بخش دوم : مقدمه اى بر مصداق شرك

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

آيا درباره پناه جستن و كفايت طلبيدن و حل مشكلات و اين گونه تقاضاها در صورت هاى گوناگون ، از غير ذات مقدس خداوند تبارك و تعالى اجازهو اذنى از درگاه احديت صادر شده است يا نه ؟
پيش از ورود در اين مطلب ذكر دو مقدمه ضرورى است كه اجمالا به آنها اشاره مى كنيم و در جاى خود درباره هر دو مورد بهتفصيل سخن گفته شده است .
مقدمه اول : تعارض بين دو دليل ، مانند ظاهر كتاب (قرآن ) با ظاهر ديگر، يا ظاهر خبرى كه با ظاهر خبر ديگر، هر دو موثق ، ولى متناقض يا متضادبه طور مطلق يا متضاد از يك وجه (1)(عموم خصوص من وجه ) با مدلول شان منافات داشته باشند، به طورى كه جمع آن دو مقدور و ممكن نباشد؛مثل اين كه وقتى دليلى به واجب بودن چيزى دلالت مى كند و دليل ديگرى بر واجب نبودن آن يا حرام بودنش حكم مى نمايد. سپس مى گوييم براىتعارض شرايط مفصلى است كه در جايگاه خود بحث شده است . از آن شروط يكى اين است كه بين دو دليلى كه ميان آنها تعارض عموم من وجه استحاكميتى از طرف دليلى بر ديگرى نباشد؛ زيرا شيخ بزرگوار انصارى قدس سره درباره چنين تعارضى مى گويد:((بين آنها تعارضى نمىباشد؛ زيرا با وجود نسبت بين آن دو عموم من وجه است كه حاكى از تعارض است ، ولى يكى از آن ديگرى را شرح و بيان مى كند چه از ديد وسعتدادن موضوع يا از نظر محدود كردن آن ، چنان كه در فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله آمده((لا ضرر و لا ضرار؛در اسلام ضرر ديدن وضرر رساندن نيست))با دلائل اوليه مثل واجب بودن وضو تعارض هست . از آن جا كهدلايل وجوب وضو به طور مطلق در بر گيرنده ضرر و غير ضرر است چنان كهدلايل ضرر و زيان و نيز حرج (سختى و دشوارى ) حكم واجب را نفى مى كند، اعم از اينكه در مورد وضو باشد يا در غير آن . در وضو ضررى با همتعارض پيدا مى كنند، و در اين مورد به قاعده هاى تعارض مراجعه نمى شود در حالى كه جاى مراجعه ومحل آن است ، بلكه دلايل ضرر و حَرج به دليل شارحيت پيشى مى گيرد، پس گفته مى شود: وجوب وضو ضررى از بين رفته است و اين بهدليل آن است كه سياق دلايل ضرر و حرج و نسبت آنها به احكام اولى نسبت تمام وكامل كننده دلايل و احكام اولى است و دليلى كه شارح و مكمل باشد، ديگر بر او معارض گفته نمى شود.
مقدمه دوم : خبر بر دو نوع است خبر متواتر و خبر واحد.
خبر متواتر خبرى است كه جماعتى ، گروهى آن را بگويند در حالى كه در حال عادى تبانى دروغ گفتن آن جمع امكان نداشته باشد و در برابر آن دراصطلاح علماى اصول خبر واحد قرار مى گيرد و آن خبرى است كه به حد تواتر نمى رسد، گر چه خبر دهندگان بيش از يك نفر باشند.
خبر متواتر، يا متواتر لفظى است و آن خبرى است كه از نظر لفظ متواتر باشد، مانند حديث((الغدير))و يا متواتر معنوى است و آن خبرى است كهاز كل خبر دهندگان مضمون واحدى فهميده مى شود، مانند شجاعت و دليرى مولايمان امير مؤ منان على عليه السلام كه از تك تك روايت كنندگان بهدست آمده است و متواتر اجمالى ، مانند علم به صادر شدن بعضى از آنها. سپس مى گوييم : از آيه هاى شريفه قرآن مى فهميم كه رفع گرفتارى وسختى ها منحصر به خداوند متعال است و بس زيرا:
1.(و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو ...). (2)
2.(امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء ...). (3)
3.(و ما كان لهم من اولياء ينصرونهم من دون الله ). (4)
4.(و ان يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده ...). (5)
5.(و ما النصر الا من عند الله العزيز الحكيم ). (6)
6.(اليس الله بكاف عبده ...). (7)
و آيات ديگرى در قرآن كه يارى رساندن و كفايت الهى و رفع سختى ها و گرفتارى ها را منحصر به ذات مقدس بارى تعالى مى نمايد.
همه اين آياتى كه اشاره شد، نه تنها در مقام منحصر و محدود كردن امدادها و دستگيرى هاست ، بلكه از همه آنها حصر تمام حركت ها و قدرت ها در ذاتمقدس خداوند استنباط مى شود و نيز حكايت از اين دارد كه ، امكان ندارد در برابر قدرت و كفايت خداوند چيزى كافى و يارى دهنده باشد؛ چه دربرابر او و چه بدون اذن او و چه در عرض او و تمام آيات همه با هم اين معانى را (پناه جستن و چاره جويى و كفايت كارها از غير خداوندمتعال ) نفى و سلب مى كند، چه به طور استقلال و تك تك و چه با هم و همان گونه كه مشاهده مى كنيد، از اين آيات منافات ، مخالفت و مغايرتىنمى توان استنباط كرد كه چيزى ديگر با اذن و رخصت الهى نتيجه بخش ، كافى و يارى دهنده باشد و موضوع درمسائل تكوينى نيز همين گونه است كه خداوند متعال خود آنها را وسيله اى براىنايل شدن به اهداف و مقاصد انسان قرار داده است و همه آنها با اذن الهى ، هم كافى و هم مؤ ثر مى باشند. پس به طور قطع و يقين اين آيات باتوجه و تمسك به اسباب و وسايل و كمك خواستن و طلب پيروزى كردن از آنها معارض نيست و منافاتى هم ندارد، و علاوه بر آن ، قرآن كريم مردم رابه توسل به وسايل ، تشويق و امر كرده است . به طور مثال مى توان به آيه زير اشاره كرد كه مى فرمايد:
(و اءعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ...)؛ (8)
در برابر آنها(دشمنان ) آن چه توانايى داريد از نيرو آماده سازيد و از اسب هاى ورزيده ... .
و آيات بسيار ديگر كه معارضه و منافاتى نيز با دستور تشريعى ندارد؛ يعنى اگر چنين فرض كنيم كه درباره رفع مشكلات و سختى ها و كفايتكارها مراجعه به شخصى ، دستورى رسيده باشد، باز معارضه و منافاتى نخواهد داشت ؛ چرا كه در اين فرض نيز به دون اذن خدا، يا جز خدا، يادر عرض او نمى باشد. بر اساس تعبيرهاى گوناگونى كه در قرآن آمده است فرقى نمى كند اذن در قرآن آمده است يا در آن چهدليل و حجت بودن آن به تواتر در خبرهاى وارده از ائمه اطهار عليهم السلام رسيده باشد، چه بنا بر گفتار الهى بازگشت آنها نيز به قرآنخواهد بود:
(وما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا ...)؛ (9)
آن چه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و آن چه از آن نهى كرده خوددارى نماييد.
-----------------------------------------
1- مثال براى تناقض : زمانى است كه دليلى بر واجب بودن چيزى دلالت مى كند ودليل ديگرى بر واجب نبودن آن حكم مى كند.مثال براى تضاد: وقتى است كه دليلى بر واجب بودن چيزى دلالت دارد ودليل ديگرى بر حرام بودن آن حكم مى كند.مثال سوم : مثلا دليلى بگويد:((اكرم العلماء؛دانشمندان را گرامى داريد))ودليل ديگرى بگويد((لا تكرم الفساق ؛گناهكاران را عزيز و گرامى نشماريد.))اين دو در بعضى موارد با هم تعارض خواهند داشت و آن درمورد دانشمند گنهكار است .
2- انعام (6) آيه 17،((و اگر از خدا ضررى به تو رسد هيچ كس جز خدا نتواند تو را از آن برهاند)).
3- نمل (7) آيه 62،((كيست كه دعاى بيچارگان مضطر را به اجابت مى رساند و رنج و غم آنان را برطرف مى سازد ...؟)).
4- شورى (42) آيه 46،((و آنها را غير خدا هيچ يار و ياورى نباشد كه يارى شان كند)).
5- آل عمران (3) آيه 160،((و اگر شما را به خوارى واگذارد كيست كه بتواند از آن پس شما را يارى كند ...؟)).
6- آل عمران (3) آيه 126،((نيست پيروزى مگر تنها از جانب خداوند تواناى حكيم)).
7- زمر (39) آيه 36،((آيا خداوند براى (نجات و حفظ) بنده اش كافى نيست ؟)).
8- انفال (8) آيه 60.
9- حشر (59) آيه 7.
---------------------------------------
آيت الله سيد عزالدين حسينى زنجانى