سخنرانى زينب (سلام الله عليها) در كوفه

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

بشير بن حذلم اسدى مى گويد: در آن روز به سوى زينب دختر امير المؤ منين (عليه السلام) متوجه شدم ، به خدا سوگند! در عين حال كه سخنورى توانا و بى نظيرى بود، حيا و متانت سراپاى او را فرا گرفته بود و گويا سخنان گهربار على (عليه السلام) از زبان رساى او فرو مى ريخت و او على وار سخن مى راند. به مردم اشاره نمود سكوت را مراعات نمايند. در اين هنگام نفسها در سينه ها حبس گشت و زنگهاى شتران از صدا افتاد. پس زينب كبرى (عليها السلام) شروع به سخنرانى نمود:
((الحمد لله ....)) اما بعد، اى مردم كوفه ! اى اهل خدعه و غدر! آيا براى گرفتارى ما گريه مى كنيد؛ پس اشك چشمانتان خشك مباد!
اءتبكون ؟! فلا رقاءت الدمعة ، و لا هداءت الرنة ، انما مثلكم كمثل التى نقضت غزلها من بعد قوة اءنكاثا، تتخذون اءيمانكم دخلا بينكم .
اءلا و هل فيكم الا الصلف و النطف ، والصدر الشنف ، و ملق الاماء، و غمز الاءعداء؟!
اءو كمرعى على دمنة .
اءو كفضة على ملحودة ، اءلا ساء ما قدمتم لاءنفسكم اءن سخط الله عليكم و فى العذاب اءنتم خالدون .
اءتبكون و تنتحبون ؟!
اى و الله فابكوا كثيرا، واضحكوا قليلا.
فلقد ذهبتم بعارها و شنارها، و لن ترحضوها بغسل بعدها اءبدا.
و اءنى ترحضون قتل سليل خاتم النبوة ، و معدن الرسالة ، و سيد شباب اءهل الجنة ، و ملاذ خيرتكم ، و مفزع نازلتكم ، و منار حجتكم ، و مدرة سنتكم .
اءلا ساء ما تزرون ، و بعدا لكم و سحقا، فلقد
و ناله هايتان فرو منشيناد! جز اين نيست كه مثل شما مردم مثل آن زن است كه رشته خود را بعد از آنكه محكم تابيده شده باشد تاب آن را بازگرداند. شما ايمان خود را مايه دغلى و مكر و خيانت در ميان خود مى گيريد؛ آيا در شما صفتى هست الا به خود بستن بى حقيقت و لاف و گزاف زدن و به جز آلايش به آنچه موجب عيب و عار است و مگر سينه ها مملو از كينه و زبان چاپلوسى مانند كنيزكان و چشمك زدن مانند كفار و دشمنان دين .(1)
يا گياهى را مانيد كه در منجلابها مى رويد كه قابل خوردن نيست يا به نقره اى مانيد كه گور مرده را به آن آرايش دهند.
ظاهرت چون گور كافر پر حلل         باطنت قهر خدا عزوجل (2)
آگاه باشيد كه بد كارى بوده آنچه را كه نفس هاى شما براى شما پيش ‍ فرستاد كه موجب سخط الهى بود و شما در عذاب آخرت ، جاويدان و مخلد خواهيد بود.
ايا گريه و ناله مى نماييد، بلى به خدا كه گريه بسيار و خنده كم بايد بكنيد؛ زيرا به حقيقت كه به ننگ و عار روزگار آلوده شديد كه اين پليدى را به هيچ آبى نتوان شست ؛ لوث گناه كشتن سليل خاتم نبوت و سيد شباب اهل جنت را چگونه توان شست ؟! كشتن همان كسى كه در اختيار نمودن امور، او پناه شما بود و در هنگام نزول بلا، فرياد رس شما و در مقام حجت با خصم ، رهنماى شما و در آموختن سنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) را، بزرگ شما بود.(3)
خاب السعى ، و تبت الاءيدى ، و خسرت الصفقة ، و بؤ تم بغضب من الله ، و ضربت عليكم الذلة والمسكنة .
ويلكم يا اءهل الكوفة ، اءتدرون اءى كبد لرسول الله فريتم ؟!
و اءى كريمة له اءبرزتم ؟! و اءى دم له سفكتم ؟!
و اءى حرمة له انتهكتم ؟! لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوداء فقماء.
و فى بعضها: خرقاء شوهاء، كطلاع الاءرض و ملاء السماء.
اءفعجبتم اءن مطرت السماء دما، و لعذاب الآخرة اءخزى و اءنتم لا تنصرون ، فلا يستخفنكم المهل ، فاءنه لا يحفزه البدار و لا يخاف فوت الثار، و ان ربكم لبالمرصاد.
قال الراوى :
فو الله لقد راءيت الناس يومئذ حيارى يبكون ، و قد وضعوا اءيديهم فى اءفواههم .
آگاه باشيد كه بد گناهى بود كه به جا آورديد، هلاكت و دروى از رحمت الهى بر شما باد و به تحقيق كه به نوميدى كشيد كوشش شما و زيانكار شد دستهاى شما و خسارت و ضرر گرديد اين معامله شما؛ به غضب خداى عزوجل برگشتيد و زود شد بر شما داغ ذلت و مسكنت ؛ واى بر شما باد، اى اهل كوفه !
آيا مى دانيد كدام جگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را پاره پاره نموديد و چه بانوان محترمه ، معززه چو در گوهر را آشكار ساختيد، كدام خون رسول خدا را ريختيد و كدام حرم او را ضايع ساختيد؟ به تحقيق كه كارى قبيح و داهيه اى ناخوش به جا آورديد كه موجب سرزنش ‍ است و ظلمى به اندازه و مقدار زمين و آسمان نموديد.
آيا شما را شگفت مى آيد كه اگر آسمان خون بر سرتان باريده است و البته عذاب روز باز پسين خوار كننده تر است و در آن روز شما را ياورى نخواهد بود؛ پس به واسطه آنكه خدايتان مهلت داد سبك نشويد و از حد خويش خارج نگرديد؛ زيرا عجله در انتقام ، خداى را به شتاب نمى آورد و او با بى تاب نمى كند كه بر خلاف حكمت كارى كند و نمى ترسد كه خونخواهى كردن از دست او برود.
به درستى كه پروردگار به انتظار بر سر راه است (تا داد مظلوم از ظالم ستاند).
راوى گويد: به خدا سوگند! مردم كوفه را در آن روز ديدم همه حيران ، دستها بر دهان گرفته و گريه مى كردند.
و راءيت شيخا واقفا الى جنبى يبكى حتى اخضلت لحيته و هو يقول :
باءبى اءنتم و اءمى كهولكم خير الكهول ، و شبابكم خير الشباب و نساؤ كم خير النساء، و نسلكم خير نسل ، لا يخزى و لا يبزى .
و روى زيد بن موسى قال :
حدثنى اءبى ، عن جدى (عليهما السلام) قال :
خطبت فاطمة الصغرى (عليها السلام) بعد اءن وردت من كربلاء، فقالت :
اءلحمد لله عدد الرمل والحصى ، وزنة العرش الى الثرى ، اءحمده و اءومن به و اءتو كل عليه .
و اءشهد اءن لا اله الا الله وحده لا شريك له ، و اءن محمدا عبده و رسوله ، و اءن ذريته ذبحوا بشط الفرات بغير ذحل و لا ترات .
اللهم انى اءعوذ بك اءن اءفترى عليك الكذب ، و اءن اءقول عليك خلاف ما اءنزلت من اءخذ العهود لوصية على بن اءبى طالب (عليه السلام)، المسلوب حقه ، المقتول بغير
پير مردى را ديدم در پهلويم ايستاده چنان گريه مى كرد كه ريشش از اشك چشمانش ، تر شده بود و همى گفت : پدر و مادرم به فداى شما باد؛ پيران شما از بهترين پيران عالمند و جوانان شما بهترين جوانان و زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلهاست و اين نسل خوار و مغلوب ناكسان نمى گردد.
-------------------------------------------------------
1- مترجم گويد: عليا مكرمه به ذكر اين صفات ، كفر باطنى اهل كوفه را اثبات نموده و بيان فرموده كه اسلام ايشان فقط به زبان است و حقيقتى ندارد بلكه از صفات انسانيت هم متخلع اند؛ زيرا ((صلف)) ابر پررعد و كم باران را گويند و در حديث است المؤ من لا عنف و لا صلف و در مثل است رب صلف تحت رعدة و غمز الاءعداء اشاره به آيه شريفه است و اذا مروا بهم يتغامرون سوره مطففين (83)، آيه 30؛ يعنى حال اهل كوفه مانند حال كفار است كه چون به اهل ايمان مى رسند به ايشان چشمك مى زنند.
2- عبارت اولى مى توان اشاره باشد به آنكه اگر احيانا عمل خيرى از ايشان صادر گردد، چون ريشه ايمان ايشلان مستحكم نيست آن عمل نتيجه و ثمرى نخواهد بخشيد؛ زيرا سبززار بر روى منجلاب ثمر نمى بخشد.
عبارت دومى : اشاره باشد كه آن عمل محض صورت است و چون روح ايمان ندارند و چشم دل كور است ، آن عمل خير را در غير محل خود واقع مى سازند.
3- مترجم گويد: حاصل مضامين اين بيان آن است كه حضرت سيد الشهداء عدم امام مفترض الطاعه بوده ؛ زيرا اين مقامات كه عليا مكرمه ذكر فرموده منصب امامت است ؛ پس ‍ در اين حال هم به ذكر صفات امامت ، هدايت خلق مى فرمود.
--------------------------------------------
نويسنده : سيد بن طاوس
مترجم : محمدطاهر دزفولى
به كوشش : صادق حسن زاده