شعر «حضرت ابوالفضل (س)»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

سید محمد هاشمی
آن میر عرب ، فخر عجم ، ثانی حیدر
کز نور رخش مهر فلک گشت منور
سردار وفادار ابوالفضل که چون او
کم دیده همی چشم جهان گُرد و دلاور
آن بحر سخا ، کان وفا، مخزن دانش
بر فرق شهان خاک درت زینت و افسر
در جود و کرم بندۀ درگاه تو حاتم
بر فرق کشد خاک تو دادار و سکندر
تو مظهر پاکی و وفائی و شجاعت
کز قدرت تو گشت دو تا پشت ستمگر
چشم همه باشد به تو ای مظهر مردی
از پادشه و منعم و درویش و توانگر
تا مهر رخت بر دل من کرد تجلّی
افتاد زعشقت به دل و جان من اخگر
همّت بنگر کز غم سلطان شهیدان
شد سوی فرات و نشد از آب لبش تر
جانها به فدای تو و آن مهر و وفایت
کاندر ره حقّ گشت جدا از بدنت سر
افتاد چو از زین به زمین قامت عباس
بشکست زداغ غم او پشت برادر
امید مرا هست به درگاه خداوند
کز شوق زنم بوسه سرانجام بر آن در
از دیده مرا سیل سرشک است روانه
چون "هاشمی" از دوریت ای میر مظفّر