در كتاب دارالسلام نقل شده كه چون سلطان مراد عثماني تصميم گرفتبه زيارت مرقد علي(ع)برود درچهار فرسخي حرم،از اسب پياده شد وامراودولتيان همگي پياده شدند.علت را پرسيدند،گفتن چشمم كه به قبة حرمافتاد،اعضاء وجوارحم به لرزه آمد بطوري كه قدرت سواري نداشتم وپيادهشدم.گفتند راه دراز است استخاره كن كه سواره بروي يا پياده؟استخارهكرد.اين آيه آمد:فاخلع نعليك انّك بالواد المقدس طوي' شاه فوريكفش را درآورد وبا پاي برهنه به حرم رفت.در آنجا محلي است كه ميگويندمحل دوانگشت اميرالمؤمنين(ع)است. داستانش را پرسيد،برايش داستانمرة بن قيس نقل نمودند.شخصي از منافقين گفت اينها داستانهاي دروغينياست كه شيعيان درست كردهاند.شاه گفت من خودم فردا از مرقد علي(ع)خواهم پرسيد.روز ديگر سلطان دستور داد زبان آن منافق را قطع كردند.زيراراست بودن داستان برايش مشخص شد.
داستان مرة اين است كه او داراي ثروت زيادي بود.اما ديننداشت.يكروز دربارة آباء واجداش صحبت شد،به او گفتند همة آنهابدست اميرالمؤمنين(ع) (درجنگها)كشته شدند.او ناراحت شده وعدهاياز افراد مسلح را جمع كرد وبه بطرف نجف حركت كرد.شش روز با مردمنجف جنگ كرد ووارد حرم شد وگفت: اي علي!تو پدران مرا كُشتي!حالميخواهم قبرتورا نبش كنم!ناگاه دوانگشت شبيه ذوالفقار از قبر بيرون آمدوبه كمر مرّة زد واورا دونيم نمود!سپس تبديل به سنگ شد.اهل نجفآمدند وسنگ را از حرم بيرون انداختند.واز عجايب اين بود كه هرحيوانيبرآن سنگ عبور مينمود،برآن بول ميكرد.
گويند كه وقتي نادرشاه خواست وارد حرماميرالمؤمنين(ع) شود،جرأتنميكرد وگفت زنجيري به گردنم بيانداريد ومرا داخل حرمببريد.كسي جرأت اين كار را نداشت.ناگاه غريبهاي از بيابان ظاهر شدوزنجير به گردن نادر انداخت واورا داخل حرم برد وبعد ناپديد شد.نادردستورداد گنبدي طلائي براي حرم درست كنند.از او پرسيدند كه بالايگنبد چه بنويسيم؟گفت:يدالله فوقَ ايديهم.فرداي آن روز وزير نادر گفتنادر سواد ندارد واين جمله برزبانش جاري شد.اگر قبول نداريد از اوبپرسيد كه چه جملهاي بر گنبد بنويسيم؟پرسيدند گفت ياد ندارم همانجمله ديروزي را بنويسيد.
------------------------------
محمد تقی صرفی
معجزاتي از قبر منوراميرالمؤمنين علیه السلام
- بازدید: 5192