شفاى زهرا كوچولو

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

((آقاى آقاجانپور)) در ارتش خدمت مى كنند. او هر روز صبح آفتاب طلوع نكرده به محل كار خود مى رود و غروب به منزل باز مى گردد.
از مدتها قبل به دليل تداركات بسيار مهم و محرمانه به ((آقا جانپور)) ماموريت مى دهند كه خود را به مناطق جنوبى جنگ برساند.
او به همراه كليه پرسنل و همكارانش به محل ماموريت اعزام مى شود.
هيچ كسى نمى داند چه حادثه اى در انتظار است . ((آقاى آقاجانپور))، گاه در خلوت نگران همسر باردارش است كه تنها و به دور از بستگان در ياسوج زندگى مى كند.
((خدايا خودت مراقب او باش . همسرم را به تو مى سپارم )).
((فقط ياد خدا او را آرام مى كند)). روزى كه نامه همسرش را به او مى دهند، همه در آماده باش كامل بودند.
((آقاى آقاجانپور))، با خواندن نامه همسرش چنان روحيه مى گيرد كه قصد دارد براى انجام كارهاى خطرناك داوطلب شود. همسر مهربان او يادآور شده بود كه فرزندانم به وجود پدر قهرمانشان افتخار مى كنند و من در برابر مردم سربلند و با افتخار قدم مى زنم .
تو باعث افتخار همه ما هستى . نگران كودكمان هم نباش ، او در آينده به دنيا مى آيد و منتظر پدرش مى ماند.
اشك از گونه هاى ((آقاى آقا جانپور)) سرازير شد و خود را مهياى نبردى جانانه كرد.
غروب همان روز نبرد آغاز شد و در مدت كوتاهى بخش عظيمى از ميهنمان از لوث وجود بعثى ها پاك شد.
سپاهيان اسلام خرمشهر قهرمان را آزاد كردند و ((آقاى آقا جانپور)) هم كه در اين افتخار سهيم بود پس از بيرون ريختن سربازان بعثى به ياسوج بازگشت .
دو ماه بعد از فتح خرمشهر، فرزند ((آقاى آقا جانپور)) به دنيا آمد. او دخترى زيبا و معصوم بود. پدر نام فرزندش را ((زهرا)) گذاشت . ((زهرا)) همه وجود ((آقاى آقا جانپور)) بود، علاقه آن دو، روز به روز بيشتر و بيشتر مى شد، به طورى كه پدر كمتر روزى مى توانست دورى دخترش را تحمل كند.
((در يكى از روزها خواهر بزرگ زهرا، او را به بيرون از خانه مى برد و روى يك سكو كه نسبتاً بلند بود قرار مى دهد. زيرا آن موقع به زحمت مى نشست . دختر بزرگ آقاى آقا جانپور يك لحظه حواسش به اطراف پرت مى شود و زهرا در همين زمان كوتاه از چايش حركت مى كند و به زمين مى خورد.
سر زهرا به شدت به بتون آرمه محكمى كه در مسير بود برخورد مى كند و از هوش مى رود)). زهرا به كمك خواهرش ، بى هوش به خانه رسانده مى شود.
((يا حضرت ابوالفضل ...)) چه بر سر ((زهرا)) آمده است . ((زهرا)) همان لحظه به هوش مى آيد و مادر كه دستپاچه است و نمى داند چه كند، به انتظار ورود همسرش مى نشيند، مرد خانه تا دقايق ديگر پيدايشان مى شود. ((آقاى آقاجانپور)) وقتى در جريان ماوقع قرار مى گيرد، نگاهى به دخترش مى اندازد او را بى هوش مى يابد.
((زهرا)) هر چند وقت يك بار به هوش مى آيد و استفراق مى كند، به سرعت پدر متوجه خطر مى شود و ((زهرا)) را به ((بيمارستان هلال احمر)) ياسوج مى رساند. پزشك بيمارستان به محض معاينه ((زهرا)) مى گويد. سمت راست بدن دخترتان فلج شده است .
فلج ؟!.... نه !... چرا؟....
او را بايد به ((بيمارستان نمازى شيراز)) ببريد.
((موقع حركت به سمت شيراز، پدر متوجه بى حركت بودن دست و پا و صورت سمت راست زهرا شد)). از اين رو تصميم گرفت هرچه زودتر خودش را به شيراز برساند.
فاصله ياسوج تا شيراز، يكصد و هشتاد كيلومتر است و جاده پيچ و خم زيادى هم دارد.
((آقاى آقا جانپور)) به همراه همسرش و يك دوست خانوداگى راهى ((بيمارستان نمازى شيراز)) مى شوند. موقع رفتن يكى از پزشكان مى گويد: فلج شدن بچه حتمى است . فايده ندارد او را به شيراز برسانيد.
پدر نااميد از آنچه شنيده ، با سينه درد آلود و گلوى بغض دار و چشمهايى كه به اشك نشسته ، پشت فرمان راه را تا شيراز سينه مى كند و ((در همان حال كه دلشكسته و محزون است ، به حضرت ابوالفضل (ع ) متوسل مى شود و گونه اش را از اشك تر مى كند و با حنجره بغض آلود او را مى خواند.
يا ابوالفضل العباس .... يا مظلوم ... شفاى دخترم را از خودت مى خواهم. اشك از گونه پدر سرازير شده و او نمى داند كه همسر و دوست خانوادگى هم همپاى او اشك مى ريزند. دلها شكسته است. اميدى جز ائمه اطهار (عليهم السلام ) نيست. دل كه مى شكند، هر جا كه باشى، دعا به عرش ‍ مى رسد. صداى تو را ملائك مى شنوند و اگر گوش جان را شكسته باشى صداى بال ملائك را در اطراف خود حس مى كنى . ملائكى كه دعاى تو را به آسمان مى برند و به عرش كبريايى مى رسانند)).
چهل كيلومتر از ياسوج دور شده اند كه ((ناگهان صداى دوست خانوادگى آنها كه زهرا را در آغوش گرفته ، بلند مى شود. زهرا خوب شد.... دست و پايش تكان مى خورد)). اين صدا و اين خبر دلنشين ، چنان ذوق را در تن پدرنشاند كه همان جا ترمز كرد. زهرا را در آغوش گرفت و دست و پايش را به دقت نگاه كرد و آنگاه آن را به سينه فشرد و با همه وجود گريست .
حالا چه مى كنى ؟ اين را همسرش پرسيد و او گفت :
بايد به شيراز برويم و ببينيم دكتر چه مى گويد: با اين سخن دوباره سينه جاده را شكافتند و راه شيراز را در پيش گرفتند. دو ساعت بعد، در بيمارستان ، پزشك متخصص پس از معاينه دقيق زهرا دستور داد از سر عكس رنگى بگيرند. عكس ساعتى بعد آماده شد. پزشك پس از معاينه دقيق گفت :
((خيلى عجيب است يكى از رگهاى مغز قطع شده است . مقدارى خونريزى شده ولى معلوم نيست چطور دو سر رگ دوباره به هم جوش خورده و خونريزى هم قطع شده است .
دو سر رگ چنان به هم وصل شده اند كه من تا امروز سراغ ندارم پزشكى در سراسر دنيا چنين پيوندى زده باشد)).
به پزشك گفتم : ((در بين راه به حضرت ابوالفضل العباس (ع ) متوسل شده بودم )).
دكتر لبخند مهر آميزى زد و گفت : ((شما به بهترين پزشك دنيا پناه برده ايد. به هر حال سلامت فرزندتان مبارك باشد)).
حالا بايد چه كنم ؟! او را به حياط بيمارستان ببريد و دو ساعت صبر كنيد اگر استفراغ كرد به نزد من بياوريد. اگر استفراغ نكرد به شهرتان برگرديد.
دو ساعت انتظار به پايان رسيد و آقاى آقاجانپور به همراه همسر و فرزندش ‍ و دوست خانوادگى شان راهى ياسوج شدند.
الان بعد از چندين سال زهرا در كلاس سوم راهنمايى درس مى خواند. او از كلاس اول ابتدايى تا كلاس سوم راهنمايى ، رتبه اول را كسب كرده و هنوز هم وقتى از پدر و مادرش مى شنود كه به ((شفاعت حضرت ابوالفضل العباس (ع ) بهبودى يافته ، از خداوند و ائمّه اطهار (عليهم السلام ) تشكر مى كند)).
ما استجابت دعاى خانوداه آقا جانپور و سلامت دخترشان را تبريك گفته و آرزوى طول عمر با عزت برايشان داريم .(1)
دل مى بَرَدَم ز خود خدايا

شعرم ، غزلم چه شد خدايا

دل رفته ز دستم ايّهاالناس

من مانده ام و دو دست عباس

من مانده ام و ديده پر از اشك

در تشنگى گلوى يك مشك

گفتم به دل اى غزل كجايى

تا شرح غمش بيان نمايى

يك جام بنوش اى دل من

از باده ى ناب كربلايى

نه حال غزل ندارم امشب

عبّاس تو را دچارم امشب

شب بود و دل خداپرستان

شمر آمد و داد امان بدستت

اى آبروى على نرفتى

گفتند بيا ولى نرفتى

وقتى كه جواب ((لا)) شنيدند

يك دست تو را ز تن بريدند

يك دست اگر صدا ندارد

كس چون تو چنين وفا ندارد

سقّا شدن تو عاشقانه است

مشك و لب تشنه يك بهانه است

مشك تو به سوى مى پرستى است

لبريز شراب ناب هستى است

اين مشك اگر بدون آب است

امّيد سكينه و رباب است

وقتى كه ز شطّ صدا نيامد

از خيمه يكى تو را صدا زد

كاى ساقى تشنه كام اى مرد

بى آب به سوى خيمه برگرد

سقّاى بريده دست برگرد

پشت پدرم شكست برگرد

پيوند سپاه كوچك ما

با رفتن تو گسست برگرد

آب آور كودكان ابالفضل

زينب به عزا نشست برگرد

امّيد خيام آل طاهاست

بر دست تو پاى بست برگرد

تو رفتى و سوز تشنگى رفت

اين حرف سكينه است برگرد(2)

---------------------------------------
1-مجله خانوداه سال پنجم شماره نود پانزدهم اسفندماه 1374 شماره مخصوص نوروز 1375 ص 22.
2-نماز شام غريبان 80
------------------------------
على مير خلف زاده

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page