ورود اهل بيت عليهم السلام به كربلا

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

113 - سيد بن طاووس گويد:
چون خانواده امام حسين عليه السلام از شام برگشته به عراق رسيدند، به راهنما گفتند: مرا از راه كربلا ببر. به محل شهادت امام رسيدند. جابر بن عبدالله انصار و جمعى از بنى هاشم و مردانى از خاندان پيامبر را ديدند كه براى زيارت قبر حسين عليه السلام وارد شده اند. همزمان به هم رسيدند و با اشك و ناله و شيون با يكديگر رو به رو شدند. عزايى جگر سوز بر پا داشتند. زنان آن ناحيه هم گرد آمدند و چند روز ماتم برپا داشتند. از ابى جناب كلبى روايت روايت شده كه گچكاران به من گفتند:
شبانه به دشت مى رفتيم ؛ آنجا كه امام حسين عليه السلام كشته شد. صداى جنيان را مى شنيديم كه بر آن حضرت نوحه مى خواندند و چنين مى گفتند:
پيامبر، پيشانى اش را مسلح كرده ، از اين رو چهره اى درخشان دارد. پدر و مادرش از والاترين نسب قريشند و جدش بهترين جدهاست . (1)
114 - علامه مجلسى گويد:
فرستاده يزيد، پا به پاى اهل بيت و جلو آنها مى رفت . هرگاه فرود مى آمدند، او و همراهانش فاصله مى گرفتند و مثل نگهبانان در اطراف پراكنده مى شدند.
هرگاه يكى از افراد كاروان مى خواست وضو بگيرد، فرود مى آمد، نيازهايشان را بر مى آورد و ملاطفت مى كرد تا به مدينه رسيدند.
حارث بن كعب گويد: فاطمه دختر على عليه السلام به من گفت : به خواهرم زينب بگو، اين فرد به خاطر خوشرفتارى با ما حقى بر ما پيدا كرد. آيا ممكن است احسانى به او بكنى ؟ زينب فرمود: به خدا ما چيزى نداريم كه به او بدهيم ، مگر آنكه زيور آلات خودمان را بدهيم . دستبند مرا يا دستبند خواهرم را گرفت . آنها را پيش او فرستاد. عذر خواهى كرديم كه ناچيز است و گفتيم : اين بخشى از پاداش تو به خاطر خوشرفتارى با ماست . گفت : اگر آنچه كردم براى دنيا بود، به كمتر از اين هم راضى بودم ، ولى به خدا قسم تنها براى خدا و خويشاوندى شما با رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان رفتارى كردم . (2)
--------------------------------------------------------
1- لهوف ، ص 244.
2- بحار الانوار، ج 45، ص 146.
--------------------------------------------
گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم
ترجمه: جواد محدثى