توضيح سؤال:
با توجه به اين گفته«ابن كثير» در متن زير آيا ميتوان گفت: يزيد راضي به كشته شدن امام حسين نبوده و اين كار از سوي «ابن زياد» صورت گرفته و به اين شكل يزيد را تبرئه نمود؟
... إنّ يزيد فرح بقتل الحسين أوّل ما بلغه، ثمّ ندم على ذلك... لمّا قتل ابن زياد الحسين ومن معه، بعث برؤوسهم إلى يزيد، فسرّ بقتله أوّلاً وحسنت بذلك منزلة ابن زياد عنده، ثمّ لم يلبث إلاّ قليلاً حتّى ندم! فكان يقول: وما كان عليّ لو احتملت الأذى وأنزلته في داري، وحكمته فيما يريده، وإن كان عليّ في ذلك وكف ووهن في سلطاني، حفظاً لرسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم، ورعاية لحقّه وقرابته، ثمّ يقول: لعن اللّه ابن مرجانة، فإنّه أخرجه واضطرّه، وقد كان سأله أن يخلّي سبيله، أو يأتيني، أو يكون بثغر من ثغور المسلمين حتّى يتوفّاه اللّه، فلم يفعل، بل، أبى عليه وقتله، فبغضني بقتله إلى المسلمين، وزرع لي في قلوبهم العداوة، فأبغضني البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلي حسيناً، مالي ولابن مرجانة، قبّحه اللّه وغضب عليه.
... يزيد در ابتداى امر با كشته شدن حسين خوشحال گرديد اما بعد نادم و پشيمان گرديد يعنى: ابتدا با ديدن سرهاى بريده شهدا خوشحال شد اما پس از چندى پشيمان شد و اظهار نارضايتى كرد و گفت: اگر من بودم نمىگذاشتم فرزند مرجانه ـ عبيد اللّه بن زياد ـ حسين را بكشد، بلكه به احترام جدّش رسول خدا ـ اگر چه آسيبى به سلطنت من هم مىرسيد ـ او را احترام مىكردم، سپس گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را كه باعث اخراج حسين از مدينه شد و او را مجبور كرد، با اينكه حسين به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، يا لااقل او را نزد من مىآورد، يا به شهرى از شهرهاى مسلمانان مىرفت و تا پايان زندگى در همانجا مىماند، اما چنين نكرد و بر او سخت گرفت تا او را كشت، و مرا با اين كار نزد مسلمانان بد نام كرد تا دشمنم بدارند و بذر كينه و دشمنى مرا در دلها كاشت، تا آدمهاى خوب و بد هر دو با من دشمنى كنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت كند و خشم خدا بر او باد.
البداية والنهاية، ج 8، ص254 و 255.
و يا اگر طبق نظر «ابن تيميه» بيعت نكردن امام حسين عليه السلام با يزيد را ظلم و سركشي و طغيان برعليه يزيد كه خليفه وقت است بدانيم، در اين صورت قضيه برعكس شده و بايد تقصير را از جانب امام حسين عليه السلام دانست و در نهايت كشته شدن امام حسين عليه السلام را نعمت و كرامتي از سوي خدا براي او بدانيم.
ابن تيميه در اين رابطه ميگويد:
فلما ذهب الحسين رضي الله عنه وأرسل ابن عمه عقيل إليهم، وتابعه طائفة. ثم لما قدم عبيد الله بن زياد الكوفة، قاموا مع ابن زياد، وقتل عقيل وغير هما. فبلغ الحسين ذلك، فأراد الرجوع، فوافه سرية عمر بن سعد، وطلبوا منه أن يستأسر لهم، فأبى، وطلب أن يردوه إلى يزيد بن عمه، حتى يضع يده في يده، أو يرجع من حيث جاء، أو يلحق ببعض الثغور، فامتنعوا من إجابته إلى ذلك، بغيا وظلما وعدوانا... ووقع القتل حتى أكرم الله الحسين ومن أكرمه من أهل بيته بالشهادة... وكان ذلك من نعمة الله على الحسين، وكرامته له.
حسين به سوي كوفه حركت كرد در حالي كه قبلا پسر عموي خود مسلم بن عقيل را به سوي مردم كوفه فرستاده بود. اما چون عبيد الله بن زياد به كوفه آمد عقيل و عدهاي ديگر كشته شدند و چون اين خبر به حسين رسيد خواست كه منصرف شده و برگردد، اما لشكر عمر سعد آنها را محاصره كرد و از حسين خواست كه خود را اسير آنها كند؛ اما حسين از اين كار امتناع ورزيد. سپس از حسين خواست كه به سوي يزيد رفته و دست در دست او گذارده و با او بيعت نمايد و يا بازگردد و به هر جاي ديگر يا يكي از سر مرزها برود و از مركز دور شود. اما حسين از روي سركشي و ظلم و دشمني از تمام اين خواستهها امتناع كرد. .. حسين كشته شد تا خداوند او و هر آن كس كه همراه او كشته شد را كرامت بخشد. و در حقيقت اين كشته شدن براي او نعمت و كرامتي بود از سوي خداوند كه به او بخشيده شد.
رأس الحسين، ابن تيمية، ص 2 .
پاسخ:
در پاسخ به اين سؤال شايسته است تا به صورت خلاصه و در شش فصل مجزا شخصيت يزيد و جوانبي از زندگي او را از نگاه تاريخ مورد تحليل و بررسي قرار دهيم، تا به خوبي شخصيت او براي جويندگان حقيقت آشكار گرديده و در پرتو آن، سؤال و شبهات مربوط به اين بحث نيز پاسخ داده شود.
دورنمايي از فصول شش گانه اين بحث:
فصل اوّل: يزيد كيست؟
فصل دوّم: كارنامه اخلاقي ـ اعتقادى يزيد بن معاويه.
فصل سوّم: كارنامه سياسى يزيد.
فصل چهارم: سيماى يزيد در قرآن و حديث و لعن و تكفير او.
فصل پنجم: امام حسين عليه السلام در قرآن و حديث نبوي.
فصل ششم: قاتل امام حسين عليه السلام كيست؟!!
فصل اوّل
يزيد كيست؟
نسب يزيد
شناسنامه و نسب يزيد اين چنين است: او فرزند معاوية بن صخر، أبو سفيان بن حرب بن أميّة بن عبد شمس است.
مادرش: ميسون بنت بَحدل بن دُلجة بن قُناعة بن عدي بن زهير بن حارثة بن جَناب.
سال تولد: در سال 26 يا 27 هـ ق. متولّد شده است.
سال و روز و ماه وفات: در 14 ماه ربيع الأوّل سال 64 در يكى از روستاهاى دمشق به نام «حوارين» از دنيا رفت.
شرايط و محيط تربيتى يزيد
انتساب به دستگاه خلافت و حضور در دربار شاهانه معاويه و آماده بودن همه ابزارهاى لازم براى عيش و نوش و خوش گذرانى زمينه را براى يزيد از هر جهت فراهم كرده بود تا از ادب اسلامى و تربيت قرآنى فاصله بگيرد و حتّى حرمت حريم قانون خدا را در هم بشكند و دست به مى و شراب و قمار و ديگر ناشايستها بزند.
شيوه به قدرت رسيدن يزيد
يزيد با تعيين خليفه سابق، يعنى پدرش معاويه، و بدون دخالت مردم و رأى و مشورت آنان به حكومت رسيد.
حال آيا آنگونه كه اهل سنّت مىگويند يزيد واقعاً با رأى و مشورت و رضايت مردم، يا لااقل يك يا دو نفر از صحابه به خلافت رسيد؟
تاريخ در اين زمينه پاسخ ميدهد:
وى با مصلحت سنجى و علاقه پدر بر تخت سلطنت نشست، زيرا قدرت به دست آمده پس از او بايد در اختيار فرزندان اميّه قرار مىگرفت.
نويسنده كتاب تاريخ دمشق مىگويد:
بويع له بالخلافة بعد أبيه بعهد منه
خلافت و ولايتعهدى يزيد توسّط معاويه شكل گرفت.
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 394.
و به نقل از زبير بن بكّار مىنويسد:
بايع له معاوية من بعده، وكان أوّل من جعل وليّ عهد في صحّته، وكان معاوية يقول: لولا هوائى في يزيد لأبصرت قصدي.
معاويه در حياتش بر جانشينى و خلافت فرزندش يزيد از مردم بيعت گرفت، و اين اوّلين قرار داد وليعهدى در اسلام بود، و معاويه مىگفت: اگر علاقه من به يزيد نبود نظرم را تغيير مىدادم.
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 395
آنان كه مىگفتند: امر جانشينى پيامبر به مردم واگذار شده است و با افتخار آن را دمكراسى اسلامى و مظهر تقدّم مسلمانان بر اروپائيان در تشكيل حكومت مردمى مىدانستند، بايد جواب بدهند كه مگر فاصله زمانى معاويه و يزيد با صدر اسلام و دوران زندگى پيامبر اسلام چقدر است، كه با اين سرعت همه چيز حتّى شيوه انتخاب خليفه فراموش مىشود؟
روش زمامدارى يزيد
ادامه روش پدر، يعنى با زور و قتل و تبعيد و اختناق.
اگرچه اين موضوع به قدري واضح است كه نياز به ذكر شاهد تاريخي نيست؛ اما در ادامه مطالب، شواهد متعددي خواهد آمد.
فصل دوّم
كارنامه اخلاقي ـ اعتقادى يزيد بن معاويه
اختلاف ديدگاه در ترسيم چهره اخلاقي يزيد
مورّخان منصف بي پروا چهره زشت و خون آشام و بى ادب يزيد را به نمايش گذاردهاند، كه البتّه عدّه اى را ناپسند آمده و بر آن تاختهاند و بر همين اساس دو گونه نقل تاريخى در معرفى وى مشاهده مىشود.
نقل اوّل:
او را شخصي شارب الخمر و فاسد و فاجر و اهل ارتكاب معاصي و بى اعتنا به مبانى مذهبى و جسور و هتّاك نسبت به مال و جان مردم مخصوصاً خوبان و نيكان و قاتل خوبان مىشناساند.
نقل دوّم:
او را پيشوايى برگزيده و جانشينى همانند ديگر جانشينان شايسته پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم كه محبوب دلها بودند معرفي نموده است.
حال كدام يك از اين دو نقل با حقايق و واقعيّات تاريخى همسويى دارد؟ پاسخ را از لابلاي صفحات تاريخ مييابيم.
نمونههايي از انحطاط اخلاقي يزيد
شراب خواري يزيد:
يكى از نوشيدنيهاى حرام و نجس در شريعت اسلامى مايعى است كه از جوشاندن آب انگور و خرما و غير آن گرفته مىشود كه با آشاميدن آن حالتى غير طبيعى و از خود بيخود شدن به انسان دست مىدهد، خداوند متعال در كتاب شريفش قرآن، اين مايع را تحت عنوان شرب خمر حرام فرموده است.
يَسْـئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَآ إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمهمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا البقرة (2)، آيه 219.
در باره شراب و قمار، از تو مىپرسند، بگو: «در آن دو،گناهى بزرگ، و سودهايى براى مردم است، ولى گناهشان از سودشان بزرگتر است.»
يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالاَْنصَابُ وَالاَْزْلَـمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ المائدة (5)، آيه 9 .
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند. پس، از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد.
إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَـنُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ المائدة (5)، آيه 91.
همانا شيطان مىخواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. پس آيا شما دست برمىداريد؟
و رهبران دينى نيز با اين مايع نجس به شدّت بر خورد كرده و سخت ترين رفتارها را با مبتلايان به مسكرات داشتهاند كه سخنانشان در اين ارتباط بهترين شاهد بر موضعگيرى آنان است.
رسول گرامى صلى الله عليه و آله در سخنى جامع انزجار و نفرتش را با نفرين بر همه عوامل تشكيل دهنده و سازنده آن از لحظه كاشت تا آخرين مراحل توزيع و مصرف اعلام مى كند و مىفرمايد:
لعن اللّه الخمر وشاربها وساقيها وبائعها ومبتاعها وعاصرها ومعتصرها وحاملها والمحمولة إليه وآكل ثمنها
(ترجمه با استفاده از متن قبل)
سنن أبي داود، ج 3، ص324، ح 3674 ـ المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 37، ح 2235.
و مؤمنان راستين نيز از افراد مبتلا به اين نوشيدنى شيطانى متنفّر و در فرهنگ امّت اسلامى چنين افرادى بى دين و گردنكش در برابر حكم خدا تلقى مىشوند.
ولى شخصيّت مورد بحث ما در اين تحقيق از كسانى است كه وقايع نگاران حتى از ثبت رفتار ناپسند وى از نوجوانى تا لحظه مرگ چشم پوشى نكرده و نوشتهاند كه آلوده به مى و شراب بوده است.
شراب خواري يزيد از طفوليت:
ابن كثير و ديگران اين روايت را ذكر كردهاند:
كان يزيد بن معاوية في حداثته صاحب شرب.
يزيد بن معاويعه از كودكي اهل شرب خمر بود.
البداية والنهاية، ج 8، ص228 ـ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 4 3
شراب خواري يزيد در شهر مدينه و در ملاء عام:
در دوران خلافت پدرش و در سفر حجّ و پس از مراجعه به شهر مقدّس مدينه و در كنار حرم و خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله دست از دهن كجى به شريعت اسلام بر نداشت و در حضور مردم بر سفرهاش شراب گذاشت و فقط زماني كه خبر دار مىشود كه ابن عباس و حسين بن على قصد ورود به خانه او را دارند دستور مىدهد تا شراب را بردارند.
عمر بن شيبة قال: لمّا حجّ الناس في خلافة معاوية جلس يزيد بالمدينة على شراب، فاستأذن عليه ابن عبّاس والحسين بن عليّ، فأمر بشرابه فرفع.
(ترجمه قبل از متن آمده است)
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 4 6.
آلودگى يزيد به شرب خمر آن چنان واضح و آشكار بود كه حتّى در حضور گروههايى كه از شهرهاى دور و نزديك به ديدنش مىآمدند دست بردار نبود و در برابر نگاه ديگران با جرأت آن را مىنوشيد.
سند ذيل گواهى است گويا كه دقّت در آن هر مسلمانى را به تعجّب وا مىدارد.
بعث (عثمان بن محمّد بن أبي سفيان، والي مدينة) إلى يزيد منها وفداً فيهم عبد اللّه بن حنظلة الغسيل الأنصاري، وعبد اللّه بن أبي عمرو بن حفص بن المغيرة الحضرمي، والمنذر بن الزبير، ورجال كثير من أشراف أهل المدينة، فقدموا على يزيد، فأكرمهم وأحسن إليهم، وعظّم جوائزهم، ثمّ انصرفوا راجعين إلى المدينة، إلاّ المنذر بن الزبير، فإنّه سار إلى صاحبه عبيد اللّه بن زياد بالبصرة، وكان يزيد قد أجازه بمائة ألف نظير أصحابه من أولئك الوفد، ولمّا رجع وفد المدينة إليها، أظهروا شتم يزيد، وعيبه، وقالوا: قدمنا من عند رجل ليس له دين، يشرب الخمر، وتعزف عنده القينات بالمعازف.
وإنّا نشهدكم أنّا قد خلعناه، فتابعهم الناس على خلعه، وبايعوا عبد اللّه بن حنظلة الغسيل على الموت.
گروهى به نمايندگى مردم مدينه كه از اشراف و بزرگان بودند از جمله فرزند شهيد جنگ أُحُد عبد اللّه بن حنظله غسيل الملائكه وارد شهر شام شدند و به ديدار يزيد رفتند، يزيد به آنان احترام فراوانى گذاشت و هداياى بزرگى به آنان داد، ولى آنان پس از بازگشت به مدينه از يزيد به بدى ياد كردند و عيبهايش را براى مردم بازگو مىكردند، از جمله مىگفتند: از نزد كسى آمدهايم كه دين ندارد، شراب مىنوشد، ونوازندهها در حضورش به نواختن و رقص مىپردازند، شاهد باشيد كه ما او را از خلافت عزل كرديم.
مردم مدينه عزل يزيد از حكومت را تأييد و با عبد اللّه بن حنظله تا پاى مرگ بيعت كردند.
البداية والنهاية، ج 8، ص 235 و 236 ـ الكامل، ابن أثير، ج 4، ص1 3 ـ تاريخ طبرى، ج 7، ص4.
علاقه يزيد به شراب به قدري بود كه دستور ميداد تا بهترينها را برايش آماده كنند ذهبى از زياد حارثى نقل مىكند:
سقانى يزيد شراباً ما ذقت مثله، فقلت: يا أمير المؤمنين لم أُسلسل مثل هذا، قال: هذا رمّان حُلوان، بعسل اصبهان، بسكّر الأهواز، بزبيب الطائف، بماء بَرَدى.
شرابى را يزيد به من نوشانيد كه هيچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنين شرابى تا كنون نخوردهام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شكر اهواز و كشمش طائف و آب بردي تهيّه شده است.
سير أعلام النبلاء، ج 4، ص37.
حكم فقهى شراب خوار در مذاهب اسلامى:
تمام مذاهب اسلامى با استناد به نصّ قرآن همه انواع مسكرات را نجس و حرام مىدانند و شراب خور را فاسق و كسى كه آن را حلال بداند كافر دانستهاند.
محى الدين نووى در كتاب روضة الطالبين، باب حدّ شارب الخمر مىگويد:
شرب الخمر من كبائر المحرّمات....ويفسق شاربه، ويلزمه الحدّ، ومن استحلّه كفر...
ابن نجيم مصرى شراب خوار را از عدالت ساقط و كسى كه آن را حلال بداند كافر مى شمرد.
روضة الطالبين، ج 7، ص374.
يكفّر مستحلّها، و سقوط العدالة إنّما هو سبب شربها.
كسي كه خمر را حلال بداند كافر به شمار آمده و در صورت شرب آن، از عدالت ساقط ميگردد.
البحر الرائق، ج 7، ص 147.
آيا پسر معاويه (يزيد) پس از اثبات شراب خوارى اش، شايستگى مسند نشينى پيامبر اعظم اسلام را دارا بود؟
آيا فسق و دورى از صفت عدالت براى محكوميّت وى كافى نيست؟
يزيد تارك نماز، شارب خمر، متجاوز به مادر، دختر و خواهر:
عبدالله فرزند حنظله غسيل الملائكه برداشت خود را بعد از ديدار با يزيد اينگونه بيان ميدارد:
ياقوم! فواللّه ما خرجنا على يزيد حتّى خفنا أن نرمي بالحجارة من السماء، أنّه رجل ينكح أمهات الأولاد، والبنات، والأخوات، ويشرب الخمر، ويدع الصلاة.
به خدا قسم از نزد يزيد بيرون نيامديم مگر اين كه ترسيديم سنگ از آسمان بر سر ما بريزد، زيرا او كسى است كه در امر زناشويى حريم شرع را رعايت نمىكند، شراب مىنوشد و نماز نمىخواند.
الطبقا الكبري، ابن سعد، ج 5، ص 66 ـ تاريخ مدينه دمشق، ج 27، ص 429 ـ الكامل، ج 3، ص31 ـ تاريخ الخلفاء، ص 165.
يزيد شرابخوار، بوزينه باز، فاسق و ابنهاي:
جاحظ از علماي بزرگ اهل سنت با عبارتي شبيه به متن فوق ميگويد:
ثم ولى يزيد بن معاوية يزيد الخمور ويزيد القرود ويزيد الفهود الفاسق في بطنه المأبون في فرجه... واما بنو أمية ففرقه ضلالة وبطشهم بطش جبرية يأخذون بالظنة ويقضون بالهوى ويقتلون على الغضب
آنگاه يزيد بن معاويه به خلافت رسيد؛ همان يزيد شراب خوار و بوزينه باز و پلنگ باز و فاسقي كه به بيماري ابنه مبتلا بود... و بني أميه فرقهاي گمراه بودند كه سيره و روشي جبرگرايانه داشتند كه به مجرد ظن و گمان، ديگران را دستگير ميكردند و از روي هوي و هوس حكم ميكردند و از روي غضب ميكشتند.
البيان والتبيين، جاحظ(255)، ج 1، ص 276.
يزيد شرابخوار و فاجر و زنباز و بوزينه باز و سگباز و ولگرد:
همچنين بلاذري در كتاب خود اينگونه نقل ميكند:
قال الواقدي وغيره في روايتهم: لما قتل عبد الله بن الزبير أخاه عمرو بن الزبير خطب الناس فذكر يزيد بن معاوية فقال: يزيد الخمور، ويزيد الفجور، ويزيد الفهور ويزيد القرود، ويزيد الكلاب، ويزيد النشوات، ويزيد الفلوات، ثم دعا الناس إلى اظهار خلعه وجهاده، وكتب على أهل المدينة بذلك
واقدي و غير او روايت كردهاند: هنگامي كه عبد الله بن زبير به قتل رسيد، برادرش عمرو بن زبير براي مردم خطبه خواند و از يزيد بن معاويه اينگونه ياد كرد: يزيد شراب خوار و فاجر و زن باز و بوزينه باز و سگ باز و اهل ولگردي در دشت و بيابانهاست. سپس از مردم خواست كه او را از خلافت كنار كنند و براي مردم مدينه حكم جهاد فرستاد.
انساب الاشراف، بلاذري (279)، ج 2، ص 191.
حاضرين به غايبين خبر دهند، خليفه مأبون يعني يزيد:
ذهبي و برخي ديگر از بزرگان اهل سنت در باره يزيد اينگونه آوردهاند:
خطبهم عبد الملك بمكة لما حج، فحدث أبو عاصم، عن ابن جريج، عن أبيه قال: خطبنا عبد الملك بن مروان بمكة، ثم قال: اما بعد، فإنه كان من قبلي من الخلفاء يأكلون من هذا المال ويؤكلون، وإني والله لا أداوي أدواء هذه الأمة إلا بالسيف، ولست بالخليفة المستضعف يعني عثمان ولا الخليفة المداهن يعني معاوية ولا الخليفة المأبون يعني يزيد وإنما نحتمل لكم ما لم يكن عقد راية. أو وثوب على منبر، هذا عمرو بن سعيد حقه حقه وقرابته قرابته، قال برأسه هكذا، فقلنا بسيفنا هكذا، ألا فليبلغ الشاهد الغائب.
عبد الملك در مكه به هنگام حج براي مردم خطبهاي خواند و در آن براي مردم اينگونه سخن گفت: اما بعد، اي مردم! كساني كه قبل از من به خلافت رسيدند هم خود مال مردم را خوردند و هم به ديگران دادند تا بخورند، به خدا سوگند! مشكلات اين امت را مداوا نخواهم كرد مگر با شمشير؛ چرا كه من مانند: عثمان خليفهاي مستضعف و مفلوك نيستم. و نيز خليفهاي سهلگير و مسامحهگر همچون معاويه نيستم. و خليفهاي أبنهاي همچون يزيد نيستم. شما را تا زماني تحمل ميكنم كه رايت و حكومت و منبر و تخت و تاجم در خطر نباشد. و ما نسبت به عمرو بن سعيد با تمام قرابت و حقي كه داشت اينگونه كرديم و او با سرش اينچنين كرد و ما نيز با شمشيرمان اينچنين ميكنيم. اين خبر را حاضرين به غائبين برسانند.
تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 5، ص 325 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج 37، ص 135ـ البيان والتبيين، جاحظ(255)، ج 1، ص 334.
ناصبي بودن يزيد:
ذهبي، يزيد را ناصبى يعني دشمن اهل بيت عليهم السلام شمرده و در باره او گفته است:
وكان ناصبيا فظا غليظا جلفا يتناول المسكر ويفعل المنكر
يزيد شخصي ناصبي و تندخو و سبك (جلف) بود و شراب مينوشيد و اعمال منكر انجام ميداد.
سير أعلام النبلاء، ج 4، ص37.
يزيد بيتوجّه و تارك نماز:
نماز در فرهنگ دين يعنى نماد خدا پرستى و ايمان، كه ديندارى و مسلمانى بدون آن مفهوم پيدا نمىكند، و البتّه اين برداشت از جهاتى هم درست است، زيرا عبادت در قالب يكى از مظاهر آن كه همان نماز باشد اوج بندگى و كوچكى انسان است در برابر خدا، بنا بر اين جامعه مذهبى افرادى را كه نسبت به اين واجب بندگى كوتاهى مىكنند نمىتواند اسم و رسم مسلمانى را به آنان ببخشد.
شخصيّت مورد بحث ما نه تنها نسبت به شراب، بلكه نسبت به مهمترين واجب دينى يعنى نماز نيز بى اعتنا بوده و گاهى مىخوانده و گاهى نميخوانده است. و به تعبيري كاهل الصلاه بوده است.
وقد كان يزيد... فيه أيضاً إقبال على الشهوات، وترك بعض الصلاة في بعض الأوقات.
ترجمه قبل از متن آمده است.
البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص 252.
يزيد شخصيتي بود كه نميتوانست بر شهوت خود غالب گردد و آن را كنترل كند. با روى خوش از مجالس شهوت و انواع آن استقبال مىكرد، از بزرگترين واجب خدا يعنى نماز طفره مىرفت و از تاركان آن بود، همانها كه رسول گرامى در باره آنان فرموده است:
سلّموا على اليهود والنصارى ولاتسلّموا على يهود أمّتي، قيل: ومن يهود أمّتك قال: تارك الصلاة.
بر يهوديان و مسيحيان سلام كنيد اما بر يهوديان أمّت من سلام نكنيد، سؤال شد: يهوديان أمّت شما كيانند؟ فرمود: آنان كه نماز را ترك كنند.
كشف الخفاء، ج 1، ص 455، رقم 1484.
لاأُباليگرى محض با عنوان خليفه پيامبر:
عيّاشيهاى جوان مسند نشين و لاأُباليگرى او مردم مدينه ـ شهرى كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه وآله ده سال از دوران حسّاس بعثت را در آن گذراند، و شريعتش را در همان شهر تبيين و تكميل نمود ـ را وادار به شورش عليه وى كرد ـ كه در جاى خودش به علل و حوادث آن اشاره خواهيم كرد ـ گروه اعزامى به پايتخت پس از ديدار با خليفه و با اين كه هداياى با ارزشى گرفته بودند لب به توبيخ وى گشودند، منذر بن زبير كه صد هزار درهم پاداش گرفته بود به مردم مدينه گفت:
إنّ يزيد واللّه لقد أجازني بمائة ألف درهم وإنّه لايمنعني ما صنع إليّ أن أخبركم خبره وأصدّقكم عنه، واللّه إنّه ليشرب الخمر، وأنّه ليسكر حتّى يدع الصلاة. وعابه بمثل ما عابه به أصحابه الذين كانوا معه وأشدّ.
يزيد اگر چه صد هزار درهم به من هديه داده است ولى اين هديه نمىتواند از بازگويى حقايق مانع شود، به خدا سوگند يزيد شراب مىنوشد و آنقدر در حال مستى به سر مىبرد كه نماز را ترك مىكند. سپس ديگران هم همانند او، بلكه شديدتر از بديهاى يزيد گفتند و او را سرزنش كردند.
تاريخ طبري، ج 4، ص 369 ـ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص4 و 41 ـ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص216 ـ العقد الفريد، ج 4، ص 388.
يكى ديگر از همين افراد مىگويد:
قال عبد الله بن أبي عمرو بن حفص بن المغيرة المخزومي... إنّي لأقول هذا وقد وصلني وأحسن جائزتي، ولكنّ عدوّ اللّه سِكّير خِمّير.
جواز ارزنده يزيد مانع از گفتن حقايق نمىشود، من او را دشمن خدا كه هميشه در حال مستى و شرب خمر است ديدم.
الأغاني، ج 1، ص34.
حال با توجه به مفاسد اخلاقي كه از يزيد ذكر شد آيا چنين شخصى لياقت عهدهدار شدن منصب خلافت و جانشينى رسول گرامى اسلام را مىتواند داشته باشد؟ عدهاى از ياران و دوستداران يزيد سعى مىكنند تا او را از اين نسبتها دور و به گونهاى حقايق تاريخ را تكذيب و يا لااقل زير سؤال ببرند.
ولى تلاشهاى گروهى متعصّب و تنگ نظر نمىتواند با توجيهات غير علمى دامن آلوده و ناپاك وى را تطهير نمايد.
سيماى يزيد در احاديث
روايات ذمّ يزيد در كتب اهل سنّت:
اضافه بر آنچه كه تاكنون در ترسيم شخصيت يزيد گفته شد روايات فراوانى در كتب اهل سنّت در مذمّت يزيد وجود دارد كه در اين مختصر به بعضى از آنها اشاره مىشود.
1 ـ روى الحاكم عن عائشة قولهصلي الله عليه و آله: ستّة لعنتهم، لعنهم اللّه وكلّ نبيّ مجاب: الزائد في كتاب اللّه، والمكذّب بقدر اللّه تعالى، والمتسلّط بالجبروت فيعزّ من أذلّ اللّه ويذلّ من أعزّ اللّه، والمستحلّ لحرم اللّه، والمستحلّ من عترتي ما حرّم اللّه، والتارك لسنّتي.
شش گروه را خداوند مورد لعن خود قرار داده است و نيز من و هر پيامبرى آنان را لعنت كرده است: 1ـ كسى كه به كتاب خدا چيزى بيافزايد. 2 ـ كسى كه مقدّرات الهى را تكذيب كند. 3 ـ كسى كه با زور و جبر بر مردم مسلّط شود و به آنان كه خدا ذليل كرده است عزّت بخشد، و آنكه خدا عزيزش كرده است را ذليل كند. 4 ـ كسى كه حلال خدا را حرام نمايد. 5 ـ كسى كه نسبت به عترتم آنچه را خدا حرام كرده است حلال بداند. 6 ـ كسى كه سنّت مرا ترك گويد.
المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 572، ح 3941 ـ مجمع الزوائد، ج 1، ص 176ـ فضائل الخمسة، ج 3، ص 349 و 35 .
مناوى صاحب فيض القدير مىگويد: معناى اين جمله «والمستحلّ من عترتي ما حرّم اللّه» اين است كه هر كس نسبت به نزديكانم آنچه انجامش جايز نيست مانند: اذيّت آنان يا بى حرمتى به آنان، كه اگر كسى آن را حلال بداند كافر، وگرنه گناهكار است.
و اختصاص دادن آزار دهندگان عترتش به لعن، به جهت تأكيد بر حقوق عترت و بزرگى مقام آنان است به همين جهت هم اضافه به خدا و رسول مىشوند.
فيض القدير، ج 4، ص96.
بنابر اين، براى هيچ منصفى جاي شكّ باقى نمىماند كه افرادى همانند يزيد و نيروهاى تحت فرمانش آن چيزى را حلال دانستند كه خدا حرام كرده است و آن ريختن خون امام حسين عليه السلام بود.
پس حكم كفر را بايد به آنان داد و يا لااقل بگوييم فاسق هستند و لعن آنان در هر صورت جايز مىشود. (در باره جواز لعن يزيد در ادامه به تفصيل بحث خواهد شد.)
2 ـ روى أحمد ومسلم عن رسول اللّه صلي الله عليه و آله: من أخاف أهل المدينة أخافه اللّه عزّ وجلّ، وعليه لعنة اللّه والملائكة والناس أجمعين، لا يقبل اللّه منه يوم القيامة صرفاً ولا عدلاً.
هر كس مردم مدينه را بترساند خداوند او را خواهد ترساند، و بر اوست لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم، و در روز قيامت خداوند نه از او چيزى كه عذاب را دور كند و نه بلا گردانى را مىپذيرد.
مسند أحمد، ج 4، ص 55 و 56 ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 114 و 115ـ مجمع الزوائد، ج 3، ص 3 6.
آيا كسى كه به شهر يثرب و مدينة الرسول لشكر كشى مىكند مصداق كامل اين سخن شريف رسول خدا نيست؟
آرى، تاريخ مدينه، لشكر كشى يزيد و قتل عام أصحاب رسول خدا و مسلمانان اين شهر و بى حرمتى به ناموس آنان را فراموش نكرده است. (در ادامه در باره فجايع يزيد در شهر مدينه به تفصيل خواهد آمد.)
3 ـ وقال الحافظ أبو يعلى: حدّثنا الحكم بن موسى، ثنا يحيى بن حمزة، عن هشام بن الغاز، عن مكحول، عن أبي عبيدة: أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم قال: «لا يزال أمر أمّتي قائماً بالقسط حتّى يثلمه رجل من بني أميّة يقال له يزيد.
وقد رواه ابن عساكر من طريق صدقة بن عبد اللّه الدمشقي عن هشام بن الغاز، عن مكحول، عن أبي ثعلبة الخشني، عن أبي عبيدة.
عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم قال: «لا يزال أمر هذه الأمّة قائماً بالقسط حتّى يكون أوّل من يثلمه رجل من بني أميّة يقال له يزيد».
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اوّلين كسى كه رخنه در پيكره امّتم وارد مىكند مردى از بنوأميّه است.
الأسماء والكنى، دولابي، ج 1، ص 163.
حسنّه الألباني وصحّحه العزيزي الشافعي كما فى صحيح الجامع الصغير
اين حديث را البانى و عزيزى شافعى صحيح دانستهاند.
صحيح الجامع الصغير، ج 1، ص 5 4، ح 2582 ـ السراج المنير، ج 2، ص 9 .
4 ـ ابن كثير پس از اشاره به خصلت شهوترانى و بى توجّهى يزيد به نماز به روايتى از پيامبر خدا استناد جسته و مىگويد: وكان فيه أيضاً إقبال على الشهوات وترك بعض الصلوات في بعض الأوقات، واماتتها في غالب الأوقات.
وقد قال الامام أحمد: حدثنا أبو عبد الرحمن، ثنا حيوة، حدثني بشير بن أبي عمرو الخولاني: أنّ الوليد بن قيس حدّثه أنّه سمع أبا سعيد الخدري يقول: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم يقول: «يكون خلفٌ من بعد ستين سنة أضاعوا الصلاة واتبعوا الشهوات فسوف يلقون غياً، ثم يكون خلف يقرأون القرآن لا يجاوز تراقيهم، ويقرأ القرآن ثلاثة مؤمن ومنافق وفاجر».
پس از سال شصت كسانى زمام امور را به دست خواهند گرفت كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروى كنند و به زودى سزاى گمراهى خود را خواهند گرفت، سپس گروهى مىآيند كه قرآن را مىخوانند ولى از حنجره آنان تجاوز نمىكند، قرآن را سه گروه مىخوانند: مؤمن، منافق، و فاجر.
البداية والنهاية، ج 8، ص 252 و 253.
5 ـ وقال الحافظ أبو يعلى: حدثنا زهير بن حرب، ثنا الفضل بن دكين، ثنا كامل أبو العلاء: سمعت أبا صالح سمعت أبا هريرة يقول: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم: «تعوّذوا باللّه من سنة سبعين، ومن امارة الصبيان.
به خدا پناه بريد از حوادث سال هفتاد و از فرماندهى و حكومت كودكان.
البداية والنهاية، ج 8، ص 252 و 253.
6 ـ وقال أبو يعلى: حدّثنا عثمان بن أبي شيبة، ثنا معاوية بن هشام، عن سفيان، عن عوف، عن خالد بن أبي المهاجر، عن أبي العالية.
قال: كنّا مع أبي ذر بالشام فقال أبو ذر: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم يقول: «أوّل من يغيّر سنّتي رجل من بني أميّة».
با أبوذر در شام بوديم كه أبوذر گفـت: از رسول اللّه صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: أوّل كسي كه سنّت مرا تغير ميدهد مردي از بني أميّه خواهد بود.
البداية والنهاية، ج 8، ص 252 و 253.
أورده الألباني في أحاديثه الصحيحة: ج 4، ص 329 قائلا: ولعلّ المراد بالحديث تغيير نظام اختيار الخليفة وجعله وراثة.
ألباني اين حديث را در كتاب الأحاديث الصحيحة: ج 4، ص 329 آورده و اين گونه ميگويد: شايد مراد از اين حديث تغيير سبك تعيين خليفه و وراثتي كردن آن باشد.
بعضى از بزرگان اهل سنّت كه از أصحاب شمرده شده و مورد قبول آنان نيز هستند پس از شنيدن اخبار از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله و وقايع سال شصت و پس از آن، آرزويشان اين بود كه خداوند ديدن آن روز را نصيبشان نكند.
به دو نقل ذيل توجّه كنيد:
امارت و حكومت كودكان:
1 ـ وأخرج البيهقي عن أبي هريرة قال: اللّهمّ لا تدركني سنة الستّين، ويحكم! تمسّكوا بصدغي معاوية، اللّهمّ لا تدركني امارة الصبيان.
خدايا سال شصت ار قسمت من نكن، واي بر شما مردم! به فرزند معاويه تمسك جستهاند، خدايا امارت بچهها را نصيبم مكن!
الدلائل، بيهقي، ج 6، ص466.
2 ـ الحافظ أبو بكر بن مالك: حدّثنا عبد اللّه بن أحمد بن حنبل: حدّثني أبو بكر ليث بن خالد البجلي، ثنا عبد المؤمن بن عبد اللّه السدوسي، قال: سمعت أبو يزيد المديني يقول: قام أبو هريرة على منبر رسول اللّه صلّى اللّه ليه وسلّم دون مقام رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم بعتبة، فقال: ويل للعرب من شرّ قد اقترب، ويل لهم من امارة الصبيان، يحكمون فيهم بالهوى ويقتلون بالغضب.
واى بر عرب از شرّى كه نزديك است، واى بر آنان از بچّه ها و نوجوانانى كه با هواى نفسانى و كشتن با خشم و غضب بر آنان حكومت كنند.
البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص12 .
و خليفه دوّم هم بنا بر نقل بزرگان اهل سنّت پيشگويى كرده و هلاكت عرب را به دست افراد بى كفايتى مىداند كه شايستگى رهبرى قوم عرب را ندارند.
3 ـ قال الحارث بن مسكين، عن سفيان، عن شبيب، عن عرقدة بن المستظل، قال: سمعت عمر بن الخطّاب يقول: قد علمت وربّ الكعبة متى تهلك العرب، إذا ساسهم من لم يدرك الجاهليّة ولم يكن له قدم في الإسلام.
از عمر بن خطّاب شنيدم كه ميگفت: به خداي كعبه دانستم كه عرب چه زماني هلاك خواهد شد، زماني كه اشخاصي كه زمان جاهليّت را درك نكردهاند و قدمت در اسلام ندارند بر مردم حكومت كنند.
البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص254.
عذر بد تر از گناه:
احاديثى كه ملاحظه نموديد بخش اندكى از رواياتى است كه در مذمّت يزيد در كتب تاريخى و روايى اهل سنّت نقل شده است و ابن عساكر بيشترين روايات را جمع آورى كرده است و تا زمان ابن تيميّه و ابن كثير بحثى در صحّت و عدم صحّت آن ديده نمىشود.
اما ناگهان وظيفه دفاع از يزيد بر دوش عدّهاى سنگينى كرده و سعى مىكنند تا چارهاى بينديشند، و تنها چاره هم يك راه است و آن تضعيف اين نقلهاست.
لذا ابن كثير مىگويد:
وقد أورد ابن عساكر أحاديث في ذمّ يزيد بن معاوية كلّها موضوعة لا يصحّ شي منها.
احاديثى كه ابن عساكر در مذمّت يزيد نقل كرده است همه جعلي و ساختگى هستند و هيچكدام از آنها صحيح نميباشند.
البداية النهاية، ج 8، ص 254.
غافل از اين كه همانگونه كه در مباحث پيشين نقل كرديم برخى از عالمان اهل سنّت يزيد را به جهت بىتوجّهى به نماز و ترك آن و همچنين آلودگى به شرب خمر و شادمانىاش از واقعه كربلا و شهادت امام حسين عليه السلام و قتل عام مردم مدينه، نه تنها سرزنش كردهاند، بلكه او را مستحق لعن و نفرين دانستهاند كه در ادامه به تفصيل به اين مباحث خواهيم پرداخت. «إن شاء الله تعالي»
فصل سوّم
كارنامه سياسى يزيد
سالهاى شوم در تاريخ حاكميّت اسلام
يعقوبى مورّخ مىگويد:«وكان سعيد بن المسيّب يسمّي سني يزيد بن معاوية بالشؤم» سعيد بن مسيّب سالهاى حكومت يزيد را سالهاى شوم ناميده است، زيرا در مدّت خلافت و رياست وى كه سه سال بيشتر طول نكشيد سه واقعه خونين و دردناك اتّفاق افتاد كه در هر سالى از حكومت يزيد، يك واقعه روى داده است.
آن هم حوادث و وقايعى كه نه تنها چهره تاريخ، بلكه چهره اسلام را تاريك و سياه كرد.
اين حوادث عبارتند از:
1 ـ به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام.
«في السنة الأولى قتل الحسين بن عليّ وأهل بيت رسول اللّه صلي الله عليه و آله»
حسين بن على و خاندان رسول خدا را در سال اوّل به شهادت رساند.
2 ـ هتك حرمت حرم پيامبر و كشتار مردم مدينه (حادثه حرّه).
«والثانية: استبيح حرم رسول اللّه صلي الله عليه و آله وانتهكت حرمة المدينة»
در سال دوّم حرم رسول اللّه و شهر مدينه را بر سربازانش مباح كرد.
3 ـ به آتش كشيدن كعبه و هتك حرمت آن و كشتار بيرحمانه مردم مكه.
«والثالثة: سفكت الدماء في حرم اللّه وحرّقت الكعبة».
در سال سوّم كعبه را به آتش كشيد و در حرم الهى خونها بر زمين ريخت.
تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 253.
هر پژوهشگر و مورّخ منصفى با خواندن اين بخش از تاريخ و مشاهده اين حوادث دردناك، ناخواسته در برابر آن متوقّف مىشود و مىگويد: كسى كه مرتكب اين جنايات وحشتناك شده است، گويا مسلمان نبوده و حرمين شريفين از نگاه او ارزش و اعتبارى نداشته است.
پس از اين اشاره كوتاه به توضيح بيشتر پيرامون اين حوادث مىپردازيم تا حقيقتِ مكتوم، بيشتر و بهتر خودنمايى كند و اذهان و افكار با روشنگرى به تحليل حوادث و چهرههاى منفور تاريخ بپردازند.
1 ـ شهادت امام حسين عليه السلام
«في السنة الأولى قتل الحسين بن عليّ وأهل بيت رسول اللّه صلي الله عليه و آله»
اوّلين حادثه در خلافت و حكومت شوم يزيد داستان شهادت امام حسين عليه السلام بود كه يكى از غم انگيزترين فجايع تاريخ است و شايد بتوان آن را در نوع خود كم نظير و منحصر به فرد دانست، زيرا ويژگيها و امتيازاتى دارد كه آن را از ديگر حوادث خونين تاريخ ممتاز كرده است، مانند: حضور حسين بن على عليهما السلام و خاندان و فرزندان آن حضرت، كيفيّت شهادت و اسارت آنان.
آنچه كه در اين نوشتار بيشتر مورد توجّه و نظر است، شناسايى عاملان و مرتكبان اين ظلم تاريخى است كه چه كسانى در اين فاجعه بزرگ نقش داشته و جنبه فرماندهى و اجراى آن را داشتهاند.
آيا خليفه وقت يعنى يزيد بن معاويّه عامل اساسى و اصلى در قتل و كشتار بوده است يا فرماندهان و سربازانى كه مأمور اجرا بودهاند؟
براى يافتن پاسخ، هيچ مدركى بهتر از تاريخ نيست، لذا با مراجعه به تاريخ و نقل سخنان دو گروه از نويسندگان شيعه و سنّي با ديدگاه آنان آشنا مىشويم.
اهل سنّت چه مىگويند:
داستان شهادت امام حسين عليه السلام از واپسين لحظات و شايع شدن خبر آن قلب مسلمانان را جريحهدار كرد. و هر دو گروه شيعه و سني اين عمل را تقبيح و عاملانش را نفرين و سرزنش كردند.
اما به مرور زمان عدّهاى در برابر روسياهى يزيد به فكر دفاع از او و چاره جويى براى تطهير دامن آلودهاش از لوث بزرگترين جنايت و شرم آورترين فاجعه تاريخى برآمدند و با تمام تلاش تا آنجا پيش رفتند كه حتّى زبان جسارت به ساحت مقدّس ريحانه رسول و محبوب آن حضرت گشوده و برعكس، سرزنشها را متوجّه آن حضرت كردند، و با صراحت نوشتند: يزيد فرمان قتل حسين بن علي را صادر نكرد و اصلا راضى به مرگ و قتل آن حضرت نبود.
در اينجا روى سخن ما با تمامي اهل سنّت نيست؛ چرا كه اكثريت آنان همصدا با پيروان اهل بيت عليهم السلام حادثه تلخ عاشورا را بزرگترين ضربه بر پيكره امّت اسلامى و به وجود آورندگان آن را خارج از دين و از دشمنان اهل بيت عليهم السلام مىدانند، بلكه مخاطب ما در اين نوشتار احياگران انديشه و مكتب ابن تيميّه و ابن كثير و دنبالههاي آنان است كه با وقاحت تمام، گروههاى دفاع از يزيد تحت عنوان: «جمعيّة الدفاع عن يزيد» تشكيل داده و مبادرت به تدوين كتاب درسى تحت عنوان: «حقائق عن أمير المؤمنين يزيد بن معاوية» براى مدارس مىكنند و با القابى از قبيل: امام، أمير المؤمنين، مجتهد، عادل و... از او ياد ميكنند.
ولى تاريخ حقايق را افشا مىكند كه در آن صورت دوستان و مدافعان يزيد راهى جز قبول آن نخواهند داشت.
ابن تيميه و ابن كثير در خط مقدم دفاع از يزيد:
ابن كثير (متوفاي 774 هـ) پس از ابن تيميّه (متوفاي 728 هـ) به ميدان مبارزه و دشمنى با اهل بيت عليهم السلام و پيروان آنان برآمد و خطّ تخريب و تكذيب و تحريف عقايد شيعه و دفاع همه جانبه از دشمنان سر سخت اهل بيت رسول را به عهده گرفت، و در توجيه اعمال يزيد هر آنچه خواست نوشت، وى مىگويد:
الناس في يزيد بن معاوية أقسام: فمنهم من يحبّه ويتولاّه، وهم طائفة من أهل الشام من النواصب، واما الروافض فيشنعون عليه ويفترون عليه أشياء كثيرة ليست فيه ويتّهمه كثير منهم بالزندقة، ولم يكن كذلك، وطائفة أخرى لا يحبّونه ولا يسبّونه لما يعلمون من أنّه لم يكن زنديقاً كما تقوله الرافضة، ولما وقع في زمانه من الحوادث الفظيعة، والأمور المستنكرة البشعة الشنيعة، فمن أنكرها قتل الحسين بن علي بكربلاء، ولكن لم يكن ذلك من علم منه، ولعلّه لم يرض به ولم يسؤه، وذلك من الأمور المنكرة جدّاً.
مردم در باره يزيد بن معاويه چند گروه هستند: يك گروه از مردم شام كه از نواصب هستند و او را دوست دارند و از او پيروى مىكنند، گروهى ديگر اتهامات زيادى بر او وارد كرده و به او نسبت كفر و زندقه مىدهند، اينان روافض (شيعيان) هستند، وحال آنكه اين چنين نبوده است. و گروه ديگر نه او را دوست دارند و نه سبّ و نفرينش مىكنند، چون مىدانند كافر و زنديق نيست آنگونه كه شيعه گفته است، بلكه به جهت حوادث دردناك و كارهاى بسيار زشتى كه در زمان او اتفاق افتاد كه زشت ترين آن كشتن حسين بن على در كربلا بود، ولى او از اين حادثه آگاه نبود و شايد به چنين كارى راضى نبود؛ زيرا جدّاً از كارهاى بد و منكر بود.
البداية والنهاية، ابن كثير، ج 6، ص 256.
و در نقلى ديگر مىگويد:
وقد أورد ابن عساكر أحاديث في ذم يزيد بن معاوية كلها موضوعة لا يصح شئ منها... قلت: يزيد بن معاوية أكثر ما نقم عليه في عمله شرب الخمر، وإتيان بعض الفواحش، فاما قتل الحسين فإنّه كما قال جدّه أبو سفيان يوم أحد لم يأمر بذلك ولم يسؤه. وقيل: إنّ يزيد فرح بقتل الحسين أوّل ما بلغه، ثمّ ندم على ذلك. فقال أبو عبيدة معمّر بن المثنى: إنّ يونس بن حبيب الجرمي حدّثه قال: لمّا قتل ابن زياد الحسين ومن معه، بعث برؤوسهم إلى يزيد، فسرّ بقتله أوّلاً وحسنت بذلك منزلة ابن زياد عنده، ثمّ لم يلبث إلاّ قليلاً حتّى ندم! فكان يقول: وما كان عليّ لو احتملت الأذى وأنزلته في داري، وحكمته فيما يريده، وإن كان عليّ في ذلك وكف ووهن في سلطاني، حفظاً لرسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم، ورعاية لحقّه وقرابته، ثمّ يقول: لعن اللّه ابن مرجانة، فإنّه أخرجه واضطرّه، وقد كان سأله أن يخلّي سبيله، أو يأتيني، أو يكون بثغر من ثغور المسلمين حتّى يتوفّاه اللّه، فلم يفعل، بل، أبى عليه وقتله، فبغضني بقتله إلى المسلمين، وزرع لي في قلوبهم العداوة، فأبغضني البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلي حسيناً، مالي ولابن مرجانة، قبّحه اللّه وغضب عليه.
ابن عساكر روايات زيادى در مذمّت يزيد آورده است كه همه آن روايات ضعيف است، ولى من مىگويم: بيشترين بدگوئيها در باره يزيد شراب خوارى او و انجام بعضى از اعمال ناشايست است، و اما قتل حسين به او ربطى نداشت، زيرا پس از كشته شدن حسين همان سخنى را كه جدّش أبوسفيان در روز أُحُد گفت او هم بر زبان جارى كرد كه نه فرمان به اين قتل داد و نه به او ربطى داشت.
نقل شده است كه يزيد در ابتداى امر يعنى هنگامى كه سرهاى بريده شهدا را ديد خوشحال شد اما پس از چندى پشيمان شد و اظهار نارضايتى كرد و گفت: اگر من بودم نمىگذاشتم فرزند مرجانه ـ عبيد اللّه بن زياد ـ حسين را بكشد، بلكه به احترام جدّش رسول خدا اگر چه آسيبى به سلطنت من هم مىرسيد او را احترام مىكردم، سپس گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را كه باعث اخراج حسين از مدينه شد و او را مجبور كرد، با اينكه حسين به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، يا لااقل او را نزد من مىآورد، يا به شهرى از شهرهاى مسلمانان مىرفت و تا پايان زندگى در همانجا مىماند، اما چنين نكرد و بر او سخت گرفت تا او را به شهادت رساند، و مرا با اين كار نزد مسلمانان بد نام كرد تا دشمنم بدارند و بذر كينه و دشمنى مرا در دلها كاشت، تا آدمهاى خوب و بد هر دو با من دشمنى كنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت كند و خشم خدا بر او باد.
البداية والنهاية، ج 8، ص254 و 255.
دو نكته قابل توجّه:
سخن ابن كثير و نقل او ملاحظه شد، آيا اين سخنان براى هر منصفى قابل پذيرش مىباشد؟
محورهاى اين نقل دو مطلب كاملا متضاد و غير قابل جمع است.
1 ـ خوشحالى و سرور يزيد از ديدن سرهاى شهدا.
2 ـ پشيمانى و ندامت از داستان شهادت امام حسين عليه السلام.
خواننده اين بخش از تاريخ حيران و سرگردان مىپرسد:
آيا ميشود بين اين دو موضع متضادّ آشتى برقرار كرد؟
كسى كه خوشحال مىشود و رضايتش را از واقعهاى خونين همچون شهادت امام حسين عليه السلام و ياران آن حضرت ابراز مىكند چگونه بدون گذشت زمان ابراز ناراحتى مىكند؟
آيا اين پشيمانى به جهت ترس از خدا و رسول بود، يا ترس از بد نامى و بى اعتقادى مردم به حكومت و سلب اعتقاد و اعتماد از او و دارو دستهاش؟
و سؤال ديگر اين كه: آيا اين پشيمانى سودى هم براى يزيد داشت؟
عجبا! كه توجيهگر قهّار جنايات بنى اميّه يعني: «ابن كثير»، بازگشت محترمانه كاروان به اسارت گرفته شده را دليل بر بىگناهى شخص يزيد مىداند و تلاش مىكند تا او را بى گناه و تقصير جلوه دهد.
تقبيح عمل يزيد توسط بعضي از علماي اهل سنت:
خوشبختانه بر خلاف آنچه كه از ابن تيميّه و ابن كثير و ديگران در توجيه جنايات يزيد وجود دارد، بعضى از عالمان منصف اهل سنّت نه تنها اعمال يزيد را تقبيح كردهاند، بلكه خوشنودى و رضايت او از شهادت امام حسين عليه السلام را موجب لعن و نفرين او دانستهاند.
تفتازانى در شرح العقائد النسفيّه مىگويد:
والحقّ أنّ رضا يزيد بقتل الحسين، واستبشاره بذلك، وإهانته أهل بيت الرسول ممّا تواتر معناه، لعنة اللّه عليه، وعلى أنصاره وأعوانه.
حق اين است كه رضايت يزيد به قتل و شهادت حسين و خوشحالى او پس از شنيدن خبر آن و توهينش به اهل بيت رسول خدا(عليهم السلام) تواتر معنوى دارد و خبرش بسيار مشهور است، لعنت خدا بر او و يارانش باد.
مجلة تراثنا، مؤسسة آل البيت، ج 5 ، ص 22 به نقل از شرح العقائد النسفية، ص 181.
يافعى مىنويسد:
واما حكم من قتل الحسين، أو أمر بقتله، ممّن استحلّ ذلك فهو كافر.
از جمله كساني كه كافر محسوب ميشوند كسي است كه حكم و يا امر به قتل حسين عليه السّلام نموده است.
شذرات من ذهب، ابن عماد حنبلي، ج1، ص 68.
ذهبى مىنويسد:
كان (يزيد) ناصبيّاً فظّاً غليظاً، يتناول المسكر ويفعل المنكر، افتتح دولته بقتل الحسين، وختمها بوقعة الحرّة.
يزيد ناصبى (دشمن على عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام) و خشن و تند خو بود، شرب خمر مىكرد و اعمال زشت انجام مىداد، حكومتش را با كشتن و به شهادت رساندن حسين آغاز كرد و با حادثه خونين حرّه (قتل عام مردم مدينه) پايان بخشيد.
شذرات من ذهب، ابن عماد حنبلي، ج1، ص 68.
آلوسي در تفسير خود در باره جملهاي از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم مينويسد: منظور آن حضرت از اين جمله، يزيد و حكومت او بوده است:
«أعوذ بالله سبحانه من رأس الستين وإمارة الصبيان»، يشير إلى خلافة يزيد الطريد لعنه الله تعالى على رغم أنف أوليائه لأنها كانت سنة ستين من الهجرة،
------------------------------
پرسش گر : کوثر
منبع : www. alsoal.ir
آيا يزيد شخصيت قابل دفاعي داشته است؟
- بازدید: 3416