هنوز وقتى بر تو نگذشته و زمان خسوف فرا نرسيده، چه شده كه منخسف گشته و غروب نمودى؟!))
(زيرا خسوف در شبهاى 13 و 14 و 15 ماه رخ مى دهد.)
2 ـ ((اى برادر زينب (شهادت ترا فكر مى كردم ) ليكن تصور نمى كردم كه مقدر شده باشد سرت را بالاى نيزه كنند.))
3 ـ برادر! با فاطمه كوچكت حرف بزن كه نزديك است قلبش ‍ بگدازد.))
4 ـ ((برادر چـه شده كه قـلب مهربان تو از ما جدا شده و بر سر نيزه به دار آويخته شده.))
5 ـ ((برادر اگـر عـلى را ببينى خـواهى يافت كه اسارت و يتيمى چگونه قدرت سخن گفتن را از او گرفته است.))
6 ـ ((برادر او را در آغـوش گـير و به خـود نزديك گـردان تـا قـلب لرزانش آرام گيرد.))
7 ـ ((چـه قـدر بر يتـيم سخـت مـى گـذرد كه پـدرش را بخـواند و او پـاسخـش ‍ ندهد)) (1)
---------------------------------------------
1-نفس المهموم ص 400- بحار45/115- ينابيع الموده ص 350.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى