خادم العباس

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

((مرحوم آيت الله العظمى اراكى رحمة الله عليه )) از مرجع بزرگ ((حضرت آيت الله العظمى ميرزا محمد حسن شيرازى )) صاحب فتواى معروف تنباكو نقل كرد كه ايشان فرمودند:
من براى زيارت مرقد منّور(( امام حسين (ع ))) از سامرا به سوى كربلا روانه شدم ، در مسير راه به يكى از طوايفى كه در آنجا سكونت داشتند رسيدم و به آنها وارد شدم .
رئيس طايفه از من پذيرائى گرمى كرد، در اين ميان زنى نزد من آمد و گفت :(( السلام عليك يا خادم العباس ، سلام بر تو اى خادم عباس .))
من از اين جور سلام كردن متعجب شدم ، از رئيس طايفه پرسيدم اين زن كيست ؟ گفت : خواهرم است . گفتم : چرا اينطور به من سلام مى كند؟!
گفت : علت دارد گفتم : علتش چيست ؟ گفت : من سخت بيمار بودم به طورى كه همه بستگانم از درمان و ادامه زندگيم نااميد شدند، مرگ هر لحظه به من نزديك مى شد. در حال احتضار بودم ، ناگهان منظره اى در برابر چشمم آشكار شد، ديدم خواهرم بر بالاى تپه اى كه جلو محلّ طايفه ما قرار دارد رفت و رو به سوى بارگاه ((حضرت عباس (ع ))) كرد با گيسوى پريشان و ديده گريان گفت : ((يااباالفضل از خدابخواه به برادرم شفا عنايت كند.))
ناگهان ديدم دو بزرگوار به بالين من آمدند، يكى از آنها به ديگرى فرمود: برادرم (( حسين )). ببين اين زن مرا وسيله شفاى برادرش نموده از خدا بخواه او را شفا دهد.
((آقا امام حسين (ع ))) فرمود: برادرم (( عباس )) اين شخص بايد از دنيا برود، كار از كار گذشته ، باز خواهرم براى دومين بار و سومين بار از(( مولانا العباس ‍ (ع ))) تقاضاى عنايت و لطف كرد، ديدم ((حضرت عباس (ع ))) با ديده اشكبار به (( امام حسين (ع ))) فرمود: برادرم از خدا بخواه اين بيمار شفا يابد و گرنه لقب (( باب الحوائجى )) را از من برداريد و بگيريد.
((امام حسين (ع ))) با توجهّى كامل فرمود: اى برادر خدايت سلام مى رساند و مى فرمايد:(( اين لقب برازنده وجود توست و تا قيامت پابرجاست و ما به احترام تو اين بيمار را شفا داديم .))
من سلامتى خود را باز يافتم ، از آن ببعد خواهرم به هركس كه ارادت خاصى داشته باشد و مقام نورانى او در قلبش جاى بگيرد، او را(( خادم العباس )) مى خواند، اين است راز سلام دادن خواهرم به اين نحو مخصوص .(1)
عباس عبد صالح پروردگار است

فضلش براى خلق آشكار است

عباس اى سقاى اطفال برادر

غافل نگشتى يكدم از حال برادر

در كربلا داد جوانمردى تو دادى

تا آنكه بر روى عقيدت جان نهادى

جانها به قربان تو و عهد و وفايت

بر حق شدى فانى كه چون حق شد بقايت

اى ماه آل هاشمى اى با شهامت

اى زنده و جاويد نامت تا قيامت

امشب من غمديده رو سوى تو دارم

از طوس روى دل سوى كوى تو دارم

باب الحوائج حاجت ما را رواكن

ما را طلب اى دست حق در كربلا كن

(ثابت ) زده بر دامنت دست ارادت

او را مكن در حشر نوميد از شفاعت (2)

------------------------------------------
1-الوقايع و الحوادث، 3/36.
2-گلزار ثابت،
----------------------------------
على مير خلف زاده