آنچه در اين بخش مطرح ميشود، زمينههاي انحطاط است نه عوامل آن، گرچه ميتواند در شرايطي خاص، عامل باشد،
يعني به خصوصيات روحي و ظرفيت رواني و همچنين نحوه برخورد افراد با آن بستگي دارد؛ به همين علت، جوانان بايد مواظب اين زمينهها باشند و به گونهاي برخورد كنند كه اين امور، آنها را به انحطاط و جاده فساد نكشاند، يعني به گونهاي برخورد كنند كه اين زمينهها، به عوامل تبديل نشوند. مسائل مهمي ممكن است زمينه انحطاط جوانان گردد كه بعضا ذكر ميشود:
1ـ مسافرت به خارج
2ـ اوقات فراغت
3ـ فقر و تنگدستي
4ـ تجرد و عزوبت
5ـ ثروت و رفاه زياد
جوانان و تهاجم فرهنگي
ابزارهاي تهاجم فرهنگي
1ـ امواج راديويي و تلويزيوني
2ـ فيلمهاي مبتذل
3ـ جرايد و مطبوعات
4ـ لباسهاي آرمدار
5ـ عكسهاي سكس
6ـ فن و هنر
نمونههايي از تهاجم
1ـ معرفي الگوهاي كاذب
2ـ ترويج سكولاريسم
3ـ ترويج افكار روشنفكرانه
4ـ نفي ولايت فقيه
5ـ اشاعه فساد و فحشا
6ـ ترويج مد و مدگرايي
7ـ مخدوش كردن فرهنگ انقلابي
راههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي
1ـ تأليف كتابهاي مفيد
2ـ نظارت عمومي
3ـ تشكيل جلسات مذهبي
4ـ استفاده از فيلم و تئاتر
5ـ توجه به مسجد و نماز
1ـ مسافرت به خارج
گرچه نفس مسافرت، مفيد و سازنده است و در بهبود جسم و جان، آثار درخشاني دارد و موجب پرورش فكر، بينش وسيع، نشاط و مسرت، تجديد قوا و رفع خستگي، شناخت مردمان مختلف، آشنايي با فرهنگهاي متفاوت و ساير نتايج درخشنده است و مورد تأييد و تأكيد شريعت مقدس اسلام است، اما با نظر به اين كه امروزه كشورهاي خارجي، به خصوص كشورهاي غربي دچار آفت مادي گرايي، شهوت راني، فساد اخلاق، سكس و لذت گرايي افراطي و ساير مفاسد شدهاند و با توجه به اثرپذيري سريع طبع جوانان، مسافرت به كشورهاي خارجي براي بسياري از آنان، مساوي است با از دست دادن ارزشها و غرق شدن در فساد و شيفتگي نسبت به فرهنگ بيگانه. از اين رو جوانان بايد مواظب باشند اگر براي كارهايي مانند تحصيل، سياحت يا ساير كارهاي معقول به اين كشورها سفر ميكنند، تحت تأثير جاذبههاي فريبنده فرهنگ آنان واقع نشوند و در برابر مظاهر خيره كننده تمدن آنها، نتيجه نگيرند كه فرهنگ ارزشي و ايدئولوژي حاكم بر آنان هم صحيح است و بايد از بايد و نبايدهاي آنان تبعيت كرد، زيرا امر صنعت و بهداشت و نظم و تكنيك، كه امري مفيد و لازم است، غير از فرهنگ، ايدئولوژي و جهان بيني آنها است كه بر مبناي انسن محوري مادي گرايي و نفي ارزشهاي مذهعبي و اخلاقي و مصرف گرايي است.
اين است كه ميگوييم مسافرت به اين كشورها، ممكن است براي عدهاي از جوانان، زمينه انحطاط باشد، گرچه كساني كه به عمق قضيه آگاهي دارند، هيچ وقت فريب ظاهر را نميخورند و به نام صنعت، تكنيك، بهداشت و ساير امور مقدس، مسير زندگي مادي و حيواني را طي نميكنند.
2ـ اوقات فراغت
از اموري كه ممكن است زمينه انحطاط و سقوط جوانان در وادي انحراف باشد، اوقات فراغت است. البته اين مسأله ممكن است براي بزرگ سالان هم زمينه نامناسبي باشد، اما با نظر به طبع خاص جوانان، زمينه انحراف در اوقات فراغت براي آنان بيشتر است. منظور از اوقات فراغت، ساعاتي است كه جوانان مشغول به كاري،اعم از كار فرهنگي، هنري، توليدي، خدماتي، سرگرمي سودمند و... نباشند. با نظر به اين كه بي كاري و اوقات فراغت را سمّ مهلك براي جوانان دانستهاند، جوانان بايد به شدت مراقب اوقات فراغت خويش باشند و نگذارند وسوسه گران دروني و بيروني و فرصت طلبان خناس صفت، از اوقات فراغت آنان سوء استفاده كنند و آنان را به لجنزار تباهي بكشانند، زيرا طبع آدمي به گونهاي خلق شده است كه به كار و تلاش تمايل دارد و ميخواهد انرژي نهفته در خويش را مصرف كند. حال اگر در مسير كارهاي مثبت قرار نگرفت، قطعا مشغول كارهاي منفي و نامشروع يا اعمال بي خاصيت و بيهوده ميشود. جوانان بي كار بايد حتي الامكان به كاري مشغول شوند و جوانان شاغل در اوقات فراغت و بي كاري به كارهاي سبك يا سرگرميهاي مفيد اشتغال يابند و همان گونه كه براي كار خود، برنامهريزي ميكنند، براي اوقات فراغت خويش نيز برنامه ريزي نمايند.
پيشوايان ديني، ما را به پر كردن اوقات فراغت هميشه توصيه نمودهاند و از مضرات بي كاري و استفاده نكردن از اوقات فراغت، بر حذر داشتهاند: ان يكن الشغل مجهدة فاتصال الفراغ مفسدة؛ اگر تن دادن به شغل مايه زحمت است، بي كاري دايم نيز باعث فساد است[1].
از آنچه گفته شد روشن گشت كه جوانان بايد در اوقات فراغت، خود را سرگرم امور مفيد مانند كارهاي علمي، هنري، ورزش، مطالعه، ديد و بازديد، تفريح سالم و... بنمايند تا هم از عمر و حيات خويش بيشترين استفاده را كرده باشند و هم دچار انحراف و مفاسد نگردند.
3ـ فقر و تنگدستي
از زمينههاي انحطاط و گرايش به فساد، فقر و تنگدستي است. تاريح كشورمان به ويژه در دوران آلوده به ظلم پهلوي و حوادثي كه هر روز و هر هفته در مطبوعات به چاپ ميرسيد، گوياي اين مطلب است كه بسياري از خانوادههايي كه به جاده بدنامي و فحشا و فساد كشيده شدهاند، براي فقر و تنگدستي آنان بوده است. بديهي است اين بدان معنا نيست كه فقر و تنگدستي براي همه كس، زمينه فساد بوده و هست، بلكه خانودههايي بوده و هستند كه به سبب اصالت خانوادگي و ايمان محكمي كه دارند، هيچگاه آبرو و شرافت خويش را براي اينكه در وضع معيشتي پايين بودهاند، از دست ندادهاند؛ آنها به حداقل زندگي اكتفا ميكنند و هرگز خود را به مفاسد آلوده نميكنند، آنان با ايمان و توكل بر خدا و ضمن تلاش و كوشش از ساحت مقدسش زندگي خوب و مناسبي را طلب مينمايند، البته خداوند هم تضمين كرده است هر كس، راه تقوا و خدا ترسي را پيشه كند، مشكلاتش را حل خواهد كرد و رزق و روزي او را خواهد رساند. مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا (2) وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا؛ هر كس تقوا پيشه سازد، خداوند محل خروج [از حوادث] را بر او ميگشايد و از جايي كه گمان نميبرد به او روزي عطا ميكند و هر كس بر خدا توكل كند، خداوند او را كفايت ميكند كه خداوند بر هر چيز، قدر و اندازهاي معين كرده است[2].
اما خانوادهاي كه از ايمان و اصالت مذهبي ضعيف برخوردار ميباشد و تنها راه سعادت را رفاه و لذتهاي مادي ميداند، سريع بر اثر پايين بودن وضع زندگي به جاده انحراف كشيده ميشود و در پرتگاه انحطاط، سقوط ميكند. در هر حال خانودهها بايد سعي كنند تا ابر سياه فقر و تنگدستي را از بالاي سر خود برانند و به يك زندگي مناسب و شرافتمندانه دست پيدا كنند.
جوانان عزيز، متوجه باشند اگر براي تهيه كار تلاش بنمايند و بر خداوند توكل كنند و راه تقوا پيشه نمايند، هرگز ضعيف مالي، عاملي براي به انحراف كشاندن آنان نخواهد شد. معمولا مفسدان و سوداگران مرگ و فحشا سعي ميكنند مزدوران خود را از طبقه ضعيف و تهي دست انتخاب كنند، زيرا زمينه جذب در آنها بيشتر است و با وعده اگر به خيل ما بپيوندي و براي ما، مواد توزيع كني يا فلان كار را انجام دهي، داراي زندگي مرفهي ميشوي، آنان را به وادي فساد ميكشانند، غافل از اين كه فقر و ناداري به رفاهي كه به قيمت از دست دادن شرافت انساني، ارزشهاي معنوي و كشاندن هزاران جوان بيگناه به لجنزار اعتياد و فساد تمام ميشود صد شرف دارد.
4ـ تجرد و عزوبت
از زمينههاي انحطاط و سقوط براي جوانان، مسأله تجرد است. اگر با دقت بيشتر به اين امر نگاه كنيم، به اين واقعيت نزديك ميشويم كه تجرد اگر طولاني باشد ممكن است از حالت زمينه خارج شود و جزء عوامل فساد و تباهي قرار گيرد، زيرا با توجه به آمار و ارقام، به وضوح ميبينيم كه اكثر متهمان مفاسد را افراد مجرد تشكيل ميدهند و اين مسأله، ما را به اين واقعيت سوق ميدهد كه بيتوجهي به امر ازدواج ميتواند براي جوانان مشكل ساز باشد.
قطعا جواناني كه ازدواج كردهاند، از نظر رحي داراي تعادل بيشتري هستند و جنبه تعقل آنان بر شهوات و احساساتشان غلبه دارد، لذا آمادگي بيشتري براي پذيرفتن ارزشهاي الهي و اخلاقي و مصلحتهاي زندگي دارند، بر خلاف كساني كه مجرد هستند. اگر چه بودهاند جواناني كه تقوا را پيشه ساختهاند و زندگاني را براي مدت زيادي به تجرد گذراندهاند، اما چگونگي زندگي آنها نميتواند سرمشقي براي ديگر جوانان باشد و آنها را توصيه به تجرد براي سالها طولاني نمود.
جوانان بايد سعي كنند مسأله ازدواج را جزء ركن اساسي زندگي خويش قرار دهند و به بهانه نداشتن زندگي كامل و مرفه از ازدواج سرباز نزنند. اگر جامعه ما از تشريفات، تجملات، رسمهاي غلط و سخت گيري بيمورد در امر ازدواج صرف نظر كند، زمينه ازدوج براي همه يا بسياري از جوانان فراهم ميگردد و مفاسد بسياري از بين ميرود.
ويل دوران ميگويد: ما نميدانيم كه چه مقدار مفاسد اجتماعي، معلول تأخير ازدواج است، ولي ظاهرا بيشتر اين مفاسد از تأخير امر با بركت ازدواج، ناشي ميشود و حتي فساد پس از ازدواج نيز بيشتر محصول عادات پيش از ازدواج است[3].
ما فعلا نميخواهيم درباره ازدواج و آثار مثبت آن در زندگي فردي و اجتماعي افراد صحبت كنيم و همچنين ويژگيها و خصوصيات يك همسر شايسته در اين مختصر نميگنجد، اما به جوانان توصيه ميكنيم كه درباره مسأله ازدواج و آيين همسرداري و ويژگيهاي همسر خوب به كتابهايي كه در اين موضوع نوشته شده رجوع كنند و بيگدار به آب نزنند كه به پشيماني ابدي، دچار خواهند شد و در انتخاب همسر، معيارهاي مذهبي و الهي را در نظر بگيرند و فقط به ظواهر امر نگاه نكنند كه در اين صورت، خوش بختي دنيا و آخرت را نصيب خود كردهاند.
5ـ ثروت و رفاه زياد
فسادانگيزي ثروت كليت ندارد، زيرا بوده و هستند افراد بضاعتمندي كه از دايره اصول ديني و انساني قدم بيرون ننهادهاند؛ اما به هر حال، ثروت و رفاه گاهي ميتواند زمينه انحراف و انحطاط گردد، زيرا طبع اوليه انسان، راحتي و عيش و نوش را دوست دارد و ثروت هم مقدمات اين راحت طلبيها را فراهم ميكند.
جوانان و تهاجم فرهنگي
با توجه به اين كه مدتي است تهاجم فرهنگي از سوي دشمنان اسلام و انقلاب و ارزشهاي انساني شروع شده است و جوانان در خط مقدم اين تهاجم قرار گرفتهاند و اولين نشانههاي تيرهاي زهرآلود افكار غربي، نسل جوان است، سعي ميكيم در اين بخش به لطف الهي، به بحثي كوتاه در مورد اين موضوع بپردازيم.
مطرح شدن اسلام در جهان، به عنوان مكتبي رهايي بخش و نجات دهنده، كه هم خواهان عدالت اجتماعي در حد اعلاي آن و هم عامل پر كردن خلأ معنوي انسانهاست، استكبار جهاني و شيفتگان فرهنگ غرب را سخت خشمگين نموده است و طلوع خورشيد اسلام كه از مشرق ايران و در انقلاب اسلامي تجلي يافت، آنان را به تلاش و تكاپو انداخت. و آنها را به توطئههاي مختلف، از جمله انزواي سياسي، محاصره اقتصادي، حمله نظامي و غيره وا داشت. آنان همه اين كارها را به اميد اين كه حركت شتابان انقلاب را متوقف كنند، انجام داده و ميدهند، كه به لطف الهي در تمام جبههها با شكستهاي مفتضحانه رو به رو شدند و عقب نشيني نمودند، اما از آن جا كه از همه اين راهها نااميد شدند، دست به نقشهاي ديگر زدند و تهاجم فرهنگي همه جانبه را عليه انقلاب، اسلام و نظامي اسلامي در دستور كارشان قرار گرفت. و در اين برنامه، مناسبترين قشري كه مورد تهاجم فرهنگي قرار گرفت، جوانان كشورمان بودند.
آنان به آرزوي اين كه اين قشر، دست از فرهنگ اصيل خويش بر ميدارد و در جاده فرهنگ غرب قرار ميگيرد، دست به چنين كاري زدند، گرچه عدهاي از جوانان بر اثر جهالت و اغفال، تحت تأثير تهاجم قرار گرفتند، اما به لطف الهي، اكثر جوانان ما با درايت و بينش اسلامي خويش، اميد غربگرايان را نااميد كرده و ميكنند. عمده ترين هدف دشمنان از تهاجم فرهنگي، نابودي فرهنگ اصيل اسلامي و جايگزين كردن فرهنگ منحط غربي است، زيرا با تحقق اين هدف به ساير اهداف شوم خود به طور طبيعي خواهند رسيد. قطعا تهاجم فرهنگي از تهاجم نظامي خطرش بيشتر، شناختش سختتر، آثارش زيانبارتر و راه مبارزه با آن، دشوارتر است زيرا: تهاجم نظامي، آشكارا است، اما تهاجم فرهنگي مخفيانه و زيركانه است، در تهاجم نظامي، موضع دشمن براي همه روشن است، اما در تهاجم فرهنگي منافقانه است. تهاجم نظامي انكارپذير نيست، اما تهاجم فرهنگي ممكن است مورد انكار ديگران قرار گيرد. در تهاجم نظامي، افراد قرباني شده صعود مييابند و به درجههاي عالي كه همان مقام شهادت است ميرسند، اما در تهاجم فرهنگي، افراد سقوط مييابند و به موجودي بياراده، فاقد شخصييت، معتاد، مفسد و لاابالي تبديل ميشوند. در تهاجم نظامي، چيزهايي كه تخريب ميشود با مدت كوتاهي ساخته ميگردند، اما در تهاجم فرهنگي اين كار بسيار مشكل و گاه غير ممكن است. در تهاجم نظامي، خاك لگدكوب ميشود، ولي در تهاجم فرهنگي، ارزشهاي الهي و دين و فرهنگ ملي و عزت عمومي پايمال ميگردد.
ابزارهاي تهاجم فرهنگي
تهاجم فرهنگي همانند تهاجمهاي ديگر، سلسله ابزارهاي خاص دارد و مهاجمان براي هجوم خويش، از آنها استفاده ميكنند؛ ابزارهاي تهاجم فرهنگي دشمن، ممكن است وسيع و فراوان باشد كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1ـ امواج راديويي و تلويزيوني
امروز امواج صدا و سيما، مرزهاي جغرافيايي، سياسي، زماني و مكاني را از بين برده است و پيشرفت تكنولوژي به جايي رسيده است كه تنها با فشار يك دكمه، گويي آدمي در سراسر گيتي به پرواز در ميآيد و دورترين نقطه جهان را وارد اتاق خويش ميسازد.
امروز كشورهاي غربي نزديك به 90% امواج راديويي را در اختيار دارند و راديوييهايي كه عليه اسلام و ارزشهاي اسلامي ـ انقلابي فعاليت دارند، در مجموع روزانه 48 ساعت برنامه به زبان فارسي پخش مينمايند. برنامه تلويزيوني جهان غرب نيز در سطح گستردهاي در جهان سوم به نمايش در ميآيد و مهاجمان فرهنگي از طريق راديو، ماهواره، تلويزيون، مصاحبه با افراد ضد انقلاب فراري و پخش موسيقيهاي مبتذل، در تبليغ فرهنگ منحط غرب و حمله به فرهنگ اصيل اسلامي اهتمام ميورزند.
2ـ فيلمهاي مبتذل
امروزه فيلم، سينما، ويدئو، هنرپيشگي و ساير اموري كه ميتواند در راه اهداف مقدس و پيشرفت واقعي انسانها و جوامع قرار گيرد، ابزار و وسيلهاي شده است جهت ايجاد فساد، بيبندوباري، مادي گرايي، بي عفتي و پوچ گرايي. امروزه مهاجمان فرهنگي سعي ميكنند از ابزار فيلم، سينما، ويدئو، قبيحترين فيلمها و صحنهها را ضبط كنند و براي از بين بردن ارزشهاي معنوي در جهان، به خصوص كشورهاي اسلامي و بالاخص ايران توزيع نمايند. امروزه شيفتگان فرهنگ منحط غرب، سعي ميكنند فيلمهاي ممنوع را از راه قاچاق وارد كشور كنند تا با اين كار به مبارزه با امت اسلامي ادامه دهند و جوانان معصوم را به پرتگاه سقوط و غربزدگي و انحطاط بكشانند. به قطع، آثار شوم اين فيلمها، آن چنان قوي و مخرب است كه هيچ كتاب، مجله و عكس هم نميتواند با آن برابري كند. اين شيوه ديرين استكبار و شيفتگان فرهنگ غرب است كه تكنيك و صنعت و هنر را در راه اهداف شوم و شيطاني خويش به كار گيرند و به جاي قرار دادن آنها در مسير انساني و كمال بشري، آن را در مسير خواستههاي شيطاني و حيواني قدرت طلبان بگمارند.
توصيه مؤكد ما به جوانان اين است كه درخت شخصيت خويش را از قرار دادن در مسير سيل بنيان كن فيلمهاي مبتذل دور نگه دارند تا از هر آسيبي در امان بمانند و توجه داشته باشند كه مشاهده فيلمهاي مبتذل براي آنان، همانند روشن كردن آتش در فضاي مملو و آكنده از گاز است كه شعلههاي آن، هر آنچه در مسيرش باشد ميسوزاند و تبديل به خاكستر مينمايد. به يقين، فيلمهاي مبتذل، ريشه درخت استعدادها را ميسوزاند، روح انسان را تخريب و گاه قلب ماهيت ميكند و آدمي را تبديل به موجودي هوسران، حيوان صفت، پست و بيشخصيت مينمايد.
3ـ جرايد و مطبوعات
از جمله ابزارهاي تهاجم فرهنگي دشمنان، كتاب، روزنامه، مجله و مطبوعات است. امروزه روان شناسان معتقدند نشريات و كتب انحرافي، همان اندازه در تخريب شخصيت فكري و معنوي جوانان مؤثر است كه نشريات و كتب مفيد در سازندگي آنها. از اين رو مهاجمان فرهنگي براي به انحراف كشاندن نسل جوان و تهي كردن امت اسلام از فرهنگ غني و اصيل خويش در قالب شعر، قصه، رمان، طنز و داستانهاي پليسي به فعاليتهاي گستردهاي دست زدهاند. در زمان طاغوت، تأليف و چاپ و نشر اين گونه كتب در كشور در تيراژ بالا رواج داشت و بعد از انقلاب اسلامي، تأليف و چاپ و نشر آنها ممنوع گرديد، اما متأسفانه الآن هم به طور قاچاق اين گونه كتابها چاپ و توزيع ميگردد و گاه در دست فروشيها به معرض فروش گذارده ميشود و مورد مطالعه جوانان قرار ميگيرد كه لازم است، ضمن توجه مسئولان فرهنگي به جلوگيري از اين گونه كتابها، به جوانان توصيه شود كه كتابهاي منحرف كننده، همچون غذاي فاسدي است كه خوردن آن جز مرض و ناخوشي چيزي به ارمغان نميآورد و همان گونه كه جوانان هر غذايي را وارد معده خويش نميكنند، بايد هر كتاب و نشريهاي را مورد مطالعه قرار ندهند، بلكه با معيارهاي صحيح به بررسي غذاي روان خويش بپردازند و به اين نكته توجه داشته باشند كه زدودن اثرهاي سوء مسائل فكري غلط، بعضي مواقع، كاري بسيار دشوار و مشكل است.
4ـ لباسهاي آرمدار
از جمله ابزار تهاجم فرهنگي، استفاده از لباسهاي آرمدار است. منظور از لباسهاي آرمدار، لباسهايي است كه به نحوي نشانه فرهنگ غرب و بيتوجهي خودي ميباشد، مانند نحوه دوخت از جهت گشادي يا تنگي، تركيب رنگ آن، كوتاهي يا بلندي آن، نوشته و نقشهاي روي آن. پوشيدن لباس، فوايد فراواني دارد، از جمله حفظ بدن از سرما و گرما، پوشاندن عيوب جسمي، افزايش زيبايي آدمي، جلوگيري از مفاسد و حفظ عفت. اما امروزه اوضاع به گونهاي است كه كيفيت لباس از جهات مختلف ميتواند يكي از عوامل مهم تبليغ فرهنگها شود.
با توجه به اصل تأثير بر باطن و اين كه ظاهر انسان، تأثير فراواني در شكل دهي باطن و شخصيت او دارد، بايد به مسأله لباس، توجه خاص داشته باشيم. امروزه اجتماع به گونهاي تحول يافته است كه كيفيت پوشيدن لباس زن و مرد، تابع بينش و ارزشهاي حاكم بر افراد آن جامعه است و نوع جهان بيني شخص را معين ميكند. در جوامعي كه ارزشهاي معنوي و الهي مدفون گرديده است و درخت فرهنگها از آب فضيلت و معنويت محروم مانده و شخصيت انسانها بر پايه اعتبارات و توجه ديگران شكل يافته است، مدسازان سعي ميكنند از اين طريق، وارد دنياي جوانان شوند و ضمن عرضه لباسهاي مختلف در مدهاي متفاوت، فرهنگ غرب را ترويج نمايند و با تحول در ظاهر آنها، باطن و فكر و فرهنگ آنها را به كل تغيير دهند.
امروزه لباس، يكي از ابزارهاي مهم تبليغاتي در دست مهاجمان فرهنگي قرار گرفته است و با توجه به اين كه لباس، صرفا يك امر سليقهاي نيست، بلكه بيانگر نوع ارزشهاي حاكم بر افراد است، اسلام توجه خاص به آن نموده و دستورهايي در اين باره فرموده، از جمله اين كه: لباس به گونهاي باشد كه برجستگي بدن را مخفي كند؛ حافظ عفت و عصمت باشد؛ مايه جلب توجه نامحرم نباشد (مخصوصا در بانوان)؛ لباس شهرت و خلاف عرف و عادت نباشد؛ حالت اشرافيت نداشته باشد؛ تميز و پاك باشد؛ باعث تبليغ فرهنگ كفار نباشد؛ از زيبايي لازم برخوردار باشد.
از اين رو به جوانان كشورمان كه وارث فرهنگ اصيل اسلامي و ارزشهاي الهي هستند توصيه ميكنيم كه نكتههاي مورد توجه اسلام را در پوشيدن لباس رعايت كنند و نگذارند از اين طريق، فرهنگ غرب در كشورمان نفوذ كند، زيرا كه هر جا ابر سياه فرهنگ بيگانگان گسترده باشد، مانع از تابش خورشيد معنويات و ارزشهاي انساني ميگردد.
5ـ عكسهاي سكس
عكسهاي سكس، عريان و نيمه عريان، يكي ديگر از ابزارهاي تبليغ و ترويج فرهنگ در دست مهاجمان فرهنگي است. با توجه به وجود غريزه جنسي، آن هم در اوج آن در نسل جوان، كم ترين صحنه تحريك كننده كافي است كه جوانان را به اعمال خلاف عفت و تقوا وادار كند، كساني كه ترويج فرهنگ غرب را وظيفه خود دانستهاند و به دنبال سودجوييهاي مادي خويش هستند با چاپ عكسهاي سكس و عريان، آن هم با كيفيتي عالي، از نظر كاغذ و رنگ و توزيع آن در مراكز مختلف به ويژه در مدارس، سعي ميكنند جوانان را به منجلاب تباهي و غربزدگي بكشانند و از هويت انساني خويش تهي سازند و آنان را از فرهنگ اصيل خويش بيگانه نمايند. وجود عكسهاي عريان يا نيمه عريان بر روي لباسها، دست كليدها، آلبومها، لوازم آرايش و چاپ مستقل آنها و توزيع در بين جوانان، همگي گواه اين مطلب است كه يكي از ابزارهاي تهاجم فرهنگي كه دشمنان از آن استفاده ميكنند، عكسهاي سكس است.
آنان به خوبي، پي بردهاند كه يك جوان با مشاهده اين گونه عكسها، شعلههاي آتش شهوتش زبانه ميكشد و دژ عفت و تقوايش را ميسوزاند و بر باد ميدهد و در نتيجه، سرزمين روحش آماده پذيرش بذر علفهاي فرهنگ غرب ميشود.
6ـ فن و هنر
از جمله ابزار تهاجم فرهنگي، استفاده از هنر و بلكه ميتوان گفت: سوء استفاده از هنر است. گرچه هنر واقعي خود امري مقدس است، اما گاهي اين امر مقدس، وسيلهاي براي رساندن ناپاكان به امر نامقدسشان ميشود. آنان سعي ميكنند آب زلال هنر را به ميكروب فساد و شهوات مخلوط كنند و آن را با نام شربت گوارا به كام جوانان سرازير نمايند و در پناه هنر، هنر انسان بودن را از جوانان سلب كنند و به نام هنر، رقص، ورزشهاي ناشايسته، موسيقيهاي مبتذل و فيلمهاي تحريك كننده و ساير نامشروعات را در جامعه رواج دهند و زمينه گرايش به فرهنگ غرب را فراهم سازند.
اما جوانان بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه هر فني را نميتوان هنر ناميد به آن پاي بند شد، بلكه هنر واقعي آن است كه در خدمت ارزشهاي انساني و انسانيت انسان باشد نه در خدمت شهوات و خواستههاي شيطاني او، زيرا اگر هر فني را هنر بدانيم، بايد فن سرقت، آدم كشي، جنايت، كلاه برداري را هم هنر بدانيم و افراد سارق، قاتل، جاني و كلاه بردار را هنرمند بناميم.
پس بايد توجه داشت كه فن برجسته كه به آن، هنر ميگوييم، دو قسم است: قسم اول، فني كه در خدمت ارزشهاي والاي انساني است و باعث پيشرفت همه جانبه انسان است؛ قسم دوم، فني كه در خدمت خواستههاي شيطاني و عامل سقوط انسانيت انساني است. قطعا جامه زيباي هنر بر قامت رعناي قسم اول زيبنده است نه بر قامت زشت و ناموزون قسم دوم، مروجان فرهنگ غرب تلاش ميكنند با مغلطهكاري و اغفال جوانان، هر دو قسم را به نام هنر به خورد جوانان بدهند و بدين طريق در پناه هنر، فرهنگ غرب را ترويج نمايند.
نمونههايي از تهاجم فرهنگي
در اين جا سعي ميكنيم از كلي گويي خارج شويم و از عالم مفاهيم به مصاديق سفر نماييم و به بعضي از مصاديق و نمونههايي از تهاجم فرهنگي كه فعلا در دستور كار مهاجمان فرهنگي قرار گرفته اشاره كنيم:
1ـ معرفي الگوهاي كاذب
با توجه به حس الگوپذيري در جوان، قطعا الگويي كه جامعه به او معرفي ميكند، نقش مهمي در تكميل يا تخريب شخصيت روحي و اجتماعي و معنوي وي دارد. اگر الگو سالم باشد، موجب تكميل و رشد شخصيت جوان و اگر ناسالم باشد، عامل تخريب و انحطاط او خواهد گشت. از اين رو مهاجمان فرهنگي و دنياي غرب، كه به اهميت حس الگوپذيري در جوانان پي بردهاند، سعي در اشاعه الگوهاي كاذب مينمايند. آنها از طريق معرفي هنرپيشههاي فاسد سينما، فوتباليستهاي ناسالم، ورزشكاران بيبندوبار، خوانندگان بيشخصيت، نويسندگان مزدور و هنرمندان ناپاك، سعي در ارائه الگو به جوانان هستند. البته آنها همه اين كارها را در پرتو امور مقدس، مانند هنر، ورزش، دفاع شخصي، نشاط روحي و غيره به جوانان القا ميكنند.
جوانان مسلمان و آگاه بايد مواظب باشند فريب الگوهاي كاذب را نخورند كه سرمشق قرار دادن آنها چيزي، جز پستي، ذلت، سقوط، بي شخصيتي و در يك كلام، تبديل شدن به يك حيوان تمام عيار به دنبال ندارد، زيرا آنان كساني را الگوي جوانان ميدانند كه در فساد، پوچي، شهوتراني و مادي گرايي، گوي سبقت از ديگران ربوده باشند و به قطع الگو قرار دادن چنين افرادي جز هم شكل شدن با آنان ثمرهاي ديگر ندارد.
2ـ ترويج سكولاريسم
از جمله تهاجمات فرهنگي در زمان ما ترويج تفكر جدايي دين از سياست است (سكولاريسم). استكبار جهاني و شيفتگان فرهنگ غرب كه از سويي دريافتهاند مردم دنيا از زندگي سراسر مادي به تنگ آمده و در جستجوي آرماني هستند كه بتواند خلأ معنوي آنان را پر كند و آنان را از اسارت حاكميت مستكبران نجات دهد و از سويي ديگر شاهد پيشرفت همه جانبه و روزافزون نظام جمهوري اسلامي هستند و از مطرح شدن ايران به عنوان الگوي كشور اسلامي با حاكميت ارزشهاي ديني، ترس و وحشت دارند، براي دلسرد كردن مبارزان و آزادي طلبان در سراسر جهان، سعي در ترويج تز جدايي دين از سياست دارند و چنين وانمود ميكنند كه دين، فقط رابطه انسان را با خدا معين ميكند و كاري به مسائل اجتماعي وسياسي ندارد و دينداري و حكومت داري هم با هم جمع نميشوند و در نتيجه، مبلغان ديني و رهبران مذهبي بايد مسائل فرعي و عبادي را به مردم بياموزند و در امور حكومتي دخالت نكنند.
در حالي كه ميدانيم چنين تفكراتي صد در صد، مغاير با بينش اسلامي و دستورهاي قرآني است، زيرا پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) كه قرآن، او را الگوي مسلمانان معرفي ميكند، با اين كه در ميان عرب حجاز، چيزي به نام دولت وجود نداشت، تشكيل حكومت دادند. خود رئيس و حاكم آن بودند، قوانين الهي و حدود را در جامعه پياده ميكردند. نماينده به اطراف ميفرستادند. در ميان مردم قضاوت ميكردند. سفير به نزد پادشاهان روانه مينمود. جنگ و صلح و پيمان و معاهده داشتند و دستورهاي لازم را جهت اداره جامعه اسلامي صادر ميفرمودند.
بعد از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) بعد از مدت زماني امام علي (عليه السلام) تشكيل حكومت دادند و خود مدتي رئيس و حاكم آن بودند. همچنين امام حسن مجتبي (عليه السلام) در جنگ با پسر هند و قيام امام حسين (عليه السلام) كه براي تشكيل حكومت اسلامي و نفي حاكميت طاغوت بود و به طور قطع ميتوان گفت كه تمام امامان در راه تشكيل حكومت اسلامي به شهادت رسيدند، همان گونه كه امام زمان (عليه السلام) هم در راه تشكيل حكومت جهاني اسلامي به مقام شهادت خواهد رسيد. اگر امامان ما صرفا مشغول مسائل فرعي و عبادي ميشدند و سعي و تلاش در نفي حكومت طاغوت و تشكيل حكومت اسلامي نميكردند، قطعا كاري به آنها نداشتند و آن بزرگواران را به مقام شهادت نميرساندند. حكومتهاي طاغوت، امامام معصوم را سدي محكم در راه حاكميت خويش ميديدند، لذا آنها را به شهادت ميرساندند تا اين سد از ميان برود و بتوانند اميال و خواستههاي شيطاني خويش را به مرحله اجرا در آورند؛ پس عملكرد پيامبر گرامي اسلام و پيشوايان ديني، دليل محكمي بر همبستگي دين و سياست است.
3ـ ترويج افكار روشنفكرانه
از جمله نمونهةاي تهاجم فرهنگي، ترويج افكار به اصطلاح روشنفكرانه است. روشنفكران خود باختگاني هستند كه همانند دستگاه گيرنده فقط هنر گيرندگي دارند. آنان از خود چيزي ندارند و طوطي وار حرف ديگران را بيان ميكنند و حقارتشان آنان را به وابستگي و شيفتگي فرهنگ غرب وا داشته است؛ گرچه لباس روشنفكري بر تن كردهاند، اما همچون شب ظلماني از خود فروغي ندارند و آنچه هم به زعم خود نور ميدانند، همه از جاي ديگر به عاريه گرفتهاند؛ از اين رو روشنفكران اصطلاحي، همان غرب گراياني هستند كه با نقاب روشنفكري، چهره واقعي خود را پوشانيدهاند. بهتر است از زبان ديگران ماهيت كاري اين گروه را روشن كنيم.
سارتر ميگويد: ما رؤساي قبايل، خان زادهها، پولدارها، گردن كلفتهاي آفريقا و آسيا را ميآوريم، چند روزي آمستردام، لندن، نروژ بلژيك، پاريس ميچرخانديم، لباسهايشان عوض ميشد، روابط اجتماعي تازهاي ياد ميگرفتند، كت و شلوار ميپوشيدند، رفت و آمد تازه، پذيرايي تازه، اتومبيل سوار شدن، رقص و زبان ما را ياد ميگرفتند. ازدواج اروپايي ميكردند يا به شكل اروپايي ازدواج ميكردند و زندگاني مبلماني تازه، آرايش تازه، مصرف اروپايي تازه و غذاي اروپايي يادشان ميداديم و آرزوي اروپايي شدن كشور خودشان را در دلهايشان به وجود ميآورديم.
بعد اينها را به كشور خودشان پس ميفرستاديم، كدام كشورها؟ كشورهايي كه در آنها براي هميشه بر روي ما بسته بود. ما در آنها نفوذ نداشتيم، ما نجس بوديم، ما جن بوديم، ما دشمن بوديم، از ما ميهراسيدند، آدم نديده بودند، روشنفكرهايي را كه درست كرده بوديم فرستاديم به كشورهايشان. بعد ما از آمستردام، از برلين، از بلژيك و از پاريس فرياد ميزديم: برادري انساني! بعد ميديديم انعكاس صوت ما از اقصاي آفريقا از دهن همين روشنفكرها پس ميآيد. ميگفتيم: برادري انساني. يك مرتبه ميديديم... يك انساني از آن طرف بر ميگردد. ما ميگفتيم: مذهب بشريت به جاي مذهبهاي مختلف. اينها ميگفتند: مذهب بشريت به جاي مذهبهاي مختلف و اين صداي ماست از دهان آنها. هر قت ساكت ميشديم آنها هم ساكت بودند. هر وقت حرف ميزديم انعكاس وفادارانه و درست صوت خودمان را از حلقومهايي كه ساخته بوديم ميشنيديم. بعد مطمئن شده بوديم كه نه تنها اين روشنفكران هرگز كوچكترين حرفي براي گفتن، جز آنچه ما به دهانشان بگذاريم ندارند، بلكه حتي حق حرف زدن را از مردم خودشان هم گرفتهاند[4].
هدف نهايي روشنفكران زدودن تقدس از دين و دور كردن مردم از ارزشهاي ديني و مذهبي است. مخالفان خود را متحجر، عقب مانده و متعصب معرفي ميكنند، در حالي كه خود مظهر جهالت، تعصب، تقليد كوركورانه، حقارت و خودناباوري هستند. امروزه روشنفكران سعي ميكنند به دين و مذهب و دستورهاي الهي، رنگ كهنگي بزنند و افراد ديندار را كهنه گرا معرفي كنند و دين، را مخالف آزادي، تنوع، هنر، لذتگرايي، دمكراسي و... معرفي نمايند و عدم پايبندي به دين، پيروي از فرهنگ غرب، سودجويي، آزادي بيحد و حصر را روشنفكري قلمداد كنند.
امروزه مهاجمان فرهنگي، سعي در بزرگ كردن افراد به اصطلاح روشنفكر و تلاش در ترويج افكار پوچ آنان مينمايند تا بدين طريق، جوانان اين مرز و بوم را به فرهنگ اصيل خويش، بيگانه و به فرهنگ بيگانه مأنوس سازند. گرچه حساب روشنفكران مسلمان ما از حساب روشنفكران خود باخته غربي جداست، اما متأسفانه روشنفكران مسلمان ما هم در بعضي تفكرات. متأثر از روشنفكران غربياند و گاه تنها درد را تشخيص داده و از تدوين نسخه و راه درمان عاجز ماندهاند و براي مبارزه با افراط در تفريط افتادهاند و بر عكس، و عدهاي ديگر براي معالجه درد به نسخه روشنفكران غربي روي آوردهاند.
4ـ نفي ولايت فقيه
از جمله نمونههاي بارز تهاجم فرهنگي، نفي ولايت فقيه است. عدهاي با اعتقاد به اين كه ولايت فقيه، حكم الهي نيست و در دين تشريع نشده، سعي در نفي يا تضعيف آن ميكنند و عدهاي ديگر كه معتقد به اسلام نيستند، ولايت فقيه را مخالف حاكميت ملت ميدانند و ميگويند: ولايت فقيه، باعث استبداد و ديكتاتوري و در نتيجه سلب حاكميت ملي ميشود و از اين طريق، با نفي ولايت فقيه، قصد تسلط بيگانگان و غرب گرايان را در سر ميپرورانند.
در حالي كه ميدانيم، ولايت فقيه هم از نظر ديني تشريع شده و هم هيچ گونه منافاتي با حاكميت ملت ندارد، زيرا ملتي كه مسلمان است و خود با انتخاب خبرگان، اختيار تعيين ولي فقيه را به آنها داده است و حاضر شده كه ولايت و سرپرستي خود را به دست فردي عالم، با تقوا، شجاع، آگاه به مسائل روز بدهد و با اعتقادات مذهبي خويش، اطاعت از او را در مسائل اجتماعي لازم ميداند؛ چگونه با حاكميت ملي منافات دارد. سؤالي است كه مروّجان فرهنگ غرب بايد به آن پاسخ بدهند.
اگر ملتي مسلمان نباشد و هيچ گونه اعتقادي به ولايت فقيه نداشته باشد و با رأي خود يا خبرگان، ولي فقيه را انتخاب نكرده باشد ميتوان گفت: ولايت فقيه با حاكميت ملي منافات دارد، اما هنگامي كه خود ملت مسلمان با انتخاب ولي فقيه، حاكميت او را كه حاكميت خداست پذيرفته باشند، عين دموكراسي، آزادي و حاكميت ملي است.
اما بحث تشريع ولايت فقيه در دين و اثبات آن بحث مفصل و گستردهاي است كه در اين مختصر نميگنجد؛ در عين حال، ما به چند آيه و دليل قرآني، كه ميتواند اين موضوع را ثابت كند، به اختصار اشارهاي ميكنيم: دليل اول: (آيه اولي الامر): قرآن كريم در سوره نساء (آيه 59) ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، اطاعت كنيد از خدا و رسول خدا و صاحبان امر از خودتان.
از اين آيه، نكتههاي بسياري برداشت ميشود كه در حال از ذكر آنها صرف نظر ميكنيم و همين قدر ميگوييم: ذكر اولي الامر بعد از رسول، بيان تعيين جانشين براي رسول است، يعني اولي الامر هر كه باشد جانشين رسول است. حال با نظر به اين حقيقت كه كسي ميتواند جانشين شخصي ديگر باشد كه صفات مهم آن شخص در وي تحقق يافته باشد نتيجه ميگيريم: اولي الامر كه جانشين پيامبر (صلي الله عليه و آله) است، بايد دو صفت بارز پيامبر را دارا باشد:
1ـ عالم و آگاه به مسائل شريعت و حلال و حرام الهي باشد و به تعبير ديگر دين شناس باشد.
2ـ حالت خدا ترس و تقواي الهي با وجودش عجين شده باشد.
با اين توضيح ميگوييم، كسي كه شرط اول را داشته باشد، يعني آگاه به مسائل شريعت باشد، آن هم در سطح بالاي آگاهي فقيه مينامند و به كسي كه شرط دوم را داشته باشد، يعني مراحلي از تقوا را طي كرده باشد عادل ميگويند، از اين رو اولي الامر به فقيه عادل اطلاق ميشود. گرچه مصداق بارز اولي الامر، امامان معصوم هستند، اما بعد از ائمه طاهرين كسي كه از نظر علم و تقوا به پيامبر نزديكتر است و شايسته مصداقي اولي الامر است فقيه عادل است. پس اولي الامر در زمان ما فقيه عادل است.
دليل دوم: (نفي طاغوت) قرآن كريم در سوره بقره (آيه 256ـ257) طاغوت را ظلمت ميداند و به ما دستور ميدهد كه به طاغوت كفر بورزيم و از آن برحذر باشيم و با اين بيان، ما را به پذيرش ولايت فقيه، دعوت مينمايد، زيرا تصور ما از حاكم جامعه اسلامي سه گونه ميتواند باشد:
1ـ امام معصوم را حاكم و وليّ خود قرار دهيم؛
2ـ انسان طاغوت صفت و طغيانگر را به رهبري خود برگزينيم؛
3ـ فقيه عادل را حاكم و سرپرست خود بدانيم.
حالت اول براي ما امكان ندارد، زيرا دسترسي به امام معصوم نداريم. پس بين دو حالت دوم و سوم قرار گرفتهايم، يعني يا طاغوت را به سرپرستي انتخاب نماييم يا فقيه عادلي را حالكم قرار دهيم؛ به تعبير ديگر يا ولايت طاغوت را بپذيريم يا ولايت فقيه را.
به يقين نميتوانيم ولايت طاغوت را بپذيريم، زيرا قرآن، ما را از پذيرش طاغوت منع كرده است. حال كه از ولايت معصوم، محروم هستيم و از پذيرش ولايت طاغوت محذور، بايد ولايت فقيه را بپذيريم. بنابراين قرآن كريم با نفي ولايت طاغوت، ما را به پذيرش ولايت فقيه، دعوت ميكند.
دليل سوم: (جهت گيري قرآن) با توجه به جهتگيري قرآن و شناخت روح دين هم ميتوانيم به اثبات ولايت فقيه پردازيم. توضيح اين كه قرآن ملاك برتري در مقامات بهشتي، اعطاي ولايت معنوي و تكويني، توفيقات و تعيين پيامبري و امامت را تقوا، تسليم، بينش، و پاكي باطن دانسته است و مقام امامت و رهبري را مخصوص بندگان صالحي ميداند كه در امتحانهاي گوناگون موفق شدهاند و مراحل عبوديت را طي نمودهاند، چنان كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) پس از سربلند بيرون آمدن از امتحانهاي بزرگ الهي مانند مقاومت در برابر نمروديان، مبارزه با بت پرستي، مهاجرت به منطقه بد آب و هواي حجاز، آمادگي بر ذبح اسماعيل شايسته مقام امامت شد. (سوره بقره آيه 124).
قرآن كريم در جاي ديگر، وراثت و جانشيني زمين را مخصوص صالحان مؤمن ميداند و ميفرمايد: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ؛ خداوند به مؤمنان و صالحان وعده داده است آنان را جانشيان زمين قرار دهد[5].
آنچه از آيات قرآن ميتوان فهميد و جهتگيري اين كتاب الهي مؤيد آن است، اين است كه مقام امامت و رهبري و ولايت، مخصوص بندگان صالح خداوند است و آنها هسند كه با پيمودن مقام قرب، شايستگي سرپرستي ديگران را پيدا كردهاند؛ پس كساني كه معرفت ديني و تقواي الهي و روح بندگي و تسليم در برابر اوامر الهي ندارند نميتوانند اين مقام بزرگ و اين رياست كبرا را وارث شوند.
با اين توضيح، اگر قرار است اين منصب مهم كه دين و دنيا و شرف و حيثيت امت اسلام به آن بستگي دارد به شخصي واگذار شود چه كسي سزاوارتر از فقيه عادلي است كه عمر خويش را وقف خدمت به اسلام و مسلمانان كرده است و تمام عمر را با تقوا و معنويت و جهاد با دشمن دروني و بيروني سپري نموده است و در اين راه مشكلات و سختيهاي بسياري ديده است؟ قطعا، فطرت پاك، عقل سليم و خداوند حكيم به ما حكم ميكند اين منصب مهم را در دست عالمي رباني و آشناي به زمان، كه او را فقيه عادل ميناميم، قرار دهيم؛ پس روح و جهتگيري قرآن، اثبات كننده ولايت فقيه است. علاوه بر آيات، روايات فراواني هم رسيده است كه به طور مستقيم يا غير مستقيم ولايت فقيه را اثبات ميكند كه فعلا مجال بررسي و بيان آنها نيست.
5ـ اشاعه فساد و فحشا
اشاعه فساد و فحشا و ترويج منكرها، از ديگر نمونههاي تهاجم فرهنگي است. دشمنان انقلاب و فرهنگ اصيل اسلام، اشاعه فساد و منكرات را بهترين راه براي تضعيف و نابودي فرهنگ اسلام و جايگزين كردن فرهنگ غرب، ميدانند. آنان سعيشان بر اين بوده و هست كه با ترويج منكرها و زشتيها در بين يك ملت، به ويژه جوانان، با تيري نشانههاي بسياري را هدف گيرند؛ ترويج فساد در ميان ملتي، نتايج زير را موجب ميشود: 1ـ آن ملت در شهوت غرق ميگردد و از مسائل اجتماعي و سياسي غافل ميماند و اين بهترين راه براي چپاول آن ملت است؛ 2ـ با اشاعه مفاسد، اين ملت از فرهنگ خويش فاصله ميگيرد؛ 3ـ روحيه انقلابي از آنان سلب ميشود، زيرا ملتي ميتواند انقلابي باشد كه وارسته از شهوات گردد؛ 4ـ اين ملت به فرهنگ غرب گرايش پيدا ميكند زيرا ملتي كه در عمل به ماديگري گرايش يافت، طبق اصل انطباق با محيط، از نظر فكري هم مادي خواهد شد.
امروز مهاجمان فرهنگي از راههاي گوناگون، از جمله فيلم، عكس، كتابهاي جنايي، مجلات، مجالس شادي، رمان و... سعي در اشاعه فساد و نابهنجاريها در بين مردم، به خصوص در بين جوانان دارند و اين يكي از خطرناكترين نقشههاي شوم استكبار جهاني و مشوقان فرهنگ غرب است كه جوانان متعهد ما بايد با هوشياري تام به مقابله با آن بپردازند.
6ـ ترويج مد و مدگرايي
از جمله نمونههاي بارز تهاجم فرهنگي ترويج مد و مدگرايي در بين جوانان است. گرچه طبع انسان، تنوع طلب و نوگراست. اما حالت تنوع طلبي و نوگرايي در حد معقول، فطري و طبيعي است و به خوبي روشن است بين توجه به زيبايي و تنوع در حد معقول آن با غرق شدن در مدگرايي و هر روز به نوعي لباس پوشيدن، به گونهاي سخن گفتن و به صورتي برخورد كردن، بسيار تفاوت است، زيرا مشوقان مدگرايي، نه تنها با لباس بلكه با نحوه سخن گفتن، به كار بردن اصطلاحات، چگونه برخورد نمودن، كيفيت غذا خوردن، چگونگي برگزاري مراسمها و... سعي ميكنند مدهاي غربي را در جامعه اسلامي ما ترويج دهند، گرچه نحوه آراستن ظاهر و لباس پوشيدن در اين ميان نقش بسزايي دارد.
بدون شك كساني كه با سوء استفاده از اصل معقول تنوع طلبي، ترويج مد مينمايند، در فكر رايج كردن فرهنگ غرب و سودجوييهاي خودشان هستند. سرمايهداران بزرگ براي اين كه چرخ كارخانههايشان از حركت باز نايستد و ثروتهاي كلاني را صاحب شوند، در اشاعه مد ميكوشند و گاه اين تبليغ حتي طبقه متوسط يا ضعيف جامعه را چنان تحت تأثير قرار ميدهد كه سعي ميكنند، با اقساط هم كه شده، خود را از قافله مدطلبان و مدگرايان عقب نبينند.
مهاجمان فرهنگي و سودجويان، سعي دارند به هر صورت كه امكان دارد كالاهاي خود را به مصرف و فروش رسانند، مخصوصا براي رسيدن به اين هدف از زنان سوءاستفاده ميكنند؛ آنان با توليد انواع لوازم آرايش، مانند روژلب، سايه چشم، لاك ناخن، رنگ مو، مژه مصنوعي، ناخن مصنوعي و دهها لوازم آرايشي ديگر، سعي ميكنند زنان ما را در مسير زنان دنياي غرب قرار دهند و در اين ميان با استفاده از اهرمهايي مانند آزادي زن، زيبايي زن، حقوق زن و... كار خود را مشروع جلوه ميدهند.
بدون شك، كساني تابع مد و مدگرايي ميشوند كه به عقده حقارت دچار شده باشند و از درون، پوچ و فاقد شخصيت علمي، معنوي و اجتماعي باشند و با مدگرايي بخواهند براي خود شخصيتي كسب كنند و توجه ديگران را به خود جلب نمايند و خود را به نحوي نشان دهند؛ پس توجه به مدگرايي و افراط در تنوع، ريشه در فطرت آدمي ندارد، بلكه ناشي از عقده حقارت و نداشتن شخصيت انساني است. از اين رو به جوانان توصيه ميكنيم ضمن استفاده معقول از زيباييها و تنوعها در اين راه، مسير افراط و زياده روي را طي نكنيد و به فرهنگ غرب بيتوجه باشند، وگرنه تبديل به يك آدم غرب زده خواهند شد كه به قول جلال آل احمد: آدم غرب زده پا در هواست. ذره گردي است معلق در فضا، كه با عمق اجتماع، فرهنگ و سنتها، رابطهها را بريده است. آدم غرب زده به هيچ چيز اعتقاد ندارد، نان به نرخ روز خور است، همه چيز برايش علي السويه است نه ايماني دارد نه مسلكي و نه مرامي، نه اعتقادي نه به خدا يا به بشريت. آدم غرب زده شخصيت ندارد، چيزي است بي اصالت. آدم غرب زده قرتي است، زن صفت به خودش خيلي ميرسد و با سر و پزش خيلي ور ميرود، به كفش و لباس و خانهاش خيلي اهميت ميدهد، هميشه انگار از لاي زرق و برق باز شده. بدين طريق آدم غرب زده وفادارترين مصرف كننده مصنوعات غربي است، وجود اين همه مشاغل و آن همه مصنوعات فرنگي براي او از وجود هر مسجد و بيمارستان و كارخانه ضروريتر است[6].
7ـ مخدوش كردن فرهنگ انقلابي
يكي ديگر از مصاديق تهاجم فرهنگي، مخدوش كردن فرهنگ انقلابي و ايجاد روحيه بيتفاوتي در ميان مردم، به ويژه جوانان است. مهاجمان فرهنگي در تبليغات خود براي رسيدن به اين هدف شوم اهتمام ميورزند اسلام را به گونهاي جلوه دهند كه فاقد جنبه انقلابي و ظلم ستيزي باشد و چنين وانمود ميكنند كه نظام طاغوتي از نظام اسلامي برتر است، به اين اميد كه روحيه جهادگري و كوشش كردن در صحنههاي انقلاب را از ملت مسلمان بگيرند و آنان را از جهاد در راه خدا و دفاع مقدس در جنگ تحميلي و ساير جبهههاي نظامي و فرهنگي پشيمان سازند و در نتيجه نگذارند نظام اسلامي به صورت يك الگو براي جهانيان جلوه گر شود، زيرا از اين كه جهان متوجه قدرت اسلام در صحنه سياست باشد به شدت ميهراسند.
راههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي
آنچه مسلم است، اين است كه دشمن، تهاجم خود را از جبهه فرهنگي شروع كرده و در حال گسترش است. اگر اقدام شايسته صورت نگيرد، قطعا اين غده سرطاني به تمام پيكره ايران اسلامي سرايت ميكند و اين دود سياه كه از شعلههاي آتش خانمانسوز فرهنگ غرب برخاسته همه جا گسترش مييابد و با سايه شوم خود، مانع از تجلي نور فرهنگ انقلابي اسلامي خواهد شد؛ لذا همان گونه كه هنگام تهاجم نظامي خود را آماده دفاع و فداكاري ميكنيم، در جبهه فرهنگي هم بايد با تمام امكانات به دفاع و دفع فرهنگ دشمن بپردازيم، وگرنه سنگرها را يكي بعد از ديگري از دست خواهيم داد و زماني به خود ميآييم كه كار از كار گذشته است، از اين رو در اين قسمت به بعضي از اين راههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي اشاره ميكنيم.
1ـ تأليف كتابهاي مفيد
چون كه دشمن از مرزهاي فرهنگي حمله كرده، بايد با سلاح فرهنگ با او مقابله كنيم. تأليف كتابهاي مفيد و مورد احتياج جوانان با نظر به مسائل روز و سبك نوين، ميتواند مفيد و سازنده باشد، همان گونه كه مرحوم شهيد مطهري در جبهه فرهنگي براي دفاع از فرهنگ اصيل اسلامي به چنين كاري دست زدند. زماني كه اسلام را مخالف حقوق زن ميدانستند و بر مسائلي مانند مهر، ازدواج موقت، حق طلاق، تعدد زوجات و... اشكال ميكردند و آن را هماهنگ با مقتضيات زمان نميدانستند. ايشان كتاب نظام حقوق زن در اسلام نوشتند. آن گاه كه عدهاي براي رسيدن به اهداف حيواني خويش، حجاب را مانع آزادي و فعاليت زن ميدانستند و جاهلان، منكر ضرورت حجاب از نظر قرآن ميشدند، ايشان كتاب مسئله حجاب را تأليف كردند. زماني كه عدهاي از روشنفكران مسلمان در تبيين جهان بيني اسلامي، تحت تأثير بعضي مكاتب، راه افراط پيمودند، ايشان كتاب مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي در هفت بخش به رشته تحرير در آوردند. همچنين كتابهاي عدل الهي، اصول فلسفه و روش رئاليسم و ساير كتابهاي ايشان در واقع در دفاع از فرهنگ اسلامي در مقابل تهاجمهاي فرهنگي به نگارش درآمد. پس يكي از راههاي مقابله با تهاجم فرهنگي، تأليف كتابها و مقالات سازنده و مفيد است.
2ـ نظارت عمومي
دومين راه مقابله با تهاجم فرهنگي، نظارت عمومي است، كه دين آن را امر به معروف و نهي از منكر ناميده است. قطعا اگر جامعهاي در برابر منكرها و ترويج فرهنگ بيگانه حساس باشد و با مشاهده نابسامانيها تذكرهاي لازم را به افراد ناآگاه بدهد ميتواند نقش بسيار مهمي در دفع تهاجمهاي فرهنگي داشته باشد. البته اين كار، چون كه از اهميت بسزايي برخوردار است، كساني كه امر به معروف و نهي از منكر ميكنند، بايد صد در صد با سعه صدر و روش پسنديده به چنين كاري پردازند. قرآن كريم عزت و شرافت مسلمانان را در گرو سه اصل ميداند و ميفرمايد: كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ؛ شما بهترين امتي هستيد كه به جهانيان عرضه شده، زيرا امر به معروف و نهي از زشتيها ميكنيد و ايمان به خدا داريد.[7]
امر به نيكيها و نهي از زشتيها به اندازهاي مهم و اساسي است كه ميتوان گفت: تمام انبياي الهي براي اجراي اين دو اصل مبعوث شدهاند، زيرا همه پيامبران مردم را به توحيد، خداپرستي، تقوا، عدالت، احسان دعوت ميكردند (امر به معروف) و مردم را از شرك، بتپرستي، خودپرستي، فساد، ظلم بر حذر ميداشتند (نهي از منكر)، لذا اگر جامعهاي از اين دو اصل سرنوشت ساز دست كشيد، موج فساد، كشتي سعادت آنها را در هم ميكوبد و در لجنزار بدبختي فرو ميبرد.
3ـ تشكيل جلسات مذهبي
تشكيل جلسات مذهبي در مساجد، پايگاههاي مقاومت و تكايا و آشنا كردن جوانان با قرآن، معارف اسلامي، تاريخ انبيا و امامان، برگزاري مجالس سوگواري و ميلاد، سخنراني و خطابههاي مذهبي، بيان تفسير و معاني قرآن، اعتقادها و جهانبينيها ميتواند عامل مهمي در مقابل با تهاجم فرهنگي به حساب آيد، زيرا عامل گرايش بسياري از جوانان به آداب و فرهنگ غربي و بيگانه، نداشتن آشنايي به تعليمات مذهبي و فرهنگ اصيل اسلامي است. اگر تعليمات و معارف اسلامي با نظر به نيازمنديهاي زمان و مسائل مورد نياز جوانان با سبك زيبا و دلپذير و استدلالي تدريس شود و بعضا به صورت سؤالها و مسابقههاي فرهنگي ـ مذهبي طرح و بيان شود، قطعا نقش مهمي در گرايش جوانان به ارزشهاي اسلامي و فاصله گرفتن آنان از ارزشهاي غربي دارد.
4ـ استفاده از فيلم و تئاتر
از ديگر راههاي مقابله با تهاجم فرهنگي استفاده از هنر مخصوصا فيلم و تئاتر است.dnآآيدآيد هنر همان گونه كه ميتواند در خدمت فرهنگ بيگانه و عامل انحطاط جوانان باشد، ميتواند در مسير الهي و در خدمت نسل جوان قرار گيرد. از اين رو ما از هنرمندان عزيز ميخواهيم سعي كنند فيلمهايي بسازند و صحنههايي به نمايش درآورند كه جنبه مذهبي و اخلاقي و ارزشي و فرهنگي داشته باشد و روح تعهد در انسانها بدمد، زيرا بسياري از جريانهايي كه در كتابها است اگر جنبه تصويري و تجسمي به خود گيرد، قطعا اثرهاي آن در نسل جوان بيشتر و عميقتر خواهد بود و هرگز از صفحه ذهنشان پاك نخواهد گشت و تجربه، اين واقعيت را ثابت كرده است؛ بنابراين بر هنرمندان متعهد كشورمان فرض است كه در اين موقع حساس از هنر خويش استفاده نمايند و آن را در خدمت ارزشها و مبارزه با تهاجم فرهنگي به كار گيرند. با فيلم و تئاتر ميتوان تاريخ اسلام و زندگاني پيشوايان مذهبي و تاريخ شخصيتهاي انقلابي و جانبازيهاي شهدا و رزمندگان و الگوهاي برجسته فرهنگي را به نمايش درآورد و نسل جوان را با فرهنگ خودي آشنا ساخت و به آنان آموخت كه:
آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم
يار در خانه و ما گرد جهان ميگرديم
5ـ توجه به مسجد و نماز
از آنجا كه نماز نقش بسيار مهمي در دوري انسان از فساد و تباهي دارد، ميتواند يكي از راههاي مقابله با تهاجم فرهنگي به حساب آيد. قطعا اگر جوانان ما با مسجد و نماز انس بگيرند و لذت ارتباط با خدا و عالم غيب را درك كنند، هيچگاه حاضر نميشوند خود را به لذتهاي حرام آلوده نمايند. نماز انسان را ميسازد، روح را تزكيه ميكند، قباحت منكرها را آن گونه كه هست به آدمي نشان ميدهد، موجب ريزش باران رحمت و هدايت بر سرزمين روح ميگردد، آدمي را از فساد و زشتيها باز ميدارد، نقشههاي شيطان را نقش بر آب ميكند و انسان را بر هواهاي نفساني مسلط مينمايد:إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ؛همانا نماز انسان را از فحشا و زشتيها باز ميدارد[8].
از اين رو جوانان عزيز بايد سعي كنند ارتباط خود را با مسجد، نماز، و نماز جمعه قطع نكنند و تلاش نمايند نماز را به موقع بخوانند تا لذت ذكر الهي و ارتباط با مبدأ هستي كه در خور مقايسه با هيچ لذتي نيست درك كنند و دست اندركاران امور فرهنگي كشور بايد زمينه ارتباط جوانان را با مسجد و نماز فراهم كنند تا از آسيب تهاجم فرهنگي در امان بمانند، زيرا دشمنان هنگامي به تهاجم فرهنگي خود اميدوار هستند كه بدانند جوانان يك كشور از مسجد، نماز و معنويت فاصله گرفتهاند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - ارشاد مفيد: ص 141.
[2] - طلاق: آيات 2- 3.
[3] - لذات فلسفه: صفحه 91.
[4] - روشنفكر و مسئوليتهاي او در جامعه: ص 49.
[5] - نور: 55.
[6] ـ غربزدگي: ص 141.
[7] - آل عمران: 110.
[8] - عنكبوت: 45.