متن ادبی : افطارى مسموم

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

لحظه هاى غریبى است. شکوه برزخى یک سفر بى بازگشت؛ بغض ترک خورده یک سکوت طولانى!

زمان به افطار نزدیک مى شود و زمین به لرزشى عظیم تن مى دهد. روزه سختى بود. همه زخم هاى اسلام در روزه امروز او حلول کرده است. بغض، گلوى صبرش را مى فشارد. مدت هاست که با غمى مهیب دست به گریبان است، ولى اینک دلش براى سفرى تنگ شده است!
این شب ها، مکر مخفیانه اى در خانه او رخنه کرده است. همسرش جعده، مدتى است مرموز و تلخ به او مى نگرد. عجیب تر اینکه از نگاه امام فرارى است. به غروب نزدیک مى شود؛ به غروبى غریبانه!
پس از على علیه السلام ، چه بار سنگینى بر شانه هاى شکسته اش منزل کرد! آن جماعت به ظاهر مسلمان، چقدر پشت او را خالى کردند و چه ها بر سر دل بى تابش آوردند! خدا مى داند.
بقیع، منتظر است
اینکه با قرصى نان و مشتى خرما و جرعه اى آب روزه بگشاید، افطار نیست. آیا روزه خاموشى او را گاه افطارى روشن فرا مى رسد؟! تقدیرش روزه صبر و سکوت بود و تقدیر حسین علیه السلام افطار روشن فریاد و حماسه.
از کوزه مى نوشد تا افطار کرده باشد، اما زهر در تاروپودش حلول مى کند و... .
زینب علیه السلام جامه سوم مصیبت را بر تن مى کند. شام سیاه مدینه جارى شده و جگر پاره امام بر تشت... .
بقیع منتظر است؛ زیرا خوب مى داند دشمن اجازه دفن او را کنار مرقد پیامبر نخواهد داد؛ حتى اگر جنازه اش تیرباران شود... روزگار غریبى است و امام مجتبى علیه السلام تنهاترین مرد. این را شهادت غریبانه اش شهادت داده است.
محبوبه زارع
اشارات :: اسفند 1386، شماره 106