حرم امن
ز يمن اش بهره ور خلق زيارتگاه هر خلق
مدينه است نامش زياد است احترامش
چو كعبه منزل اوست چه جنت خلوت اوست
از آفاتش خبر نيست بلا را رهگذر نيست
چو مكه جاى امنيست كسى خائف در آن نيست
مقر زهد و علم است محلم صلح و سلم است
نه در آن خوف و حرب است نه جاى طعن و ضرب است
محمد (ص ) را مقام است جدل در آن حرام است
نبى داده است فرمان كه باشد ساكن آن
چه اهلى چه مهاجر چه زوار و مسافر
ز شر خصم محفوظ ز عيش صاف محفوظ
نبى تا در جهان بود همان فرمان روان بود
ز بعد مصطفى هم نخورد اين امر بر هم
اگر مى كرد كس خون به يثرب ملتجى چون
شر از كشتى امان بود معينش مردمان بود
ز بعد مصطفى هم نخورد اين امر بر هم
ز هجرت تا چهل سال نشد اين حكم ابطال
اخراج از مدينه
از او شد هتك اسلام از او شد نقض احكام
نخستين كارش اين بود كه كتبا امر فرمود
به والى مدينه به قهر و خشم و كينه
كه از فرزند زهرا امام اهل دنيا
بگيرد بيعت وى و يا عمرش كند طى
حسين از اين خبر شد كه هنگام خطر شد
دو كار اندر نظر هست كه در هر يك خطر هست
اگر بيعت كند شاه شود هر فرد گمراه
اگر سازد تبانى كشندش بى تاءنى
امام عادل بر چو خود را ديد مضطر
شبانه قلب پر خون ز يثرب رفت بيرون
عجب پر حزن كارى چه نكبت روزگارى
به شهر شاه بطحا كه ايمن از خطرها
بود هر فرد مومن حسين اش نيست ايمن
حسين از شهر رفته دل مردم گرفته
همه مردم حزين اند ز هجر او غمين اند
خروج او عجيب است دل هر كس كعيب است
اهالى انتظارند به هر ره گوش دارند
كه از آن سيد پاك سليل شاه لولاك
بيايد اطلاعى ز شمس آيد شعاعى
افواهات شايعه
به گوش از رهگذرها رسد موحش خبرها
يكى گويد كه شد شاه به مكه كشته ناگاه
كند شخص دگر ردّ كه مطلب نيست سند
يكى گويد كه حضرت به دشمن داده بيعت
دگر گويد كه از اين اكاذيب شياطين
نه اين مطلب صحيح است فقط كذب صحيح است
كجا آل ابراهيم بنمودند تسليم ؟
شد از يك سمت معلوم كه آن مولاى معصوم
ز خوف دشمن دون ز مكه رفته بيرون
يزيد بى مروت عنيد بى فتوت
خيال كشتنش داشت به حج آسوده نگذاشت
برفت از ترس دشمن به سمتى نامعين
يكى را اعتقاد است يمن شهر و مراد است
يكى را در مذاق است كه قصد شهر عاق است
ز يك اخبار پيداست كه اندر كوفه غوغاست
ز يك منبع رسيده است خبر مسلم شهيد است
خبرها بى شمار است به هر شهر و ديار است
ولى اخبار منقول عمومش نيست مقبول
منابع مستند نيست سند معتمد نيست