شعر «عقد زهرا را بست در عرش مجید»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

عقد زهرا را بست در عرش مجید
این شنیدستم كه روزى خواجه والا تبار
احمد مختار، یكتا گوهر درج فخار

بود مشغول عبادت در سراى خویشتن
با دلى خالى ز حب عالم بى اعتبار

ناگهان جبرئیل از دربار دادار جلیل
گشت نازل پیش آن مهر سپهر اقتدار

گفت یا احمد ترا بادا بشارت كز كرم
مالك دنیا و عقبى حضرت پروردگار

عقد زهرا ولى را بست در عرش مجید
پیش از آن كان امر اندر فرش یابد اشتهار

گفت من تزویج بنمودم كنیز خویش را
با گرامى بنده خود قاسم فردوس و نار

در زمین اكنون تو هم اى آسمان مكرمت
مجلسى آورد فراهم خوشتر از دارالقرار

نور را با نور كن تزویج با صد اهتمام
تا كه گردد معنى نور على، نور آشكار

این بشارت را نبى چون از بشیر حق شنید
روى او بشكفت چون گل از نسیم نوبهار

ابن عم خود على را خواند پیش خویش
ز آنكه در هر كار بودش مستشیر و مستشار

مجلسى آراست مانند بهشت جاودان
ونداران مجلس كه خالى بود از عیب و عوار

ابنیاء بنشسته از هر سو ردیف اندر ردیف
اولیا استاده از هر سو قطار اندر قطار

آدم و حوا از عشرت چون غلام و چون كنیز
حیدر و صدیقه را گشته ز جان خدمتگزار

موسى از یكسو به كف بگرفته ابریق بلور
عیسى از یكسو به كف بگرفته طشت زرنگار

یك طرف یعقوب با صد شوق مى‎پاشید آب
یك طرف ایوب با صد شوق مى‎افروخت نار

نوح و ابراهیم و داود و سلیمان و شعیب
لوط و اسماعیل و هود و صالح پرهیزكار

هر یكى در پیش روى حضرت خیر البشر
از پى اظهار خدمت كرده شغلى اختیار

در فلك‎ها اختران از شور آن فرخنده سور
با سرور و عیش شادى گشته از هر سو بكار

در چنین مجلس كه وصفش را شنیدى مصطفى(ص)
از پى صرف طعام و آب‎هاى خوشگوار

خطبه غرّا بخواند و بست با صد خرمى
عقد مهر و ماه را چون حكم یزدان استوار

ز آن سپس بنمود آن شاهنشه كون و مكان
حضرت صدیقه را بر ناقه شب‎ها سوار

ز آن همایون ناقه فرخنده پى با صد سرور
داشت سلمان از پى فخریه بر دوشش مهار

بود جبریلش به صد عزت روان اندر یمین
بود میكالش به صد شوكت روان اندر یسار

با دل خرم عقیل و حمزه و جعفر ز پى
تیغ‎ها بگرفته بر كف با هزاران اقتدار

دختران پاك عبدالمطلب خرد و بزرگ
تهنیت گویان بدند اندر قفایش رهسپار

عترت عبدالمناف از وجد آن خرم زفاف
با زنان مصطفى بودند شاد و شادخوار

حور و غلان و ملك از هر طرف با صد شعف
گرد او صف بسته بودندى هزار اندر هزار

با چنین عزت بیاوردند آن صدیقه را
تا در دولت سراى والد هشت و چهار

دست هزار را نبى بگرفت و در دست على
داد و آنكه دادشان در حجله شادى قرار

شاد شد خورشید گردون نبوت را روان
زهره زهرا چو آمد مشترى را در كنار

شاعر : اختر طوسى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page