شعر «سپهر دانش و بينش»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

نشاط روي چمن بين كه شُست ابر بهار
ز گرد عارض بستان، غبار رنج و تعب
شد از بنفشه چمن چون بهشت غرق عبير
شد از شكوفه زمين چون سپهر پر كوكب
درخت تاج مرصّع نهاد بر سر و دوخت
صبا به قامتش از پرنيان سبز سلب1
زهي طراوت گل‌هاي آتشين رخسار
زهي لطافت بت‌هاي سيمگون غبغب
بيا كه مژده رحمت رسيد و خواند سروش
سرود تهنيت خسرو خجسته نسب
هلال ماه رجب شد چو از افق پيدا
در آمد آن مَه من با هزار وجد و طرب
ز برج علم، درخشان ستاره‌اي بدميد
كه مِهر و مَه ز فروغش به حيرت‌اند و عجب
كنار «فاطمه» دخت حسن(ع) شكفته گلي
كند چو ماه تجلي در اين مبارك شب
نهال گلشن دين نور ديده زهرا
سپهر دانش و بينش محيط علم و ادب
شه سرير ولايت محمد بن علي(ع)
كه آمدش ز خدا «باقرالعلوم» لقب
توان در آينه روي او خدا را ديد
كه اوست مظهر آيات ذات اقدس ربّ
كمال و دانش و تقوا از مكتبي آموز
كه چرخ كسب فضايل كند از آن مكتب
گرفت خاك عرب روشني ز چهره او
چو جلوه كرد جمالش بر آسمان عرب
درخت علم و كمالش ز عَذْب و شيريني است
چو شاخه‌هاي درختان نخل غرق رطب
مه سپهر فضيلت كه نور دانش او
ز هم دريد حجاب ضلال و جهل و شَغَب2
كلام اوست فروزنده‌تر ز اختر و ماه
حديث اوست گران‌مايه‌تر ز سيم و ذهب
زهي خطيب بليغي كه تا ابد خطبا
چو در لئالي طبعش كنند زيب خطب
«رسا» به ساحت مطلوب حق رسيد كسي
كه در طريق ولايش نهاد پاي طلب

قاسم رسا
---------------------------------------
1. سَلَب: لباس.
2. شَغَب: شور و خروش و فتنه و فساد
-----------------------
منبع: سایت لبیك