فصل اول: روز عاشورا

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

روز پروحشت

صباحى وحشت آور   مثال صبح محشر

نمايان در سماء خور(1)   چو جام زر ز خون پر

گرفته دور آن خون   غبارى از حد افزون

تو گفتى سرخ وردى   شده مايل به زردى

رسيده از مدارى   به آن اندك سوارى

ز سه رنگ مخالف   كه گرديده مؤ الف

عيان يك شكل تيره   از آن افسار خيره

جهان از غرب يا شرق   به بحر خون و غم غرق

خوشى صورت نهفته   دل عالم گرفته

همين روز پر آشوب   كه كردند وصف آن خوب

ميان خلق مشهور   بود نامش به عاشور

اگر يك شخص نادان   نفهمد معنى آن

كنم واضح زياده   بگويم صاف و ساده

بود اين روز پر غم   دهم روز محرم

ز هجرت اندر اين سال   گذشته شصت و يك سال

دشت هولناك

بيابانى بلاخيز   غم آور محنت انگيز

پر است از هول و وحشت   كه صحراى قيامت

شعاع شمس ، ميزان   بر آن دشت و بيابان

به قدرى جسم سوز است   كه پندارى تموز است

نه برگ سبز بر جا   بر آن از فرط گرما

نه حيوانى كه رنده   نمى پرد پرنده

ز هاى و هوى خيلى (2)   به دشت افتاده سيلى

شده از سيل فتنه   حصار امن رخنه

نه سيل آب سركش   كه باشد سيل آتش

شرار آتش جنگ   جهد فرسنگ فرسنگ

شده از جنگ حايل   ز سرها عقل زايل

چه صحرا باشد اين دشت   كه از انظار بگذشت

زمين كربلا هست   كه سرتاسر بلا هست

دو لشگر آماده براى جنگ

در اين صحراى خونخوار   پى اجراى پيكار

شود ديده دو عسكر   به يكديگر برابر

تمامى از پى رزم   بكرده عزم ها جزم

وليكن اين دو لشكر   نمى باشند هم سر

بود اين دو سپه را   تفاوت آشكارا

هم از مقدار و سردار   هم از احوال افراد

گروهى دشمن حق   گروهى حق مطلق

گروهى بيش از آلاف   همه بى عدل و انصاف

گروهى از دو صد كم   همه در عدل محكم

گروهى را ذخيره   شده شش ماهه جيره

رسد هر لحظه از شهر   به آن ها قوت و ظهر

شكمها سير از نان   براى چهارپايان

به امر مير كوفه   رسد هر دم علوفه

گروهى زار و بى تاب   نه نان دارند و نه آب

ز شهر و ملك خود دور   ميان خلق مهجور

ره آذوقه بسته   دل جمله شكسته

همه دارند روزه   همه تشنه سه روزه

گروهى فارغ البال   نه زن همره نه اطفال

نه اندر دل يك ارزن   خيال دختر و زن

همه ترتيب داده   امور خانواده

زنان و طفلهاشان   دل آسوده به جاشان

نشسته شاد و آرام   نديده جور ايام

گروهى را به همراه   زنان دل پر از آه

صغيران پريشان   ز ديده اشك پاشان

از او زنهاى غمناك   فغان رفته به افلاك

يكى را قحطى آب   برون برده ز سر خواب

يك در فكر اولاد   به عرشش رفته فرياد

يكى بيم جوانش   ز درد آتش به جانش

به دل گويد كه اكبر   بود شبه پيمبر

مبادا كشته گردد   به خون آغشته گردد

يكى را شيرخواره   ميان گاهواره

ز فقد آب در تب   رسيده روح بر لب

گروهى كم ز حيوان   برى از خوى انسان

همه مثل بهائم   پى جمع غنائم

همه اشباع انعام   نبرده بو ز اسلام

نفهميده ز هستى   به جز شهوت پرستى

ز خر صد مرحله پست   به شوق جايزه مست

دل آنها مخالف   به انواع عواطف

مريد درهم و پول   خجل از فعلشان غول

اسير نفس شيطان   مطيع آل سفيان

به هشته گنج عقبى   براى حال دنيا

فكنده بر جبين چين   ز بغض آل ياسين

كمرها بسته يكسر   به كين پور حيدر

گشوده دستها را   به قتل نسل زهرا

همه شوم و عنيدند   طرفدار يزيدند

گروهى پاك دامان   همه اصحاب ايمان

همه با دانش و هوش   همه كم حرف و خاموش

همه اهل فضائل   همه پاك از رذائل

همه ابدال و اوتاد   همه زهّاد و عبّاد

همه در جنگ رستم   همه در جود حاتم

شهيد نشاءتين اند   هواخواه حسينند


روز پروحشت

صباحى وحشت آور   مثال صبح محشر

نمايان در سماء خور(1)   چو جام زر ز خون پر

گرفته دور آن خون   غبارى از حد افزون

تو گفتى سرخ وردى   شده مايل به زردى

رسيده از مدارى   به آن اندك سوارى

ز سه رنگ مخالف   كه گرديده مؤ الف

عيان يك شكل تيره   از آن افسار خيره

جهان از غرب يا شرق   به بحر خون و غم غرق

خوشى صورت نهفته   دل عالم گرفته

همين روز پر آشوب   كه كردند وصف آن خوب

ميان خلق مشهور   بود نامش به عاشور

اگر يك شخص نادان   نفهمد معنى آن

كنم واضح زياده   بگويم صاف و ساده

بود اين روز پر غم   دهم روز محرم

ز هجرت اندر اين سال   گذشته شصت و يك سال

دشت هولناك

بيابانى بلاخيز   غم آور محنت انگيز

پر است از هول و وحشت   كه صحراى قيامت

شعاع شمس ، ميزان   بر آن دشت و بيابان

به قدرى جسم سوز است   كه پندارى تموز است

نه برگ سبز بر جا   بر آن از فرط گرما

نه حيوانى كه رنده   نمى پرد پرنده

ز هاى و هوى خيلى (2)   به دشت افتاده سيلى

شده از سيل فتنه   حصار امن رخنه

نه سيل آب سركش   كه باشد سيل آتش

شرار آتش جنگ   جهد فرسنگ فرسنگ

شده از جنگ حايل   ز سرها عقل زايل

چه صحرا باشد اين دشت   كه از انظار بگذشت

زمين كربلا هست   كه سرتاسر بلا هست

دو لشگر آماده براى جنگ

در اين صحراى خونخوار   پى اجراى پيكار

شود ديده دو عسكر   به يكديگر برابر

تمامى از پى رزم   بكرده عزم ها جزم

وليكن اين دو لشكر   نمى باشند هم سر

بود اين دو سپه را   تفاوت آشكارا

هم از مقدار و سردار   هم از احوال افراد

گروهى دشمن حق   گروهى حق مطلق

گروهى بيش از آلاف   همه بى عدل و انصاف

گروهى از دو صد كم   همه در عدل محكم

گروهى را ذخيره   شده شش ماهه جيره

رسد هر لحظه از شهر   به آن ها قوت و ظهر

شكمها سير از نان   براى چهارپايان

به امر مير كوفه   رسد هر دم علوفه

گروهى زار و بى تاب   نه نان دارند و نه آب

ز شهر و ملك خود دور   ميان خلق مهجور

ره آذوقه بسته   دل جمله شكسته

همه دارند روزه   همه تشنه سه روزه

گروهى فارغ البال   نه زن همره نه اطفال

نه اندر دل يك ارزن   خيال دختر و زن

همه ترتيب داده   امور خانواده

زنان و طفلهاشان   دل آسوده به جاشان

نشسته شاد و آرام   نديده جور ايام

گروهى را به همراه   زنان دل پر از آه

صغيران پريشان   ز ديده اشك پاشان

از او زنهاى غمناك   فغان رفته به افلاك

يكى را قحطى آب   برون برده ز سر خواب

يك در فكر اولاد   به عرشش رفته فرياد

يكى بيم جوانش   ز درد آتش به جانش

به دل گويد كه اكبر   بود شبه پيمبر

مبادا كشته گردد   به خون آغشته گردد

يكى را شيرخواره   ميان گاهواره

ز فقد آب در تب   رسيده روح بر لب

گروهى كم ز حيوان   برى از خوى انسان

همه مثل بهائم   پى جمع غنائم

همه اشباع انعام   نبرده بو ز اسلام

نفهميده ز هستى   به جز شهوت پرستى

ز خر صد مرحله پست   به شوق جايزه مست

دل آنها مخالف   به انواع عواطف

مريد درهم و پول   خجل از فعلشان غول

اسير نفس شيطان   مطيع آل سفيان

به هشته گنج عقبى   براى حال دنيا

فكنده بر جبين چين   ز بغض آل ياسين

كمرها بسته يكسر   به كين پور حيدر

گشوده دستها را   به قتل نسل زهرا

همه شوم و عنيدند   طرفدار يزيدند

گروهى پاك دامان   همه اصحاب ايمان

همه با دانش و هوش   همه كم حرف و خاموش

همه اهل فضائل   همه پاك از رذائل

همه ابدال و اوتاد   همه زهّاد و عبّاد

همه در جنگ رستم   همه در جود حاتم

شهيد نشاءتين اند   هواخواه حسينند


آغاز جنگ

آغاز جنگ

چو خورشيد جهانگير   بقدر طول يك تير

ز مشرق كرد طى راه   عيان گرديد ناگاه

در افواج يزيدى   جُم و جوش شديدى

سپه سالار اردو   نكرده عقل و دين بو

عمر بن سعد وقاص   به بحر جهل غواص

غريق قلزم قى   حريص كشور رى

ز جاى خود بر آمد   به پيش عسكر آمد

به فرمان دادن او   مرتب گشت اردو

نبرده از حيا سهم   نهاده در كمان سهم

بگفت اى جمع ياران   پياده يا سواران

به سوى من نگاهى   كنيد آنگه گواهى

دهيد اندر بر مير   كه اول من زدم تير

چو تير آن مرد نامرد   رها سوى حسين كرد

شد از آن زشتكاران   شروع تير باران

كمان داران هر صف   كمان بگرفته بر كف

خدنگ از آن كمانها   پرد سوى نشانها

هوا از پرّش آن   چو جولانگاه مرغان

ورودش بر هدفها   بلرز افكنده صفها

ز ضرب نعل اسبان   زمين گرديد جنبان

غبار آنسان عيان شد   كه خور در آن نهان شد

تو گفتى ابر مرگ است   خدنگ آنرا تگرگ است

چو ياران شهنشاه   جنود خاص الله

هجوم تير ديدند   سپر در سر كشيدند

به ميدان پا فشردند   به حربه دست بردند

ز جام عشق حق مست   سنان و تيغ در دست

سبك كردند جمله   به دشمن سخت حمله

بدل شد تير جنگى   به يك شمشير جنگى

غبار آنسان عيان شد   كه خور در آن نهان شد

قريب يك دو ساعت   شدند آن دو جماعت

به هم مشغول پيكار   ز هر دو كشته بسيار

سپس آن جنگ سر شد   عيان وضع دگر شد

دو قوم از هم جدا شد   بيابان بى صدا شد

به جاى خويش هر قوم   ستاند اندر آن يوم

پس از يك جنگ خونى   بشد صمت و سكونى

عيان در بين آن خيل   دمى آرام شد سيل

مبارزه و جنگ تن به تن

چو قدرى آرميدند   نفسهايى كشيدند

مبارزهاى چالاك   دلاورهاى بى باك

برون از آن دو صف شد   بيكديگر طرف شد

تو از حق يك ز باطل   شده با هم مقابل

تو گويى ابر مرگ است   خدنگ آن را تگرگ است

گهى ابليس جويى   قتيل نيك خويى

گهى در حق پرستى   ز خصم آمد شكستى

دمى حالت چنين بود   مبارزها قرين بود

به هر سو تاز و تك بود   نبرد يك به يك بود

جنگ مغلوبه

سپس جنگ دگر شد   از اول سخت تر شد

دو لشكر ريخت بر هم   چو دو مرگ مجسم

نگويم شرح اين جنگ   كه دلها مى شود تنگ

جگر گردد پر الماس   ز قطع دست عباس

ز خون دل رخ احمر   شود از قتل اكبر

چو نتوان گفت حالش   بيان سازم ماءلش (3)

ماءل جنگ شد اين   كه ياران شه دين

سر از كف جمله دادند   به بحر خون فتادند

ز جان خود گذشتند   همه مقتول گشتند

به خاك تيره خفتند   به باغ خود رفتند

از آن شيران هيجا   نه يك تن مانده بر جا

بشد آن دشت خالى   از آن مردان عالى

كان على بن الحسين عليهما السلام يقول

ايما مؤ من دمعت عيناه لقتل الحسين بن على دمعة حتى تسيل على خده بوّاءه الله بها فى الجنه غرفا يسكنها احقابا و ايما مومن دمعت عيناه حتى تسيل على خده فينا لاذى مسنا من عدونا فى الدنيا بواءه الله بها فى الجنة مبواء صدق
(كامل الزيارات ، ص 106.)
ديده هر مومن براى شهادت حسين (عليه السلام ) گريان شود، تا جايى كه بر صورتش جارى شود خداوند متعال غرفه هايى در بهشت به او عنايت كند كه دائم در آن سكونت نمايد. و هر مومنى به خاطر آزارى كه ما در دنيا از دشمنان ديديم بر ما گريه كند تا اشكش بر چهره اش بريزد خداوند او را در بهشت اقامت صدق و هميشگى دهد.
-----------------------------------------
1-خورشيد.
2-گروه.
3-آخر كار، نتيجه.
----------------------------------
حسين محمدى گل تپه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page