به خاكسپارى شهداى گلگون كفن

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

راوى گويد: چون ابن سعد لعين بيرون آمد از آن سرزمين ، رفت به سوى كوفه با دستهاى خونين ، جماعتى از طايفه بنى اسد از خانه هاى خود بيرون آمدند و بر آن اجساد طيبه و طاهره ، نماز گزاردند و آن شهدا را به خاك سپردند. در همان مكانى كه اينك قبرهاى آنهاست . ابن سعد لعين ، اسيران آل رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را برداشت و به همراه خود به كوفه رسانيد و چون اهل بيت نزديك كوفه رسيدند، مردم براى تماشاى اسيران به اطراف شهر آمدند. در اين هنگام زنى از زنان كوفه بر پشت بام آمد و فرياد زد: من اءى الاءسارى اءنتن ؟، شما اسيران از كدام قبيله و خاندانيد؟ اسيران گفتند: نحن اءسارى آل محمد! ما اسيران از آل محمد هستيم !
در اين موقع آن زن از پشت بام پائين آمد و چندين قطعه لباس و چارقد و مقنعه به خدمت آنها آورد و تقديمشان نمود. آنان آن لباس و پوشاكها را پذيرفتند و آنها را حجاب و پرده خويش نمودند.
راوى گويد: امام سجاد (عليه السلام) هم همراه زنان اهل بيت ، اسير اشقياء لئام ، بود، در حال يكه مرض او را ضعيف و ناتوان ساخته بود و حسن مثنى فرزند امام حسن (عليه السلام) نيز با زنان اسير بود و او شرط مواسات در خدمت عموى بزگوار و امام عالى قدر خود به جاى آورده و صبر بسيار بر ضربت شمشير و زخم نيزه نموده بود و در اثر زخمهاى بسيار كه بر بدن شريفش رسيده بود، ضعيف و ناتوان گرديد.
و روى مصنف كتاب ((المصابيح)):
اءن الحسن بن الحسن المثنى قتل بين يدى عمه الحسين (عليه السلام) فى ذلك اليوم سبعة عشر نفسا و اءصابه ثمانية عشر جراحا، فاءخذه خاله اءسماء بن خارجة ، فحمله الى الكوفة و داواه حتى برء، و حمله الى المدينة .
و كان معهم اءيضا زيد و عمرو ولدا الحسن السبط (عليه السلام).
فجعل اءهل الكوفة ينوحون و يبكون .
فقال على بن الحسين (عليه السلام):
((اءتنوحون و تبكون من اءجلنا؟!! فمن الذى قتلنا؟!!)).
قال بشير بن الاءسدى و نظرت الى زينب ابنة على (عليه السلام) يومئذ، فلم اءر خفرة قط اءنطق منها، كاءنها تفرغ من لسان اءمير المؤ منين (عليه السلام)، و قد اءوماءت الى الناس اءن اسكتوا، فارتدت الاءنفاس و سكنت الاءجراس ، ثم قالت :
اءلحمد لله ، و الصلاة على جدى محمد و آله الطيبين الاءخيار.
اءما بعد: يا اءهل الكوفة ، يا اءهل الختل و الغدر،
مصنف كتاب ((مصابيح)) روايت كرده كه حسن مثنى فرزند امام حسن (عليه السلام) در آن روز بلا، هفده نفر از گروه اشقيا را به جهنم فرستاد و هيجده زخم بر بدن شريفش وارد آمد و در آن حال ، دايى او اسماء بن خارجه او را از ميان معركه برداشت و به سوى كوفه آورد و زخمهاى بدنش را معالجه و مداوا نمود تا بهبود يافت و او را روانه مدينه ساخت . همچنين در ميان اسيران ، زيد و عمرو، فرزندان امام حسن (عليه السلام) بودند. هنگامى كه اهل كوفه اهل بيت را ديدند، شروع به گريه و زارى نمودند. امام زين العابدين (عليه السلام) فرمود: ((اءتنوحون و تبكون ...)) اى اهل كوفه ! در اينجا اجتماع نموده ايد و بر حال ما گريه مى كنيد؟ و چه كسى عزيزان ما را به قتل رسانيده ؟!
--------------------------------------------
نويسنده : سيد بن طاوس
مترجم : محمدطاهر دزفولى
به كوشش : صادق حسن زاده