من حبیب پسر فاطمه ام، یار حسینم بنده ام بنده ولی بنده ی دربار حسینم
درس آزادگیم داده از آغاز، معلّم که رها گشته ام از خویش و گرفتار حسینم
دل بریدم زهمه عالم و او برد دلم را دیده بستم زهمه، عاشق دیدار حسینم
سر و جان طرفه کلافی است به بازار محبت که به این هدیه ی ناچیز خریدار حسینم
شرر تشنگی و تابش خورشید، حلالم که جگر سوخته ی اشک علمدار حسینم
این تن خسته و این فرق سر، این صورت خونین همه وقف قدم یار که من یار حسینم
به ولای علی و مالک و عمار رشیدش من در این دشت بلا، میثم تمارِ حسینم
آب دریا چه کند با جگر سوخته ی من که پر از سوز دل و آه شرربار حسینم
تاجر عشقم و کالای محبت همه هستم سر به کف دارم و آشفته ی بازار حسینم
میثم این گفته ی آن پیر حسینی است که گوید که حبیبم من و سرباز فداکار حسینم
غلامرضا سازگار
شعر «یا حبیب»
- بازدید: 7766