شعر «لحظه‏ هاى واپسین صبر»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

دیده جانانه ‏اى پر ابر بود
لحظه ‏هاى واپسین صبر بود
آنكه در ذهنش هجوم دشنه داشت
یادگار آب، كامى تشنه داشت
بود اندر خاطرش آلاله ‏ها
آخرین ساعات عمر لاله ‏ها
در نگاه آخر پور حسین
موج مى‏زد كربلاى شور و شین
همچو جدش بی قرار بی قرار
روز عاشوراى عمرش ناله دار
روز آتش، روز خون، روز قیام
روز غارت غارت اهل خیام
گه نگاهش بود سوى خیمه‏ گاه
گاه مى‏بردش میان قتلگاه
گاه دستانش به دست عمه بود
گاه آغوشش به بابا مى‏ گشود
ز آنچه مى‏ آزرد او، بیش از همه
بود غمهاى سه ساله فاطمه
یاد روزى كه هراسان مى‏ دوید
دخترى آتش به دامان مى ‏دوید
هرم آتش بس كه دامن مى‏ گشود
از بیابان تا مدینه شعله بود
گاه قلبش از غم، آتش مى‏گرفت
گاه زهر كین حیاتش مى‏گرفت
اشكهاى سرخ امانش را گرفت
ذره ذره داغ جانش را گرفت
دارِ فانى را وداعى خسته داشت
زیر لب نامى گران، پیوسته داشت
آخر الامر از تب و تاب ممات
داد ذكر وا حسینایش نجات

محمود ژولیده