خواب ديدن سكينه سلام الله عليها در شهر شام

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

سكينه خاتون فرموده كه چون روز چهارم از اقامت ما در شهر شام بگذشت ، خوابى ديدم و آن خواب طولانى را ذكر نمود، و در آخر آن فرمود:
زنى را ديدم در هودجى نشسته و دست خود را بر سر گذاشته ، پرسيدم كه اين زن كيست ؟
گفتند: فاطمه زهراء بنت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) جده تو است .
گفتم : به خدا سوگند كه به خدمتش شرفياب مى شوم و از ستمى كه بر ما وارد آمده او را خبر مى دهم .
فقلت : والله لانطلقن اليها و لاءخبرنها ما صنع بنا. فسعيت مبادرة نحوها، حتى لحقت بها و وقفت بين يديها اءبكى و اءقول :
يا اءمتاه جحدوا و الله حقنا، يا اءمتاه بددوا و الله شملنا، يا اءمتاه استباحوا والله حريمنا، يا اءمتاه قتلوا و الله الحسين اءبانا.
فقالت لى : كفى صوتك يا سكينة ، فقد قطعت نياط قلبى ، و اءقرحت كبدى ، هذا قميص اءبيك الحسين لا يفارقنى حتى اءلقى الله به .
و روى ابن لهيعة ، عن اءبى الاءسود محمد بن عبد الرحمن قال : لقينى راءس ‍ الجالوت فقال : والله ، ان بينى و بين داود سبعين اءبا، و ان اليهود تلقانى فتعظمنى ، و اءنتم ليس بينكم و بين نبيكم الا اءب واحد قتلتم ولده !!
و روى عن زين العابدين (عليه السلام) اءنه قال : ((ل ما اءتى براءس ‍ الحسين (عليه السلام) الى يزيد - لعنه الله -، كان يتخذ مجالس الشرب ، و ياءتى براءس الحسين (عليه السلام) و يضعه بين
آنگاه به سوى او شتافتم و در حضورش ايستادم و گريه كردم و گفتم : مادر جان ! به خدا سوگند كه مردم حق ما را انكار كردند؛ مادر جان ! به خدا سوگند كه جمعيت ما را پريشان نمودند؛ مادر جان به خدا سوگند كه حريم ما را به غارت بردند؛ اى مادر عزيزم ! به خدا قسم كه پدر ما حسين را كشتند؛ در اين هنگام به من فرمود:
((كفى ...)) سكينه جانم ! ديگر اين ماجرا را بازگو مكن و بس نما كه رگ قلبم را پاره كردى ، اينك پيراهن پدرت همراه من است كه آن را با خود نگاه مى دارم تا با همين پيراهن خدا را ملاقات كنم . ((ابن لهيعه)) از ابو الاسود محمد بن عبدالرحمان ، روايت كرده كه گفت : راءس الجالوت يهودى مرا ملاقات نمود و گفت : به خدا سوگند كه ميان من و داود پيغمبر، هفتاد پدر واسطه است و جماعت يهود چون مرا ملاقات مى نمايند، تعظيم مرا رعايت مى كنند و شما مسلمانان با اينكه در ميان فرزند پيغمبرتان و آن رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بيش از يك نفر واسطه نيست او را به شهادت مى رسانيد!؟
---------------------------------------
نويسنده : سيد بن طاوس
مترجم : محمدطاهر دزفولى
به كوشش : صادق حسن زاده