فرمايش امام سجاد (عليه السلام) به منهال بن عمرو

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

راوى گويد: روزى امام زين العابدين (عليه السلام) در بازار شام راه مى رفت ، منهال بن عمرو به خدمتش رسيد و عرضه داشت :
اى پسر رسول خدا! چگونه روز را به شب مى آورى ؟
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اينك حال ما چون حال بنى اسرائيل است كه در دست فرعونيان گرفتار بودند، مردانشان را مى كشتند و زنانشان را براى خدمت نگاه مى داشتند.
اى منهال ! عرب هميشه بر عجم فخر مى كرد براى اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از ميان عرب مبعوث گرديده بود و قريش ‍ نيز بر جميع عرب فخر مى نمود به جهت اينكه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) قريشى بود و اكنون ما كه اهل
العرب باءن محمدا منها، و اءمسينا معشر اءهل بيته و نحن مغصوبون مقتولون مشردون ، فانا و انا اليه راجعون مما اءمسينا فيه يا منهال)).
و لله در مهيار حيث يقول :
يعظمون له اءعواد منبره         و تحت اءقدامهم اءولاده وضعوا
باءى حكم بنوه يتبعونكم         و فخركم اءنكم صحب له تبع
و دعا يزيد يوما بعلى بن الحسين (عليه السلام) و عمرو بن الحسن ، و كان عمرو صغيرا يقال : ان عمره احدى عشرة سنة . فقال له : اءتصارع هذا، يعنى ابنه خالدا؟
فقال له عمرو: لا، و لكن اءعطنى سكينا و اءعطه سكينا، ثم اءقاتله . فقال يزيد - لعنه الله -:
شنشنة اءعرفها من اءخزم         هل تلد الحية الا الحية
و قال لعلى بن الحسين (عليه السلام): اءذكر حاجاتك الثلاث التى و عدتك بقضائهن ؟ فقال له :
بيت آن پيامبريم ، ببين چگونه حق ما را غصب كرده و مردان ما را شهيد كرده و باقى ماندگان را پراكنده ساختند و آوراه نمودند، از اين حالى كه ما راست بايد گفت :
انا لله و انا اليه راجعون .
ابن طاوس گويد:
خداى پاداش خير دهاد مهيار ديلمى را كه چه نيكو در اين مناسبت سروده است :
((يعظمون له ...))(1)
يزيد پليد در بعضى از اين ايام كه اسيران در شام بودند، امام سجاد (عليه السلام) و عمرو بن حسن را به نزد خود طلبيد و در آن موقع عمرو طفل صغير بود، گويند يازده سال بيشتر نداشت ، يزيد به او گفت :
با پسر من كشتى مى گيرى ؟
عمرو يازده ساله گفت : نه ، ولكن حاضرم خنجرى به او بدهى و خنجرى به من ، تا با هم بجنگيم !
يزيد ضرب المثل معروف عرب را گفت كه اين عادت و طبيعتى است كه از پدرشان باقى مانده و از مار جز مار متولد نشود.(2)
----------------------------------------------
1- مترجم در ترجمه اين شعر گويد:
شگفت از آنكه چوب منبرى را         كه احمد كه به رويش پانهاده
خلايق بين كه تعظيمش نمايند         كه اين شاخ از همين گل بار داده
نه اين عترت هم از نسل رسولند         كه ما اءو صى به الا وداده
همه پامال جور و ظلم و عدوان         همه تن ها به خاك و خون فتاده
2- مترجم گويد: نقل كرده اند ((ابى اخزم طائى)) يكى از اجداد حاتم طائى را فرزندى بود ((اخزم)) نام و آن فرزند مرد و چند پسر از او باقى بود. روزى فرزندان اخزم بر سر جد خود.
ابى اخزم ريختند و بدنش را مجروح و خون آلود نمودند و اين مضرع را در اين باب بگفت .
---------------------------------------
نويسنده : سيد بن طاوس
مترجم : محمدطاهر دزفولى
به كوشش : صادق حسن زاده