يکي از افتخارات بزرگ اسلام محکوم کردن هر گونه تبعيض نژادي و اختلاف طبقاتي است و شعار آن اين است که گراميترين شما پرهيزگارترين شماست.
اما در زمان خليفه دوم گسترش اسلام سبب شد که خليفه وقت دفتري براي حقوق کارمندان و سپاهيان اسلام تنظيم کند. ولي متأسفانه در تعيين پايه حقوق به جاي اينکه تقوي و آگاهيهاي نظامي و سياسي و سوابق خدمت ملاک عمل قرار گيرد يا لااقل چيز جز اسلام ملاک عمل نباشد، نژاد و نسب ملاک عمل قرار گرفت.
خليفه با اين عمل، تبعيض نژادي را که از جانب قرآن و پيامبر(ص) محکوم شده بود، بار ديگر احيا نمود و جامعه اسلامي را دچار اختلاف طبقاتي ناصحيح کرد. چيزي نگذشت که در جامعه اسلامي شکاف هولناکي بروز کرد و زراندوزان و دنياپرستان، در تحت حمايت خليفه، به گردآوري سيم و زر پرداختند و استثمار کارگران و زحمتکشان آغاز شد.
و سرانجام ايجاد اختلاف طبقاتي و تبعيض نژادي باعث کشته شدن عمر شد و در لحظات آخر عمر خويش گفت: شش نفر را که پيامبر در هنگام مرگ از آنان راضي بود حاضر کنند تا گزينش خليفه مسلمانان را بر دوش آنان بگذارد. اين شش نفر عبارت بودند از: 1- علي(ع) 2- عثمان 3- طلحه 4- زبير 5- سعدبنوقاص 6- عبدالرحمنبنعوف. وقتي اينان به گرد بستر خليفه گرد آمدند، خليفه با قيافه گرفته و تند به آنان رو کرد و گفت: لابد ميخواهيد زمام امور را پس از من به دست بگيريد! سپس، خطاب به يکايک آنان بجز علي(ع) سخناني گفت و با ذکر دلايلي هيچ يک را شايسته تصدّي مقام خلافت ندانست. آن گاه رو به علي(ع) کرد و در سراسر زندگي آن حضرت نقطه ضعفي جز شوخ مزاجي وي (!) نجست و افزود که اگر او زمام امور را به دست گيرد مردم را بر حق روشن و طريق آشکار رهبري خواهد کرد.
در پايان، خطاب به عثمان کرد و گفت: گويا ميبينم که قريش تو را به زعامت برگزيدهاند و سرانجام تو بنياميّه و بنيابيمعيط را بر مردم مسلّط کردهاي و بيتالمال را مخصوص آنها قرار دادهاي، و در آن هنگام گروههاي خشمگيني از عرب بر تو ميشورند و تو را در خانهات ميکشند. آن گاه رو به اعضاي شورا کرد و گفت: اگر يکديگر را ياري کنيد از ميوه درخت خلافت، خود و فرزندانتان ميخوريد، ولي اگر حسد ورزيد و بر يکديگر خشم گيريد. معاويه گوي خلافت را خواهد ربود.
بعد از مرگ او شورا تشکيل شد. طلحه که روابط تيرهاي با علي(ع) داشت به نفع عثمان کنار رفت. زبير به نفع امام علي(ع) کنار رفت. و سعد وقاص به نفع عبدالرحمن کنار رفت.
در اين هنگام عبدالرحمن رو به علي(ع) کرد و گفت: کدام يک از شما حاضر است حق خود را به ديگري واگذار کند و به نفع او کنار رود؟ هر دو سکوت کردند. عبدالرحمن گفت: شما را گواه ميگيرم که من خود را از صحنه خلافت بيرون ميبرم تا يکي از شما را برگزينم. سپس رو به علي کرد و گفت: با تو بيعت ميکنم که بر کتاب خدا و سنت پيامبر عمل کني و از روش شيخين پيروي نمايي.
علي(ع) آخرين شرط او را نپذيرفت. چون عبدالرحمن از علي(ع) جواب منفي شنيد، خطاب به عثمان همان سخن را تکرار کرد. عثمان فوراً گفت: آري.
آن گاه عبدالرحمن دست بر دست عثمان زد و به او به عنوان «اميرمؤمنان» سلام گفت! و نتيجه جلسه به مسلمانان که در بيرون خانه منتظر شورا بودند گزارش شد.
نظر امام علي(ع) در مورد شورا:
امام علي(ع) در خطبه شقشقيه (خطبه سوم نهجالبلاغه) چنين ميفرمايد:
حَتّي إذا مَضي لِسَبيلِهِ جَعَلَها في جَماعَةٍ زَعَمَ أَنَّي أَحَدُهُم فَيا للّه و لِلشُّوري! مَتي اعتَرَضَ الرَّيبُ فِيَّ مَعَ الأولِ منهم حتّي صِرْتُ اُقرَنُ إِلي هذه نظائِرِ، لکِنِّي أَسْفَفْتُ اِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ اِذْ طاروا فَصَفي رَجُلٌ منهم لِضِعْنِه وَ مالَ الأخرُ لصهره مع هِنٍّ وهِن.
آن گاه عمر درگذشت امر خلافت را در قلمرو شورايي قرار داد که تصور ميکرد من نيز همانند اعضاي آن هستم. خدايا از تو ياري ميطلبم درباره آن شورا. چه وقت حقانيّت من مورد شک بود آن گاه که با ابوبکر بودم، تا آنجا که امروز با اين افراد همرديف شدهام؟! ولي ناچار در فراز و نشيب با آنان موافقت کردم و در شورا شرکت جستم. ولي يکي از اعضا به سبب کينهاي که با من داشت از من چهره برتافت و به نفع رقيب من کنار رفت و ديگري به خاطر پيوند خويشاوندي با خليفه به نفع او رأي داد، با دو تن ديگر که زشت است نامشان برده شود.
-------------------------------------------
سوال کننده : احقاق الحق
منبع : www.alsoal.ir
تبعيض نژادي و اختلاف طبقاتي در زمان خليفه دوم و به خلافت رسيدن عثمان بنعفان:
- بازدید: 2050