شعر «التهاب عطش»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را
واى از عناد دختر مامون که از جفا
مسموم کرد زاده‏ ى خیر المآب را
تنها نه جان من که از این شعله سوختند
جان رسول و فاطمه و بوتراب را
پى مى ‏برد به سوختن جسم و جان من
هر کس که دیده سوختن آفتاب را
اى آنکه التهاب عطش را شنیده ‏اى
بنگر به عضو عضو من التهاب را
افکنده است شعله به جان من و هنوز
از من کند دریغ یکى جرعه آب را
من مى‏ کنم به العطش از او سوال آب
او مى‏ دهد به هلهله بر من جواب را
یارب تو آگهى که براى بقاى دین
بر جان خریده‏ ام این مستم بى حساب را
جان مى‏ دهم به غربت و عطشان که خون من
تضمین کند تداوم اسلام ناب را
باشد ز فیض دوستى ما اگر به حشر
آسان کند خدا به (موید) حساب را
--------------------------
منبع : هیئت بلاگ