احترام عالم از اميرالمؤ منين عليه الصلاة و السلام

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

يكى از شاگردان شيخ اعظم مرتضى انصارى اعلى الله مقامه ، بنام آخوند ملا عبدالله بهبهانى در اثر حوادث روزگار مبلغ پانصد تومان (كه در صد سال پيش پول بسيار هنگفتى بوده است ) مقروش مى شود، و پرداخت اين مبلغ هنگفت عادتا براى او محال مى بود،
خدمت استاد خود جناب شيخ انصارى مى رسد و جريان را گزارش ‍ مى دهد، شيخ مى فرمايد شما سفرى به تبريز برويد، انشاء الله گشايشى خواهد بود.
ايشان حركت مى كند، و به تبريز رفته به منزل امام جمعه شهر وارد مى شود، ايشان چندان اعتنائى به او نمى كند، پس از اذان صبح ، رئيس التجار شهر تبريز، نزد امام جمعه مى آيد و مى گويد: آيا شب گذشته كسى از اهل علم نزد شما آمده است ؟ ايشان مى گويد: بلكه يك نفر از اهل علم از نجف اشرف آمده است و من هنوز با ايشان صحبت نكرده ام كه چرا آمده و كيست ؟
تاجر بزرگ شهر مى گويد: خواهش مى كنم ، ميهمان خود را به من واگذار كنيد، و سپس با كمال احترام شيخ را به منزل مى برد، و ميهمانى ترتيب مى دهد، و در آن ميهمانى پنجاه نفر از تجار را براى صرف ناهار دعوت مى كند،
پس از صرف نهار مى گويد: آقايان شب گذشته ، در خواب ديدم كه من بيرون شهر هستم ، ناگاه جمال مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام را ديدم كه سوار هستند و رو به شهر مى آيند، دويدم و ركاب مبارك را بوسيدم و عرض ‍ كردم :
اى مولاى من چه شده كه تبريز ما را به قدوم مبارك مزين فرموده ايد؟
حضرت فرمود: قرض زيادى داشتم ، آمده ام تا در شهر شما قرض خود را ادا كنم !!
از خواب بيدار شدم ، و در فكر فرو رفتم ، خواب را اينگونه تعبير كردم كه حتما يكى از خواص درگاه آن حضرت قرض زيادى دارد و به شهر ما آمده است ،
سپس فكر كردم كه مقربان درگاه حضرت ، در درجه اول سادات و علماء هستند، منتهى مانده بودم كه در كجا بايد او را پيدا كرد، با خود گفتم : اگر از اهل علم است حتما نزد علماء مى رود،
پس از نماز صبح ، از خانه بيرون آمدم ، تصميم داشتم اول خانه هاى علماء را جستجو كنم و سپس به مسافرخانه ها بروم ، اتفاقا اول به منزل آقاى امام جمعه رفتم ، و اين جناب شيخ را يافتم و معلوم شد كه ايشان از علماى نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ايشان ادا شود و بيش از پانصد تومان بدهكارند،
من خودم يك صد تومان مى دهم ، ساير تجار هم كمك كردند به گونه اى كه تمام قرض ايشان ادا شد و مبلغى نيز اضافه آمد كه با آن خانه اى در نجف اشرف خريدارى نمود.
عالم متقى مرحوم حاج ميرزا محمد بوشهرى ، راوى اين جريان كه نوه آن عالم نجفى مى باشد، مى فرمايد: آن خانه فعلا موجود است و به من ارث رسيده است .(1)
----------------------------
سیدمحمد نجفی یزدی
----------------------------
1- داستانهاى شگفت ص 38