شعر «وارث خون خدا»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)


باقر آل عبا مظلوم است
او جگر سوخته و مسموم است
شاهد آخر عاشورا اوست
يادگار حرم زهرا اوست
گشته ويرانه حرم يا اللَّه
پاى او كرده وَرَم يا اللَّه
بى كسى اين همه در شهر چرا
جگر سوخته را زهر چرا
او كه سبز است رخ زيبايش
سوى ما هست بلند آوايش:
من كه خود كرب و بلايى هستم
وارث خون خدايى هستم
من كه در خيل اسيران بودم
شاهد شام غريبان بودم
ساكن خيمه افروخته ‏ام
همره اهل حرم سوخته ‏ام
پدر من كه ز تب سوخته بود
بسترش از شرر افروخته بود
پدرم را سوى زندان بردند
به روى ناقه عريان بردند
لطمه خار مغيلان ديدم
معجر پاره طفلان ديدم
قامتى را كه خميده ديدم
خون ز محمل كه چكيده ديدم
خطبه عمه خود بشنيدم
از نماز شب او رنجيدم
محنت قافله را من ديدم
پاى پر آبله را من ديدم
مونس طفل كتك خورده منم
زائر دخترك بى كفنم
پيرهن پاره او شد كفنش
كنج ويرانه دگر شد وطنش
بعد از آن سوخته‏ ام تا امروز
بوده ‏ام با غم جدم پيروز
مى‏روم با تن از كين مسموم
در بقيع جاى بگيرم مظلوم

جواد حيدري
-------------------------
منبع: سایت لبیك