آیه ٢٦٦ « أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنابٍ تَجْرِى ... »

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

 266   «أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنابٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَأَصابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّه‏ُ لَكُمُ الاْياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»
ترجمه[1]:
[ مثال ديگرى براى حفظ اعمال صالحه ]
اين آيه شريفه مثال ديگرى است از براى اينكه اعمال صالحه خود را از انفاقات و ساير عبادات كه بايد براى شما منافع بى‏ شمار و مثوبات بسيار در آخرت داشته باشد و در موقعى كه ديگر كارى از شما برنيايد كه روز قيامت باشد از آن‏ها منتفع شويد، از بين نبريد و باطل و عاطل ننماييد كه تمام هباءً منثورا شود و براى شما جز حسرت و ندامت چيزى نماند.
مثل منّ و اذى كه اثر انفاق را مى‏ بَرد و عُجْب [= خود بينى] اثر عبادت را مى‏ برد و كفر كه كليه عبادات را حَبْط [= نابود] مى‏ كند.
مَثَل اين‏ها مَثَل كسى است كه باغ و بستانى داشته باشد پر از ميوه، از نخلستان و باغ انگور و ساير ميوه‏ ها و آب فراوانى داشته باشد و بعد از رسيدن به سن پيرى و از كار افتادن و عيال‏ وار شدن و اطفال خُرد پيدا كردن، باد سمومى بوزد و تمام اين‏ها را بسوزاند و خود و عيالاتش تمام دچار تنگدستى و بيچارگى شوند و نتوانند تأمين زندگى كنند، لذا مى‏ فرمايد: «أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ» استفهام انكارى[2] است؛ يعنى هرگز دوست نمى ‏داريد[3] «أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ» اينكه بساتين داشته باشد، و جنّتش مى‏ گويند براى اينكه از كثرت درخت پوشيده و مستور شده، مثل جنين كه در رحم مستور است و جن كه از بشر مستور است.
«مِنْ نَخِيلٍ»؛ نخلستان جمع «نخله» است «واعناب»؛ و انگورستان جمع «عنب» است كه مراد كَرم و مو، كه درخت انگور است. «تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» جمع «نهر» است كه جوى بزرگ آب است كه جوى ‏هاى آب در آن باغ زير درختان مى ‏گذرد.
«لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» كه تمام اقسام ميوه ‏ها در آن به ثمر رسيده.
«وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ»؛ پيرى او را رسيده كه به سن شيخوخيّت [= پيرى] رسيده و از قوّه افتاده و قدرت بر كارى ندارد.
«وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ»؛ بچه‏ هاى خُرد دارد كه آن‏ها هم ضعيف و ناتوانند و قادر بر تحصيل معاش نيستند و تمام امر معاش آن‏ها از همين بستان منظم مى ‏شود.
«فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ» «اعصار» از ماده «عصر» است به معنى فشردن و از اين جهت آخر روز را عصر مى‏ گويند، چون كارها در هم فشرده مى ‏شود و پيچيده مى‏ گردد و در آيه شريفه «إِنِّى أَرانِى أَعْصِرُ خَمْراً»[4]، مراد فشردن عنب و انگور است براى شراب و آيه شريفه «وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجّاجاً»[5]، مراد ابرها و سحائب [= ابرها] است كه فشرده مى ‏شود و آب باران از آن‏ها خارج مى ‏گردد.
و «إِعْصار» در اين آيه مراد باد سموم است كه به هر گياه برسد مى‏ سوزاند و در لغت عرب «زوبعه» مى‏ گويند و اين باد سموم در او حرارتى است مثل برق كه تعبير به آتش مى‏ شود، و مراد اينجا اين است كه جنّات نخلستان و انگورستان و اشجارستان به كلّى محترق مى‏ شود و از بين مى ‏رود : «فَاحْتَرَقَتْ» و اين موجب حسرت و بيچارگى مى ‏شود در موقعى كه شدت احتياج به آن‏ها دارد، چون انسان پير شد از كار مى ‏افتد و ذرارىِ [= فرزندان] او هم ضعيف باشند، قدرت بر كار و كمك به پدر خود نداشته باشند و اندوخته‏ هاى آن هم از بين برود و نابود شود و بيچاره مى‏ شود، و شخص رياكارِ در انفاقات و صدقات و مُعْجَبِ[6] در عبادات و كافرِ در اعمال حسنه فرداى قيامت اين نحو است.
زيرا ريا علاوه بر اينكه عمل را باطل مى ‏كند و عُجْب آثار و مثوبات آن را از بين مى ‏برد و كفر ، حبط مى‏ كند، عقوبت ريا و عجب و كفر را هم دارد و كسى هم فرداى قيامت به او كمك نمى ‏كند، چون هر كس گرفتار عمل خود مى ‏باشد ؛ «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ»[7].
«كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّه‏ُ لَكُمُ الاْياتِ»؛ اين نحو خداوند به بيان واضح و مَثَل‏ هاى روشن براى شما بيان مى‏ فرمايد كه راه عذر بر احدى باقى نماند و حجت تمام شود.

[صفت پسنديده فكر و مراتب دهگانه تفكر]
«لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» «فكر» عبارت از تأمّل و توجه به مقدمات و اسباب و آثار است براى اخذ نتيجه.
قال السبزواري: الفكر حركة إلى المبادى و من المبادى إلى المرادى[8]. و تفكر يكى از عبادات بزرگ است و نتايج بسيار مفيد دربر دارد، حتّى دارد: «تفكّرُ ساعةٍ خيرٌ من عبادة سنة»[9]، بلكه «خير من عبادة ستين سنة». و فكرهايى كه موجب رستگارى و سعادت دارَيْن و تحصيل معارف و تتميم مكارم اخلاقى و تكميل مراتب ايمان و تصحيح اعمال صالحه و ازاله اخلاق رذيله و اجتناب از اعمال سيّئه و نيل به مقامات عاليه و فيوضات الهيّه مى ‏شود:
1. فكر در صنايع الهى و آثار قدرت پروردگار و ريزه‏ كارى كه در هر يك از آن‏ها به كار برده.
2. فكر در بى‏ اعتبارى و بى ‏وفايى دنيا و فنا و زوال آن و اينكه دارِ ممرّ است نه دارِ مقرّ[10].
3. در احوال گذشتگان از نيكان كه در اين چند روزه دنيا چه مقاماتى را حيازت نمودند [= به دست آوردند] ؛ «صبروا أيّاماً قليلة أعقبتهم راحة طويلة»[11]،
و در احوال ظلمه و فسقه و فجره كه در اين مدت قليل به جهت منافع دنيوى در چه عقوبات و مهالكى افتادند و به چه عذاب ‏هايى دچار شدند.
4. در تصحيح عبادات و مراعاتِ صحت و شرايط قبول و از بين نبردن آن‏ها به عُجْب و نحو آن.
5. در مضارّ اخلاق رذيله و اعمال سيّئه و معاصى الهيّه از مضارّ دنيويه و اخرويه.
6. در منافع اخلاق حميده [= نيكو و پسنديده] و اعمال صالحه.
7. در موت و عقبات بعد از موت و عالم قبر و برزخ و اهوال يوم القيامه، يوم الحسرة و الندامة.
8. در تكميل مراتب علم و معارف الهيّه.
9. در شئونات انبيا و ائمه اطهار عليهم ‏السلام و صلحا و اتقيا.
10. در صفات و افعال و اعمال كفار و فسّاق و بالاخص اعداى دين از منافقين و مخالفين و معاندين و امثال اين‏ها.
----------------------------------------------
[1] .  آيا كسى از شما دوست دارد باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير آن‏ها نهرها روان است، و براى او در آن [باغ] از هر گونه ميوه ‏اى [فراهم] باشد، و در حالى كه او را پيرى رسيده و فرزندانى خردسال دارد، [ناگهان] گرد بادى آتشين بر آن [باغ] زند و [باغ يكسر] بسوزد؟ اين گونه، خداوند آيات [خود] را براى شما روشن مى‏گرداند، باشد كه شما بينديشيد.
[2] .  منظور سؤالى است كه جواب آن از طرف سؤال شونده منفى است.
[3] .  به تعبير ديگر: دوست نمى ‏دارد كسى از شما.
[4] .  به درستى كه من ديدم در خواب كه مى ‏فشردم شراب را. سوره يوسف: آيه 36.
[5] .  و نازل كرديم از فشرده‏ ها آب ريزنده. سوره نبأ: آيه 14.
[6] .  خود بزرگ بين، متكبر.
[7] .  روزى كه نفع نمى ‏بخشد به احدى مال و اولاد. سوره شعراء: آيه 88.
[8] .  منظور از فكر حركتى است به سوى اصول و محل ‏هاى شروع و از آنجا به سمت اهداف و مقصدها. الحكمة المتعالية : ج3 ، ص27 ، كه در آن اين گونه آمده است : « الفكر حركة من المطالب إلى المبادئ ثم من المبادئ إلى المطالب » .
[9] .  يك ساعت فكر كردن بهتر از عبادت يك سال است. تفسير عياشى: ج2، ص223، ح26؛ بحار الأنوار: ج68، ص327، ح22 و تفسير البرهان: ج4، ص265، ح6.
[10] .  ممر: محلّ گذر. مقر: جايگاه ، مكان .
[11] .  مدت كوتاهى صبر كردند تا به آسايش ابدى برسند. امالى صدوق: ص667، ح897؛ نهج البلاغة: ص410 ، ضمن خطبه 193 و بحار الأنوار: ج64، ص315، ح50. منابع مذكور به جاى «قليلة» ، «قصيرة» ذكر كرده‏ اند.