يشه اصلي قيام، علاقه و ارادت خاصّي که عثمان به خاندان اموي داشت. وي که خود شاخهاي از اين شجره بود، در راه تکريم و بزرگداشت اين خاندان پليد، علاوه بر زير پا گذاشتن کتاب و سنّت از سيره دو خليفه پيشين نيز گام فراتر نهاد. او به داشتن چنين روحيه و گرايشي کاملاً معروف بود.
بنياميّه که از روحيّه عثمان آگاه بودند، پس از گزينش او از طريق شورا، دور او را گرفتند و چيزي نگذشت که مناصب و مقامات اسلامي را ميان آنان تقسيم شد و جرأت آنان به حدي رسيد که ابوسفيان به قبرستان اُحد رفت و قبر حمزه عمّ بزرگوار پيامبر اکرم(ص) را که در نبرد با ابوسفيان کشته شدهبود زير لگد گرفت و گفت: «ابويعلي، برخيز که آنچه بر سر آن ميجنگيديم به دست ما افتاد.»
در نخستين روزهاي خلافت خليفه سوم، اعضاي خانواده بنياميّه دور هم گرد آمدند و ابوسفيان رو به آنان کرد و گفت: «اکنون که خلافت پس از قبيلههاي «؟؟؟» و «عدي» به دست شما افتاده است مواظب باشيد که از خاندان شما خارج نگردد و آن را همچون گوي دست به دست بگردانيد، که هدف از خلافت جز حکومت و زمامداري نيست و بهشت و دوزخي وجود ندارد»( الأستيعاب، ج 2، ص 69 )
شايسته خليفه اسلامي اين بود که ابوسفيان را ادب کند و حدّ الهي درباره مرتد را در حق او جاري سازد. ولي متأسفانه نه تنها چنين نکرد، بلکه بارها ابوسفيان را مورد لطف خود قرار داد و غنايم بسياري به او بخشيد..
عوامل شورش
تاريخنويسان اصيل اسلامي علل سقوط عثمان و انقلاب گروهي از مسلمانان را در آثار خود بيان کردهاند، هر چند برخي از مورخّان، به احترام مقام خلافت، از بازگو کردن مشروح اين علل خودداري ورزيدهاند. باري، عوامل زير را ميتوان زيربناي انقلاب و شورش گروههاي خشمگين مسلمانان دانست:
1- تعطيل حدود الهي. 2- تقسيم بيتالمال در ميان بنياميّه.
3- تأسيس حکومت اموي و نصب افراد غير شايسته به مناصب اسلامي.
4- ايذاء و ضرب گروهي از صحابه پيامبر(ص) که از خليفه و اطرافيان او انتقاد ميکردند.
5- تبعيد تعدادي از صحابه که خليفه حضور آنان را مزاحم افکار و آمال و برنامههاي خود ميديدند.
عامل نخست: تعطيل حدود الهي
خليفه، وليدبنعقبه، برادر مادري خود، را به استانداري کوفه منصوب کرد. وي مردي بود که قرآن مجيد او را در دو مورد به فسق و تمرّد از احکام اسلامي ياد کردهاست.( آيه «يا ايّها الذينَ امنوا اِنْ جاءَکُم فاسقٌ بِنباءٍ فَتَبَيَّنُوا) امّا خليفه، گذشته او را ناديده گرفته و استانداري منطقه بزرگي از ممالک اسلامي را به او واگذار کرد.
براي فرد فاسقي چيزي که مطرح نيست رعايت حدود الهي و شئون مقام زعامت است. حاکمان آزمان علاوه بر اداره امور سياسي، امامت نمازهاي جمعه و جماعت را نيز بر عهده داشتند. اين پيشواي نالايق (وليد)، در حاليکه سخت مست بود، نماز صبح را با مردم چهار رکعت برگزار کرد و محراب را آلوده ساخت؛
مردم کوفه به عنوان شکايت راهي مدينه شدند و حادثه را به خليفه گزارش کردند. متأسفانه خليفه نه تنها به گزارش آنان ترتيب اثر نداد بلکه آنان را تهديد کرد و گفت: آيا شما ديديد که برادر من شراب بخورد؟ آنان گفتند: ما شراب خوردن او را نديديم، ولي او را در حال مستي مشاهده کرديم و انگشتر او را از دست وي درآورديم و او متوجّه نشد.
گواهان حادثه که از رجال غيور اسلام بودند علي(ع) و عايشه را از جريان آگاه ساختند. عايشه که دل پُر خوني از عثمان داشت، گفت: عثمان احکام الهي را تعطيل و گواهان را تهديد کردهاست.
اميرمؤمنان با عثمان ملاقات کرد و گفته خليفه دوم را در روز شورا درباره وي يادآور شد و گفت: فرزندان بنياميّه را به مردم مسلّط نکن. بايد وليد را از مقام استانداري عزل کني و حدّ الهي را در حقّ او جاري سازي.
خليفه در زير فشار افکار عمومي، سعيدبنالعاص را که او نيز شاخهاي از شجره خبيثه بنياميّه بود، به استانداري کوفه منصوب کرد. عزل وليد در آرام ساختن افکار عمومي کافي نبود. خليفه بايد حدّ الهي را که درباره شرابخوار تعيين شدهاست در حقّ برادر خود اجرا ميکرد. عثمان، به جهت علاقهاي که به برادر خويش داشت، لباس فاخري بر تن او پوشانيد و او را در اطاقي نشاند تا فردي از مسلمانان حدّ خدا را درباره او اجرا کند. افرادي که مايل بودند او را با اجراي حدّ ادب کنند، از طريق وليد تهديد ميشدند. سرانجام امام علي(ع) تازيانه را به دست گرفت و بيمهابا بر او حد زد و به تهديد و نارواگويي او اعتنا نکرد.( مسند احمد، ج 1، ص 142 ؛ اسدالغابه، ج 5، ص 91)
عامل دوم: تقسيم بيتالمال در ميان بنياميّه
خلافت و جانشيني پيامبراسلام(ص) مقام بسي مقدس و رفيعي است که مسلمانان پس از منصب نبوت و رسالت، آن را محترمترين مقام ميشمردند. اختلاف آنان در مسأله خلافت و اينکه خليفه بايد از جانب خدا انتخاب شود يا مردم او را برگزينند مانع از آن نبود که به مقام خلافت ارج نهند و موقعيت خلافت اسلامي را گرامي بشمارند.
به همين سبب همين احترام به مقام خلافت بود که اميرمؤمنان به نمايندگي از طرف مردم به خليفه سوم چنين گفت:
«وَ أِنّي اُنْشِرُکَ اللهَ اَنْ لاتکونَ امامَ هذه الاُمَّة المقتول، فاِنَّهُ کان يُقال يُقْتَلُ فِي هذِهِ الاُمَّه امام يُفْتَحُ عَلَيْها القَتلُ و القتالُ إِلي يوم القيامة.»( نهجالبلاغه عبده، خطبه 159)
من تو را به خدا سوگند ميدهم که مبادا پيشواي مقتول اين امّت باشي، زيرا گفته ميشود که پيشوايي در اين امّت کشته ميشود که قتل او سرآغاز کشت و کشتار تا روز قيامت ميگردد.
به رغم چنين مقام و موقعيّتي که خلافت اسلامي و خليفه مسلمين در ميان مهاجر و انصار و ديگر مسلمانان داشت گروهي از شخصيتهاي برجسته اسلامي در مدينه گرد هم آمدند و به کمک مهاجر و انصار خليفه سوم را کشتند و سپس به شهرهاي خود بازگشتند. يکي از اين عوامل شورش بذل و بخششهاي بيحساب خليفه به فاميل خود بود.
هر چند تاريخ نتوانسته است همه آنها را به دقّت ضبط کند و حتّي طبري کراراً تصريح ميکند که «من به جهت عدم تحمّل اغلب مردم، از نوشتن برخي انتقادها و اشکالات که از جانب مسلمانان بر خليفه شدهاست خودداري ميکنم»( تاريخ طبري، ج 5، ص 1 8 و ص 113 و ص 232 و غيره) ولي همان مواردي که تاريخ ضبط کردهاست ميتواند روشنگر رفتار عثمان درباره بيتالمال مسلمين باشد. ميزان اموال و املاکي که وي از بيتالمال مسلمانان به اعضاي خانواده خود بخشيده بسيار عظيم است که اينک به برخي از آنها اشاره ميشود.
1- وي دهکده فدک را، که مدتها ميان دختر گرامي پيامبر(ص) و خليفه اول کشمکش بود، به مروانبنحکم بخشيد و اين ملک دست به دست در ميان فرزندان مروان ميگشت.
2- در سال 27 هجري که ارتش اسلام از آفريقا با غنيمتهاي فراوان که دو و نيم ميليون دينار برآورد ميشد بازگشت يک پنجم آن را، که مربوط به مصارف ششگانهاي است که در قرآن وارد شدهاست بدون هيچ دليلي به دامادش مروان بخشيد و از اين طريق افکار عمومي را بر ضدّ خود تحريک کرد و کار به جايي رسيد که برخي از شعرا در انتقاد از او
چنين سرودند:
وَ اعطيتَ مروان خُمْسَ العِبا
دِظلماً لهُم وَ حَمَيْتَ الحِمي
خمسي که مخصوص بندگان خداست به ناروا به مروان بخشيدي و از فاميل خود حمايت کردي.
نظر اسلام درباره بيتالمال
عمل خليفه حاکي از آن است که وي خويش را مالک شخصي بيتالمال ميدانست و اين بذل و بخششها را گويا يک نوع صله رحم و خدمت به خويشاوندان قلمداد مينمود.
اکنون بايد ديد که نظر اسلام چيست؟ پيامبر اکرم(ص) درباره غنائم چنين فرمود:
«لِلّه خُمسُهُ و أَربَعَةُ اخماسٍ للجيش.» يک پنجم آن سهم خدا و چهار پنجم آن متعلّق به لشکر است.
بديهي است خدا بينيازتر از آن است که براي خود سهمي قرار دهد، بلکه مقصود اين است که بايد يک پنجم را در مصارفي به کار برد که که رضاي خدا در آن است.
اميرمؤمنان(ع) به فرماندار خود در مکّه نوشت: به آنچه که از مال خدا در نزد تو جمع شدهاست رسيدگي کن و آن را ره مردمان عيالمند و گرسنه بده، مواظب باش که حتماً به افراد فقير و نيازمند برسد..
با اين نصوص و تلويحات و با توجه به اينکه روش دو خليفه اول و دوم نيز بر غير طريقه خليفه سوم بود، معالوصف عثمان در طول دوران خلافت خود از اين بذل و بخششها بسيار داشت که به هيچ وجه نميتوان آنها را توجيه کرد.
عامل سوم: تأسيس حکومت اموي
عامل سوم شورش بر ضد خلافت عثمان، تسلّط ظالمانه امويان بر مراکز حسّاس اسلامي بود؛ تسلّطي که پير و جوان نميشناخت و خشک و تر را ميسوزانيد. اصولاً خليفه سوم علاقه و عاطفه خاصّي نسبت به بنياميه داشت و تعصّب فاميلي در او به حدّ اعلا رسيدهبود. در جهت تأمين درخواستهاي بستگان او راجع به تشکيل يک حکومت اموي، عقل و خرد و مصالح و مفاسد مسلمانان و قوانين و مقررّات اسلامي هيچ يک ملاک و معيار عثمان نبود. لذا در پوشش عنايت و عاطفه او خلافکاريهاي زيادي انجام ميگرفت.
بايد يادآور شد که هرگز عاطفه مطلق و محبّت نسبت به همه مسلمين بر خليفه حاکم نبود، بلکه عاطفه او به طور؟؟؟ در خدمت فاميل قرار داشت و ديگران از خشم و غضب او در امان نبودند.
يعني در عين علاقه به شاخههاي شجره اموي، نسبت به ابوذرها، عمارها، و عبداللهبنمسعودها و... جبّار و خشمگين بود وقتي ابوذر را به سرزمين ربذه تبعيد کرد و آن پير مجاهد در آنجا به وضع رقّت باري جان سپرد، هرگز عاطفه او نجوشيد. وقتي عمّار در زير مشت و لگد کارپردازان خلافت قرار گرفت و از حال رفت، خليفه هيچ متأثّر نشد.
چنين حبّ مفرط و بيحساب سبب شد که مردم از ستم حکام خليفه و سياستگزاران حکومت وي به ستوه آيند و انديشه شورش بر خليفه در جامعه رشد کند و به خلافت و حيات عثمان خاتمه دهد.
تحوّلاتي که تنها در استانهاي کوفه و مصر در طول خلافت عثمان، از حيث جابجا کردن استانداران، رخ داد نشان دهنده شيوه اساسي او در سپردن کارها به امويان است.
عامل چهارم: ضرب و شتم ياران پيامبر(ص)
يکي از عوامل شورش، هتک حرمت ياران رسول خدا(ص) بود که از طرف خليفه يا بوسيله گماردههاي او انجام ميگرفت.
در اين مورد به يک نمونه اکتفا ميکنيم:
ضرب و شتم عمار ياسر
علّت ضرب و اهانت بر او اين بود که خليفه برخي از زيورآلات بيتالمال را به اهل خود اختصاص داد و چون از اين طريق خشم مردم را برانگيخت براي دفاع از خود به منبر رفت و گفت: ما از بيتالمال به آنچه نياز داريم برميداريم و بيني گروهي که متعرض باشند را به خاک ميماليم.
علي(ع) در پاسخ خليفه گفت: از اين کار بازداشته ميشوي.
عمّار گفت: خدا را گواه ميگيرم که من نخستين کسي خواهم بود که بيني او به خاک ماليده ميشود. در اين موقع عثمان پرخاش کرد و گفت: شکمگنده بر من جرأت ميورزي؟ او را بگيريد. او را گرفتند و به قدري زدند که از حال رفت. دوستان عمّار او را به منزل امسلمه همسر پيامبر(ص) بردند. وقتي به حال آمد گفت: سپاس خدا را که من نخستين بار نيست که مورد ايذاء قرار ميگيرم. عايشه از جريان باخبر شد و مو و لباس و کفش پيامبر را بيرون آورد و گفت: هنوز مو و لباس و کفش پيامبر کهنه نشدهاست که شما سنّت او را فرسوده ساختيد.
عامل پنجم: تبعيد شخصيتها
گروهي از صحابه و ياران پيامبر(ص) را، که در ميان امّت به حسن سلوک و تقوا معروف بودند، عثمان از کوفه به شام و از شام به؟؟؟ و از مدينه به ربذه تبعيد کرد.
تبعيد مالک اشتر و ياران او
خليفه سوم، چنانکه گذشت، با فشار افکار عمومي، استاندار زشتکار کوفه وليدبنعتبه را از کار برکنار کرد و سعيدبنعاص اموي را بر اداره امور استان کوفه گمارد و به او دستور داد که با قاريان قرآن و افراد سرشناس کاملاً مدارا کند. از اين رو، استاندار جديد با مالک اشتر و دوستان او، همچون زيد و صعصعه فرزندان صوحان، نشستها و گفتگوهايي داشت که نتيجه آنها اين شد که استاندار کوفه، مالک و همفکران او را با سيره خليفه مخالف تشخيص داد و در اين مورد محرمانه با خليفه مکاتبه کرد و در نامه خود يادآور شد که با وجود اشتر و ياران او که قاريان کوفه هستند نميتواند انجام وظيفه کند.
خليفه در پاسخ استاندار نوشت که اين گروه را به شام تبعيد کند. در ضمن، به مالک نامهاي نوشت و در آن يادآوري کرد که: تو اموري در دل داري که اگر اظهار کني ريختن خون تو حلال ميشود، و هرگز فکر نميکنم که با مشاهده اين نامه دست از کار خود برداري مگر اينکه بلاي کوبندهاي به تو برسد که پس از آن حياتي براي تو نيست. هر گاه نامه من به دست تو رسيد فوراً راه شام را در پيش گير. وقتي نامه خليفه به استاندار کوفه رسيد يک گروه ده نفري را، که از صالحان و افراد خوشنام کوفه بودند، به شام تبعيد کرد که در ميان آنان علاوه بر مالک اشتر، زيد و صعصعه فرزندان صوحان و کميلبنزياد نخعي و حارث عبدالله حمداني و... به چشم ميخورند.
جريان محاکمه و قتل عثمان
عوامل پنجگانه ياد شده سبب شد که موج اعتراض از اطراف و اکناف کشور اسلامي بلند شود و خليفه و کليه کارگزاران خلافت را زير سؤال ببرد و همه آنان را به انحراف از مسير صحيح اسلام متّهم سازد.
از اين جهت، صحابه و مسلمانان اطراف پيوسته از خليفه درخواست ميکردند که وضع خود را تغيير دهند والّا از خلافت برکنار خواهد شد. عظمت موج مخالفت و اعتراض در صورتي روشن ميشود که با اسامي بعضي از معترضان و برخي از سخنان آنان آشنا شويم:
1- اميرمؤمنان علي(ع) سخنان بسياري درباره اعمال عثمان دارد؛ چه پيش از قتل و چه پس از قتل او. از آن ميان، کلامي دارد که بيانگر ديدگاه امام(ع) درباره کارهاي خليفه است فرمود:
«يا أبناء المهاجرين انفروا إِلي ائمة الکفر و بقيّة الأحزاب و أولياء الشيطان انفروا
إِلي مَنْ يقاتِلُ علي دَمِ حمّال الخطايا فَواللهِ الّذي فَلَقَ الحَبَّةَ و برءَ النسمة اِنَّهُ ليحمِلُ
خطاياهم اِلي يومِ القيامه لايَنْقَصُ مِنْ أزارهم شيئاً.»
اي فرزندان مهاجر، براي نبرد با سران کفر و باقي مانده احزاب و دوستان شيطان برخيزيد، حرکت کنيد و به جنگ بامعاويه که براي گرفتن خون کسي که خطاهاي بسياري را بر دوش کشيده (عثمان) برخاسته است.به خدايي که دانه را شکافت و انسان را آفريد، او گناهان ديگران را تا روز قيامت به دوش خواهد کشيد، در حاليکه از گناه ديگران نيز چيزي کم نخواهد شد.
امام در دوّمين روز خلافت خود در ضمن يک سخنراني فرمود:
«اَلا اِنَّ کُلَّ قطيعةٍ اَقْطَعَهَا عثمانُ وَ کُلَّ مالٍ أَعْطاهُ مِن مالِ الله فَهُوَ مردودٌ في بيت المال.»( شرح نهجالبلاغه عبده، خطبه 14)
هر زميني که عثمان آن را به ديگري واگذار کرده و هر مالي از مال خدا را که به کسي دادهاست بايد به بيتالمال بازگردانده شود. روشنتر از همه، مطلبي است که آن حضرت در خطبه شقشقيه بيان نمودهاست:
اِلي اَنّ قام ثالثُ القومِ نافجاً حِضْيَنْهِ، بَيْنَ نيثلهِ و مُعْتَلَفِهِ و قامَ مَعَهُ بَنُو أَبيه يخضمون
مال الله خضم الأبل الربيع.( نهجالبلاغه عبده، خطبه 3)
2- عبدالرحمنبنعوف: يکي ديگر از متعرضان به عثمان است. او شخصيتي است که پيروزي عثمان در شوراي شش نفري مرهون ابتکار و خدعه او بود. وقتي عثمان تعهّد خود را، مبني بر عمل به سنّت پيامبر(ص) و روش شيخين، زير پا نهاد، مردم به عبدالرحمن اعتراض کردند و گفتند: همه اين انحرافها کار توست. او در پاسخ ميگفت: من فکر نميکردم کار به اينجا منتهي شود. بر من که با او سخن نگويم. و از آن روز عبدالرحمن تا آخرين لحظه حيات خود با او سخن نگفت.
حتّي وقتي عثمان در دوران بيماري عبدالرحمن از او عيادت کرد، او از خليفه چهره برتافت و حاضر به سخن گفتن با وي نشد.( انساب الأشراف، ج 5 ص 48)
باري تعداد کساني که با گفتار خود بر ضد خليفه شوريدند و مقدمات قتل او را فراهم ساختند بيش از آن است که در اينجا نام برده شوند.
محاصره خانه عثمان
عوامل پنجگانه شورش کار خود را کرد و بيتوجّهي عثمان به نقايص و اشکالات حوزه خلافت خود سبب شد که از مراکز اسلامي مهم آن روز، مانند کوفه و بصره و مصر، گروهي به عنوان آمر به معروف و ناهي از منکر و بازدارنده خليفه از کارهاي مخالف کتاب الهي و سنت پيامبر(ص) و سيره شيخين رهسپار مدينه شوند و با همفکران مدني خود چارهاي براي توبه و بازگشت خليفه به اسلام واقعي يا کنارهگيري از خلافت بينديشند.
تعهّد خليفه در برابر شورشيان
محاصره خانه سبب شد که خليفه کار را جدّي بگيرد و در شکستن حصار تلاش کند. ولي از عمق شورش آگاه نبود. او گمان ميکرد که با وساطت مغيرةبنشعبه يا عمروعاص غائله خاتمه مييابد. از اين رو، آن دو را براي خاموش کردن آتش انقلاب به بيرون خانه فرستاد.
وقتي انقلابيون با اين چهرههاي منفور روبرو شدند برضدّ آنان شعار دادند. به مغيره گفتند: اي فاسق فاجر برو؛ و به عمروعاص گفتند: اي دشمن خدا برگرد که تو فرد اميني نيستي.
در اين هنگام فرزند عمر خليفه را متوجه موقعيّت علي(ع) ساخت و گفت فقط او ميتواند شورش را بخواباند. از اين رو خليفه از آن حضرت درخواست کرد که اين گروه را به کتاب و سنّت پيامبر(ص) دعوت کند. و امام(ع) پذيرفت که اين کار را انجام دهد به شرط آنکه خليفه بر آنچه علي(ع) از طرف تضمين ميسپارد عمل کند.
علي(ع) تصميم گرفت که از طرف او ضمانت کند که خليفه به کتاب و سنّت پيامبر عمل نمايد. شورشيان نيز با طيب خاطر تضمين علي(ع) را پذيرفتند. و آن گاه همراه با آن حضرت بر عثمان وارد شدند و او را سخت نکوهش کردند. او نيز توافق آنان را پذيرفت و قرار شد که در اين مورد تعهد کتبي بدهد. سپس تعهدنامهاي به شرح زير نوشت:
اين نامهاي است از بنده خدا عثمان اميرمؤمنان به کساني که بر او ايراد و انتقاد کردهاند
خليفه تعهّد ميسپارد که به کتاب خدا و سنت پيامبر عمل کند؛ محرومان را مورد عطا قرار دهد؛ به
خائفان امنيت بخشد؛ تبعيديان را به اوطانشان بازگرداند؛ ارتش اسلام را در سرزمين دشمن متوقف
نسازد؛... عليبنابيطالب حامي مؤمنان و مسلمانان است و بر عثمان است که بر اين تعهّد عمل کند.
محاصران توافق کردند و به شهرهاي خود برگشتند و حصار خانه عثمان در هم شکست.
پس از تفرّق شورشيان، امام(ع) بار ديگر با خليفه ملاقات کرده و به او گفت:
لازم است با مردم سخن بگويي تا آنان سخنان تو را بشنوند و بر تو شهادت دهند. زيرا امواج انقلاب بلاد اسلامي را فراگرفتهاست و بعيد نيست بار ديگر هيأتهايي از شهرهاي ديگر به مدينه سرازير شوند و ديگر بار از من بخواهي که با آنان سخن بگويم. خليفه از صدق و صفاي علي(ع) کاملاً آگاه بود، لذا از خانه بيرون آمد و از کارهاي نامطلوب خود ابراز ندامت کرد.
امام(ع) براي حفظ وحدت کلمه و ابهّت مقام خلافت، بحق خدمت بزرگي انجام داد و اگر عثمان از آن به بعد در پرتو هدايت و راهنمايي او گام برمي داشت هيچ حادثهاي براي او رخ نميداد. ولي متأسفانه خليفه شخص ضعيفالاراده و دهنبين بود و مشاوران واقعبين و درستکاري نداشت و کساني همچون مروانبنحکم عقل و درايت او را ربوده بودند.
لذا پس از تفرق مصريان، خليفه بر اثر فشار مروان عمل بسيار ناشايستي مرتکب شد.
صدور دستور اعدام سران انقلاب
نزديک بود که غائله مصريان پايان پذيرد. آنان مدينه را به عزم مصر ترک گفتهبودند. امّا در ميان راه در محلّي به نام «ايله» غلام عثمان را ديدند که به راه مصر ميرود. آنان احتمال دادند که وي حامل نامهاي از خليفه به استاندار مصر باشد.
از اين رو به تفتيش اثاث او پرداختند و در ميان ضرف آب او، لولهاي از قلع يافتند که نامهاي در آن قرار داشت. که فرمان قتل شورشيان را دادهبود. مشاهده نامه، هر نوع خويشتنداري را از هيأت مصري سلب کرد و همگي از نيمه راه به مدينه بازگشتند و با علي(ع) ملاقات کردند و نامه را به او ارائه دادند.
علي(ع) با نامه وارد خانه عثمان شد و آن را به او نشان داد. عثمان سوگند ياد کرد که خطّ، خط نويسنده او و مُهر، مُهر اوست ولي او از آن بيخبر است.
هيأت مصري خانه خليفه را مجدداً محاصره کردند و از او خواستار ملاقات شدند و چون او را ديدند، پرسيدند: آيا اين نامه را تو نوشتهاي؟ عثمان به خدا سوگند ياد کرد که از آن بياطلاع است. نماينده هيأت گفت: اگر چنين نامهاي بدون اطلاع تو نوشته شدهاست، تو شايستگي خلافت و تصدّي امور مسلمانان را نداري؛ پس هر چه زودتر از خلافت کنارهگيري کن. خليفه گفت: لباسي را که خدا بر تن من کردهاست هرگز بيرون نميآورم.
جرأت مصريان، بنياميّه را نارااحت کرد. امّا به جاي اينکه علل واقعي را مطرح کنند، ديواري کوتاهتر از ديوار علي(ع) نديدند و او را عامل جسارت هيأت به مقام خلافت دانستند.
امام نهيبي به آنها زد و گفت: ميدانيد که در اين وادي شتري ندارم. من مقدّمات بازگشت مصريان را فراهم آوردم، ولي ديگر کاري از دست من برنميآيد. آن گاه گفت:
«اللّهم انّي اُبَرِّءُ مِمّا يَقولونَ وَ مِنْ دَمِهِ وَ اِنْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ»
يعني خدايا، من از گفتار آنان و ريختن خون خليفه بيزاري ميجويم و اگر اتّفاقي رخ دهد من کوچکترين مسئوليتي ندارم.
قرائن نشان ميداد که نامه به خط يا دستور مروان نوشته شدهاست. از اين رو مصريان اصرار ورزيدند که عثمان مروان را تسليم آنان کند، ولي خليفه از تسليم اين عامل فساد خودداري کرد. لذا حلقه محاصره خانه خليفه از طرف شورشيان تنگتر شد و از ورود آب به آنجا به شدّت جلوگيري ميکردند.
خليفه از اطرافيان خود خواست که هر چه زودتر به علي(ع) خبر دهند که مقداري آب به دارالخلافه برساند. امام(ع) به کمک بنيهاشم سه مشک پر از آب روانه خانه خليفه کرد. در رسانيدن آب ميان بنيهاشم و محاصرهکنندگان درگيري رخ داد که در نتيجه آن بعضي از بنيهاشم مجروح شدند، ولي سرانجام آب را به درون خانه رساندند.
نامه پراکني خليفه در روزهاي محاصره
عثمان در ايّام محاصره نامهاي به معاويه نوشت و در آن يادآور شد که اهل مدينه کافر شدهاند و بيعت شکستند، و از او خواست که هر چه زودتر مرداني جنگنده را به مدينه اعزام کند. ولي معاويه به نامه عثمان ترتيب اثر نداد و گفت کمه با ياران پيامبر(ص) مخالفت نميکند! خليفه نامههايي نيز براي يزيدبناسد؟؟؟ در شام و عبداللهبنعامر در بصره فرستاد و نامهاي هم به حاضران در موسم حج، که سرپرستي آن در سال با ابنعباس بود، نوشت.
ولي هيچ يک از نامهها مؤثر نيفتاد. برخي به کمک خليفه شتافتند، ولي پيش از رسيدن به مدينه از قتل او آگاه شدند.
سوءِ تدبير مروان به قتل عثمان سرعت بخشيد
محاصرهکنندگان مصمم بر هجوم به خانه خليفه نبودند و کوشش آنان در اين صرف ميشد که آب و آذوقه وارد خانه نشود تا خليفه و دستياران او تسليم درخواست محاصرهکنندگان شوند. ولي سوء تدبير مروان، که به مبارزه برخاست و يک نفر از شورشيان را به نام عروه ليثي با شمشير خود را از پاي درآورد، سبب شد که هجوم به داخل خانه آغاز گردد. مهاجمان از خانه عمروبنخرم وارد دارالخلافه شدند و به حيات خليفه خاتمه دادند.
---------------------------------------
سوال کننده : محسن معصومی
منبع : www.alsoal.ir
ريشههاي قيام بر ضد عثمان
- بازدید: 2552